اسکار ماتسرات زندگی خود را از روز تولد تا بستری شدن در آسایشگاه روانی، که تا به امروز در آن اقامت دارد، ترسیم می‌­کند... برخلاف ناهنجاری جسمانی، خصوصیتی خیال­‌انگیز به او اعطا شده است که از مرحله جنینی دارای پختگی کامل فکری باشد... رابطه‌­اش با دیگران به تمامی مبتنی بر طبل زدن «کودکانه»ای است که در آن استاد است... سی سال تاریخ آلمان بر طبل حافظه توصیف شده است.

طبل حلبی [Die Blechtrommel]. (The Tin Drum)  گونتر گراس
طبل حلبی
[Die Blechtrommel]. (The Tin Drum) رمانی از گونتر گراس (1) (1927)، نویسنده آلمانی، که در 1959 منتشر شد. این نخستین بخش از «سه گانه دانتسیگ»، که کمی بعد با موش و گربه (2) (1961) و سالهای سگی (1963) کامل می‌شود، موجب شد تا نویسنده، یک شبه شهرتی بین‌­المللی کسب کند. این اثر حسب حالی منحرف شده است، بدین معنا که قهرمان روای، به عوض دفاع از حق خود، تلاش شایان توجهی می­‌کند تا غرابت جسورانه و پرهیاهویی را به نمایش بگذارد: شخصی به نام اسکار ماتسرات (3) زندگی خود را از روز تولد تا بستری شدن در آسایشگاه روانی، که تا به امروز در آن اقامت دارد، ترسیم می‌­کند. بر مبنای این وضعیت، دو سطح روایی مدام با یکدیگر تلاقی می‌­کنند تا سرانجام برهم منطبق شوند: زمان حکایت، که طی آن اسکار «آلبوم خاطرات» خود را ورق می­‌زند، و زمان نگارش، به شکل یادداشتهای روزانه، که با اوضاع روزمره اقامت در آسایشگاه، بین سالهای 1952 و 1954 و در آستانه سی­‌سالگی او، منطبق است. اسکار به درستی نوعی ضد ویلهلم مایستر (4) است: او «قهرمانی» است که نه تنها، در پایان سیر خود در طول قرن، زندگی منزوی در پشت میله‌­های تخت را برمی­‌گزیند، بلکه مشخصاً بزرگ نشده است –او، با فروانداختن خویش از بالای پلکان، آگاهانه رشد خود را در سه سالگی متوقف کرده است؛ و برخلاف ناهنجاری جسمانی، خصوصیتی خیال­‌انگیز به او اعطا شده است که از مرحله جنینی دارای پختگی کامل فکری باشد. بدین ترتیب، کوتوله‌­ای روشن‌­بین خواهد بود، آنکه دیگران را «از پایین» نگاه می­‌کند بی­‌آنکه چیزی از دنیا بیاموزد، کسی که همه بدبختی‌هایش تأییدی است بر بدگمانی هستی‌­شناختی او و بدین ترتیب، نقش «پیکارو»ی مدرن را برعهده می‌­گیرد- وانگهی گراس در میان مرجع‌های رمان خود به ماجراهای سیمپلکس سیمپلیسیسیموس، اثر گریملسهاوزن (5)، اعتراف می­‌کند.

رابطه‌­اش با دیگران به تمامی مبتنی بر طبل زدن «کودکانه»ای است که در آن استاد است: این شیوه خاص او در سخن گفتن و همراهی کردن است و گاهی خواندن هیاهوی جهان و یادآوری کردن و به یادآوردن اینکه وجود دارد و در پایان، نوشتن. از طریق این حسب حال عجیب است که سی سال تاریخ آلمان بر طبل حافظه توصیف شده است: صعود نازیسم، استقرار استبداد، جنگ، شکست، اوایل بازسازی. هر حادثه بر ارتباط تنگاتنگ و عجیب آن کوتوله زشت  با «رویدادهای بزرگ» تکیه دارد: اسکار که در جای شاهد ماجرا و سپس در جای بازیگر مستهجن، در خانواده سه نفری قرار می­‌گیرد که مادرش، آگنس (6)، به همراه شوهر خود، آلفرت (7) ماتسرات که اصلش از راینلاند (8) است، و خویش لهستانی خود، یان برونسکی (9)، یک مغازه خواروبارفروشی خانوادگی تشکیل می­‌دهند؛ اسکاری که از «پشت تریبون» مشاهده می‌کتد و احتمالا با صدای نابهنگام طبل حلبی، نخستین تظاهرات نازی‌ها را بر هم می‌زند؛ اسکاری که برونسکی(یکی از دو تنی که ادعای پدری بر او دارند) را به هنگام محاصره پستخانه، خائنانه به مرگ می‌کشاند؛ اسکاری که به وقت پیشروی ارتش روس به دانتسیگ باز می‌گردد، با وادار کردن ماتسرات به بلعیدن نشان نازی خود می‌گذارد که خفه شود و جز اینها.

هر حادثه با موج قریحه‌­ای پرشور و شاد و برخی آن را به کلام رابله نزدیک دانسته­‌اند، همراه می­‌شود و همه سطوح زبان را و همه گویش‌هایی را، از سبک کتاب مقدس گرفته تا جناس مستهجن، در هم می‌­آمیزد که براساس تعدادی تصویر محکم و سرشار از قدرت درامی و نمادین به هم مرتبط شده است. کمتر پیش آمده است که قهرمانان رمانهای آلمانی این همه مانند اسکار خوار شده باشند؛ اما گویی او خود اهمیتی بدان نمی­‌دهد: «به خود قبولانده‌­ام که شایسته و سنجیده است که از آغاز کار مسلم بدانیم که امروزه دیگر قهرمان رمان وجود ندارد. زیرا دیگر فردیت نیست. خوب که فکر کنیم، می‌­بینیم غیرممکن نیست. اما در مورد من، اسکار، و پرستارم، برونو، می توانم تاکید کنم که هر دو قهرماتنیم، هر یک به شیوه خود، او در پشت روزنه اتاقکم و من در جلوی آن.» اقتباس سینمایی شلوندورف (11) از طبل حلبی، در 1979 بر شهرت آن افزوده است.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش

1.Gunter Grass 2.Katz und Maus 3.Oscar Matzerath
4.Wilhelm Meister 5.Grimmelshausen 6.Agnes 7.Alfred
8.Rhineland 9.Jan Bronski 10.Bruno 11.Schlondorff

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...