زن چیست؟ | شرق


سیمون دوبوار در سال 1949 در کتاب مشهور «جنس دوم» کوشید به این پرسش پاسخ دهد: «زن چیست؟». او بر این باور بود که زن چیزی نیست جز نتیجه و محصول نیروهای اجتماعی و اقتصادی. به عقیده او «زن، از شکم مادر زن متولد نمی‌شود بلکه تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی است که به زن تبدیل می‌شود». اگرچه بسیاری همچنان بر قوت نظریه دوبوار تاکید دارند، برخی نیز با تکیه بر تحولات علمی در زمانه حاضر موافق این نظر نیستند و معتقدند زن به هنگام تولد زن به دنیا می‌آید. از جمله هلن فیشر [Helen Fisher] که در کتاب «جنس اول» [The First Sex: The Natural Talents of Women and how They are Changing the World] می‌کوشد با رد نظریه دوبوار و با تکیه بر داده‌های آزمایشگاهی و ژنتیکی، استعدادها و توانایی‌های ذاتی زنان برای دگرگونی جهان را برجسته ‌کند. کتاب حاضر به‌تازگی از سوی نشر نو به فارسی منتشر شده است.

هلن فیشر [Helen Fisher] جنس اول» [The First Sex: The Natural Talents of Women and how They are Changing the World]

تحلیل فیشر در کتاب حاضر متکی است بر داده‌های علمی و نشانه‌هایی که از آناتومی مغز و بدن زنان و مردان به دست آمده است. بااین‌حال او با وجه تاریخی کار دوبوار موافق است و از آن در تحلیل خود استفاده می‌کند. دوبوار بر دیدگاه رایج در قرن نوزدهم صحه می‌گذارد. بر اساس این دیدگاه زندگی کشاورزی اجداد ما جایگاه زنان را به رده دوم تنزل داده است. از دهه 1970 تاکنون پژوهشگران ثابت کرده‌اند که پیش از آنکه نسل انسان به زندگی کشاورزی یکجانشین روی آورد، زنان از لحاظ اقتصادی و اجتماعی صاحب قدرت بودند. ازاین‌رو، اقتصاد خانواده همان‌قدر به کار زنان وابسته بود که به کار مردان. انسان‌شناسان معتقدند که در آن دوران زنان کاملاً با مردان برابر بوده‌اند. بااینحال زمانی که تحولات کشاورزی به وقوع پیوست مردان فعالیت‌های اقتصادی مهمی را عهده‌دار شدند: فعالیت‌هایی چون پاکسازی زمین، شخم‌زدن و برداشت محصول. دیری نگذشت که کارهای دیگری چون تجارت، جنگاوری، ریاست خانواده و قبیله را نیز به عهده گرفتند. فیشر در کتاب حاضر با دوبوار هم‌نظر است که عنوان کرده زنان در بسیاری از جوامع کشاورزی به «جنس دوم» تنزل داده شدند، چنانکه هنوز در بسیاری از اینگونه جوامع آنها را «جنس دوم» می‌دانند. اما نویسنده معتقد است با وقوع انقلاب صنعتی در غرب، نیروهای اقتصادی قدرتمندی پا به عرصه نهادند که رفته‌رفته زنان را به‌سوی کارهای اجتماعی درآمدزا سوق داد. در نظر فیشر این امر باعث شد زنان سراسر جهان به‌تدریج در حال کسب مجدد قدرت اقتصادهایی باشند که قرن‌ها پیش در اختیار آنها بود و بسیار خوشبین است که زنان با ورود دوباره به بازار اقتصادی جهان استعدادهای طبیعی بسیاری را نیز با خود به‌همراه خواهند آورد. فیشر امیدوار است همچنانکه زنان در سراسر جهان بیشتروبیشتر وارد بازار کار می‌شوند، در بخش‌های مختلف اجتماع نیز قابلیت‌های ذاتی‌شان را به کار بگیرند و به طرزی چشم‌گیر و بنیادین بر جنبه‌های مختلف قرن بیست‌ویکم از قبیل تجارت، مسائل جنسی و زندگی خانوادگی تأثیر بگذارند.

امیدواری و پیشنهاد فیشر برای آینده مبتنی‌بر تاریخی است که زنان را به‌عنوان نیروی کار وارد چرخه تولید ارزش اضافی کرده است. فیشر در کتاب حاضر اشاره‌ای به قتل‌عام زنان در فرآیند تولد سرمایه‌داری ندارد. دقیق‌تر، اشاره‌ای به کشتار زنان موسوم به کشتار ساحرگان ندارد که مقدمات جهانی را فراهم کرد که او به تمجید از آن یاد می‌کند. بخش تاریخ سیاه سرمایه‌داری که نشان می‌دهد پیشرفت صنعتی در گرو دگرگون‌کردن بدن انسان و تبدیل آن به ماشین کار و همچنین مطیع‌کردن زنان به بازتولید نیروی اجتماعی کار است. این مطیع‌سازی زنان از طریق تخریب قدرت زنان صورت گرفت. سیستمی که فیشر در کتاب حاضر آن را عامل احیای قدرت از‌دست‌رفته زنان می‌داند، یک جنگ واقعی علیه زنان آغاز کرد تا اختیار آنها را در رابطه با تولیدمثل و بارداری کاملا از بین ببرد و آنها را به ماشینی مطیع برای تولید نیروی کار بدل کند. برخلاف زنان دوران فئودالی که می‌توانستند بر سر داشتن فرزند تصمیم بگیرند، این آزادی - در قرن‌هایی که نیروهای قدرتمند مدنظر فیشر برای برابری زن و مرد ظهور می‌کردند - از زنان گرفته و تولیدمثل اجباری به یکی از ارکان انباشت اولیه بدل شد. فرآیندی که نویسنده در کتاب از آن به‌عنوان «بی‌نظیرترین پیشرفت‌ها در طول حیات طولانی انسان صاحب اندیشه‌شده» یاد می‌کند. (ص5) با وقوع انقلاب صنعتی زن ابزاری شد برای تولید نیروی کار. با بیگانگی زنان از کار یا دسترنج خود، کار زنان اصلا کار به حساب نمی‌آمد و حیاتی بیرون از بازار کار را دنبال می‌کرد. در مرحله بعدی بود که زنان پرولتریزه و علاوه بر کار در خانه، وادار به کار در کارخانه شدند درحالی‌که دستمزدشان به شوهران‌شان پرداخت می‌شد. از این نظر تحلیل فیشر از موقعیت تاریخی زنان در کتاب حاضر چندان عمیق و دقیق نیست. فیشر در کتاب حاضر با نگاهی به دوره‌های تاریخی، و تکیه‌ بر داده‌های علمی نشان می‌دهد ساختار خاص ذهن زن، زنان را قادر می‌سازد تا شیوه تفکر شبکه‌ای یا تفکر ترکیبی را در پیش بگیرند، درحالی‌که شیوه تفکر ذهن مردان، رفته‌رفته و همراه با تمرکز کامل حواس و تفکیک‌سازی موضوعات بوده است.

کتاب حاضر در یازده فصل تنظیم شده است. هر یک از شش فصل نخست کتاب با اتکا به یافته‌های علمی مربوط به مغز، اصطلاحاتی از فرهنگ‌های مختلف و شواهدی از علوم انسان‌شناسی، روانشناسی، جامعه‌شناسی، نژادشناسی و سایر علوم رفتارشناسی و زیست‌شناسی به بررسی تفاوت‌های موجود میان زنان و مردان می‌پردازد. نویسنده در فصول نخست با توضیح شیوه تفکر شبکه‌ای، توانایی زنان را در توجه به هر موضوع با درنظرگرفتن شرایط محیطی بررسی می‌کند و سپس به دیدگاه زنان و مردان نسبت به قدرت می‌پردازد. مهارت‌های کلامی زنان، توانایی خواندن فکر و شیوه زنان در رهبری از مباحث بعدی کتاب است. فیشر به اتکای نادیده‌گرفتن بخش سیاه تاریخ سرمایه‌داری و با استفاده از داده‌های علمی، بسیار به آینده نه‌تنها زنان بلکه مردان نیز خوشبین است. نویسنده در فصول آخر کتاب فردا را متعلق به زنان می‌داند و نشان می‌دهد چگونه دنیای تجارت را دگرگون خواهند ساخت.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...