وقایع رمان در قرن شانزدهم می‌گذرد؛ قرن شمشیر و جنگ که هر کس که در خور نام انسان است در حال پیکار است... با دو پسرش اوستاپ و آندری به اردوگاه قزاقها در «سخ»، ‌واقع در جزیره‌ای در رود دنیپر، ‌می‌روند... یهودیها کلیساهای ما را به اجاره می‌گیرند و کاتولیکها مسیحیان ارتدوکس رابه ارابه می‌بندند، چطور می‌توان در سرزمین روس این همه از دست کفار شکنجه دید و تحمل کرد!

تاراس بولبا | نیکولای گوگول
تاراس بولبا
[Taras Bulba] رمانی از نیکولای گوگول (1809-1852)، نویسنده روس، که در 1835 با چند داستان دیگر در مجموعه میرگرود انتشار یافت. تاراس بولیا، ‌به دلیل اهمیت و توفیقی که این داستان در همه‌جا به دست آورد،‌ بعداً همواره جداگانه به چاپ رسید. داستانی است در ستایش قزاقها و طبع شجاع و وحشی آنها. وقایع رمان در قرن شانزدهم می‌گذرد؛ قرن شمشیر و جنگ که هر کس که در خور نام انسان است در حال پیکار است. تاراس بولیا، قزاق پنجاه ساله‌ای که همچنان آماده جنگیدن و کشتار در راه اعتقاد خود است، با دو پسرش اوستاپ و آندری به اردوگاه قزاقها در «سخ»، ‌واقع در جزیره‌ای در رود دنیپر، ‌می‌روند. شب و روز در استپها، اسب می‌تازند و درست هنگامی به آنجا می‌رسند که قزاقها پشت به هزیمت داده از قایق پیاده می‌شوند و با خشم تمام نقل می‌کنند که «یهودیها کلیساهای ما را به اجاره می‌گیرند و کاتولیکها مسیحیان ارتدوکس رابه ارابه می‌بندند، چطور می‌توان در سرزمین روس این همه از دست کفار شکنجه دید و تحمل کرد!» جنگ آغاز می‌شود و قزاقها پس از آنکه تمام یهودیان دور و بر را به رود دنیپر می‌اندازند، به غارت دهات آنها می‌پردازند. هنگام حمله به یک قلعه، جوانترین پسر تاراس، یعنی آندری، که در کیف عاشق دختری لهستانی شده بود، به خودیها خیانت می‌کند و به دشمنان می‌پیوندد، اما اسیر می‌شود و خود تاراس بولیا او را می‌کشد. اوستاپ پسر بزرگ‌تر نیز سرنوشت بهتری ندارد؛ او هم به دست لهستانی‌ها اسیر می‌شود. تاراس که از مرگ خسته است می‌خواهد پسرش را نجات دهد، ولی از بخت بد شاهد شکنجه علنی فرزندش می‌شود و کاری نمی‌تواند بکند. تنها کاری که می‌کند این است که با فریاد به پسرش می‌فهماند که در آنجاست و شاهد قهرمانی اوست و قول می‌دهد که انتقامش را بگیرد. از این پس، تاراس حالت سبعیت و درندگی پیدا کرده، به «سخ» برمی‌گردد، نخست سرهنگ سپاه بزرگی و سپس فرمانده لشگر مستقلی می‌شود و تخم ویرانی و وحشت را در شهرهای لهستان می‌افشاند، تا روزی که بالاخره اسیر می‌شود و قرار است که زنده در آتش سوزانده شود. آخرین کلماتی که می‌گوید برای این است که راه فرار را را به رفقایش نشان دهد، و بعد در میان شعله‌های آتش جان می‌دهد. این اثر حال و هوایی حماسی دارد که از روح ملت روس برمی‌خیزد. طبع وحشی و بدوی ملت اسلاو، ‌موضوع اصلی این اثر حماسی است که در اینجا نشان داده می‌شود که می‌تواند، در عین حال،‌ تا ابراز محبتهای هیجان‌انگیز و سرشار از عظمت تعالی یابد و هم تا حد روی آوردن به قتل و غارت سقوط  کند.

دکتر ایرج علی‌آبادی. فرهنگ آثار. سروش

 1.Nikolai Vasilevic Gohol  2.Ostap 3. Andrei 4.Sech
5.Dnieper  6.Kiev  7.Arturo Berutti  8.Marcel Samuel-Rousseau 
9.Leos Ianacek

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...