مجموعه داستان «در میان گمشدگان» [Among the missing] اثر دن شاون [Dan Chaon] با ترجمه امیر مهدی حقیقت و توسط نشر ماهی منتشر شد.

در میان گمشدگان» [Among the missing] اثر دن شاون [Dan Chaon]

به گزارش کتاب نیوز، دن شاون [چاون] (1964- ) نویسنده آمریکایی و استادیار دانشکده اوبرلین در رشته ادبیات خلاق است. او با همسرش شیلا شوارتز (برنده جایزه ا. هنری سال ۱۹۹۹) و دو پسرش در کلیولند، اوهایو زندگی می‌کند.

ناشر در معرفی این کتاب گفته است:

شاون قصه‌ی زن‌ها و مردها و بچه‌هایی را تعریف می‌کند که مانده‌اند کدام تصمیم، کدام انتخاب و کدام حادثه آن‌ها را به جایی که هستند کشانده است. از خانواده‌هایی می‌گوید که خود را میان رنج‌های این دنیای آشفته‌ی مدرن «گمشده» یافته‌اند و به حکم غریزه می‌کوشند همچنان با هم بمانند. آنچه این آدم‌ها پشت سرگذاشته‌اند معمولاً سیاه است، زمان حال به خاکستری می‌زند و آینده، مثل توفانی در راه، نحس و دهشت‌زاست.

آدم‌ها همیشه در حال رفتن و ترک کردن هستند. در حال ترک کردن خانه، خانواده، شهر خود هستند. آدم‌ها در کنار هم و در یک خانواده زندگی می‌کنند بی اینکه هرگز تلاش کنند یکدیگر را بشناسند. فرصت‌های شناخت یکدیگر را از دست می‌دهند. و از روحیات هم بی خبرند و از عواطف و احساسات هم نسبت به یکدیگر بی خبر می‌مانند. و وقتی به خود می‌آیند که دیگر دیر شده است.

امیر مهدی حقیقت، مترجم این اثر و صاحب امتیاز نشر ماهی، از سال ۱۳۸۰ با ترجمه‌ی مترجم دردها نوشته جومپا لاهیری وارد عرصه‌ی حرفه‌ای ترجمه ادبی شد. تمرکز اصلی وی ادبیات آمریکای شمالی، به‌خصوص داستان کوتاه بوده‌است و نیز در حوزه‌های بزرگ‌سال و کودک و نوجوان ترجمه کرده‌است.

در بخشی از کتاب در میان گمشدگان آمده است:

مهم نیست چقدر دست و پا بزنیم چون به هرحال رو به ناپدید شدن میرویم. تو هرگز مرا نجات نخواهی داد. تو هرگز چیزی که من می خواستم باشم نخواهی شد. هرگز مرا چنان که نیاز دارم دوست نخواهی داشت. هرگز خودم را به من پس نخواهید داد؛ با این همه من تو را می بخشم تا مدتها این را نمی فهمی! راوی کوچک من تو این را نمی فهمی اما من مدت‌هاست که تو را بخشیده ام.

در میان گمشدگان در 176 صفحه و با قیمت 25 هزار تومان در کتابفروشی ها در دسترس علاقمندان است.

................ هر روز با کتاب ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...