پیورای مهمان‌نواز، دون آنسلمو را به خود می‌پذیرد، ‌و او بر شنزارهای آن خانه سبزی می‌سازد، یعنی روسپی‌خانه‌ای که در اندک زمانی طرز تفکر شهر را دگرگون می‌کند؛ در این شهر سابقاً خاموش،‌ انعکاس چنگ و گیتارهای این خانه همراه با فریادها و خنده‌های مهمانانش تا صبح طنین‌انداز است... در سانتا ماریا نیوا، تمدن به صورت هیئت مبلغانی که در آن گروهی از راهبگان، دختران بومی را تعلیم مسیحی می‌دهند حضور دارد.

خانه سبز | ماریو بارگاس یوسا [La casa verde]. (The Green House)
خانه سبز
[La casa verde]. (The Green House) رمانی از ماریو بارگاس یوسا (1936-)، نویسنده پرویی، ‌که در 1966 انتشار یافت. داستان در حول دو قطب شکل گرفته است: پیورا، ‌شهر زرد شمال،‌ واقع در حاشیه بیابان که باد آمیخته به شن؛ همه شب سرسختانه خود را به آن می‌کوبد، و سانتا ماریا نیوا، شهرک سبز چسبیده به حوضچه رود مارانیون علیا، در دل جنگل آمازون است. پیورا، ‌که در طی رمان شاهد رشد آن‌  هستیم، ‌تا حدی نماینده تمدن است: مغازه‌هایی دارد و خیابانهای سنگفرش و کلیسایی جامع، به رغم تعصب کشیش آن و یاوه‌گوییهای زنان خشکه مقدسش، سانتا ماریا نیوا تجسم جامعه ابتدایی با کلبه‌ها و خیزرانها و پشه‌ها و بارانهایش و دریانوردان، پادگان کوچک نظامیانش و قبایل بومیانش که در حالت توحش‌اند. با این همه، چون هیچ چیز بسیطی در این جهان وجود ندارد، پیورا هم «وحشیان»ی دارد و سانتا ماریا هم متمدنانی. روزی پیورا، پیورای مهمان‌نواز، دون آنسلمو را به خود می‌پذیرد، ‌و او بر شنزارهای آن خانه سبزی می‌سازد، یعنی روسپی‌خانه‌ای که در اندک زمانی طرز تفکر شهر را دگرگون می‌کند؛ در این شهر سابقاً خاموش،‌ انعکاس چنگ و گیتارهای این خانه همراه با فریادها و خنده‌های مهمانانش تا صبح طنین‌انداز است. روزی کشیش گارسیا به کمک زنان متعصب شهر خانه سبز را به آتش می‌کشند، ‌ولی خانه سبز به تحریک آنسلمو به تشویق «رام‌نشدنی‌ها» و ولگردان محله مانگاچریا دوباره احیا می‌شود. در مقابل، در سانتا ماریا نیوا، تمدن به صورت هیئت مبلغانی که در آن گروهی از راهبگان، دختران بومی را تعلیم مسیحی می‌دهند حضور دارد؛ ‌این دختران را نظامیان به زور از پدران و مادران وثنی‌مذهبشان گرفته‌اند. دو شخصیت داستانی مهم بیش از همه تجسم این کشمکش‌اند: یکی در فضای ابتدایی سانتا ماریا، گروهبان لیتوما، مردی پرهیزگار، ‌و همسر تقریباً نمونه زن بومی محجوبی به نام بونیفاسیا است که به دست خواهران مبلغ تربیت شده است؛ ولی هنگامی که به پیورای متمدن باز می‌گردد و محیط دوران کودکی خود، ‌یعنی محیط «رام‌نشدنی‌ها» را بازمی‌یابد به فساد می‌گراید و کارش به زندان می‌کشد؛ یونیفاسیا نیز در خانه سبز تحت نام «وحشی» خود فروشی می‌کند.

رود مارانیون میان این دو جا و این دو عصر رشته‌ای طبیعی،‌ انسانی و تجاری تشکیل می‌دهد، ‌با دریانوردان و ماجراجویان و قاچاقچیان و مأموران پلیس و بومیانش که سرنوشتهای آنها با هم تلاقی می‌کنند، به هم آمیخته می‌شوند یا رو در روی هم قرار می‌گیرند. جهانی است پیچیده و مانند همه جهانها متشکل از پاکان و ناپاکان، ‌نیک‌خواهان و بدخواهان، البته اگر در عین حال هر دو نباشند. در این جهان با شخصیتهای مختلفی آشنا می‌شویم، از جمله با فوشیا، راهزن تحت تعقیبی که، فرسوده از بیماری،‌ برای آکیلینو، دریانوردی که او را می‌برد، از معاملات پنهانی و درگیری‌های خود با رقیبش رئاتگی و معاشقه‌هایش با لالیتا و زنان بومی سخن می‌گوید؛‌ با نیوس دریانورد که لالیتا را از فوشیا ربوده است و پس از سالها تجارت سالم سرانجام به خدمت ماجراجویان درآمده و خانه خراب شده است؛ ‌همچنین با بومیان، یعنی با هوامبیساها و آگواروناها و رهبرانشان که گاه متحد با قاچاقچیان‌اند و گاه در منافع پیچیده‌ای که آنها از آن سر درنمی‌آورند مورد تعقیب آنها . نثری امروزی پر از تعابیر روایی‌ نو سرنوشتها و زمینه‌ها، گذشته و حال، را به هم می‌آمیزد تا تصویری توهم‌آمیز از جهانی به دست دهد که در آن خشونت و هذیان و پوچی حکم‌فرماست.

 
اسماعیل سعادت. فرهنگ آثار. سروش

1.Mario Vargas LIosa 2.Piura 3.Santa-Maria-de-Nieva 4.Maranon
5.don Anselmo 6.Garcia 7.Mangacheria 8.Lituma 9.Bonifacia
10.Fushia 11.Aquilino 12.Reategui 13.Lalita 14.Nieves

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...