تصویر یک زن | آرمان ملی


کالم توبین [Colm Tóibín] یکی از برجسته‌ترین نویسنده‌های امروز ایرلند است که با رمان «بروکلین» [Brooklyn] توانست آوازه‌ای جهانی کسب کند. این رمان در سال 2009 برنده جایزه ادبی کاستا شد و به مرحله نهایی چندین جایزه از جمله بوکر و ایمپک دابلین نیز راه یافت. آبزرور «بروکلین» را یکی از ده رمان برتر تاریخی سال 2009 نامید و گاردین در فهرست صد رمان برتر قرن 21، آن را پنجاه‌ویکمین رمان قرن معرفی کرد. نسخه سینمایی «بروکلین» نیز در فهرست صد فیلم برتر قرن 21 بی‌بی‌سی رتبه چهل‌وهشتم را از آن خود کرد.

کالم توبین Colm Tóibín بروکلین» [Brooklyn]

«بروکلین» نقدهای مثبت بسیاری هم دریافت کرد از جمله مجله اپرا آن را داستانی کلاسیک، ناب و کاملا ژرف توصیف کرد و یو‌اس‌تودی هم آن را یک موفقیت برای توبین برشمرد و نوشت: «یکی از آن سنخ رمان‌هایی که به طرز جادویی و آرام، خواننده را غافلگیر می‌کند و تخیلات او را در دست می‌گیرد.»

جُرج الیوت در «سایلاس مارنر» از فراغت‌بال و آسودگی خاطر می‌نویسد که انسان‌های شکست‌خورده از عشق، پس از مهاجرت به سرزمینی جدید و شروعی تازه در خود احساس می‌کنند. این سنخ از آدم‌ها وقتی خود را در سرزمین تازه پیدا می‌کنند و وقتی با کسانی مواجه می‌شوند که چیزی از گذشته آنها نمی‌دانند و هیچ وجه مشترکی با آنان ندارند، احساس آرامش پیدا می‌کنند. الیوت می‌نویسد : «گذشته همچون وهم و خیال می‌شود؛ زیرا سمبل‌ها و نشانه‌های آن از بین می‌رود، زمان حال نیز رویایی و خیالی است؛ زیرا به هیچ خاطره‌ای در گذشته پیوندی ندارد.» برای سایلاس مارنر قهرمان رمان خانم الیوت این تبعید خودخواسته و نوعی جست‌وجو در پی خود است، اما برای ایلیش لیسی قهرمان «بروکلین» نوشته کالم توبین همه‌چیز فرق دارد. مهاجرت ایلیش از وکسفورد ایرلند و اقامتش در نیویورک در پاییز 1951 توسط خواهر بزرگش رُز به او تحمیل شده است. ایلیش دختر مطیع، سربه‌راه و شجاعی است که هیچ انگیزه و تمایلی برای ترک مادر بیوه، دوستان قدیمی و اطرافیانی که به خوبی آنها را می‌شناسد در خود نمی‌بیند. او نمی‌خواهد از خاطرات خود دور شود، اما به نقشه خواهرش تن می‌دهد و تسلیم خواسته خواهر و مادرش می‌شود. ایلیش همیشه تصور می‌کرد که در همان سرزمین خود خواهد ماند، مثل مادرش تمام عمرش را در همان شهر زادگاهش سپری خواهد کرد؛ مدتی جایی مشغول به کار خواهد شد و پس از آن ازدواج خواهد کرد و مادر خواهد شد. ایلیش می‌خواست در همان شهر و در همان محله با همان همشهری‌ها و همسایه‌ها و با همان سبک، زندگی کند. اما اکنون با امری مواجه شده که برای آن هیچ آمادگی ندارد. او از خوشحالی غیرطبیعی خانواده‌اش برای رفتنش، متحیر است. صدای مادرش را می‌شنود که با فردی آشنا حرف می‌زند و می‌گوید: «که رفتن او مرا می‌کشد اما او باید برود!» این امر او را بسیار حیرت‌زده می‌کند و در آن لحظه دلش می‌خواهد هر چیزی را که دارد بدهد تا دهان باز کند و بی‌پرده بگوید: «که نمی‌خواهد برود، رُز می‌تواند جای او برود.» اما خانم‌های لیسی نمی‌توانند بی‌پرده با یکدیگر صحبت کنند، آنها می‌توانند هر کاری بکنند جز با صدای بلند گفتن آنچه در فکر آنها می‌گذرد.

ایلیش راهی آمریکا می‌شود. آمریکا انبوهی از مردم را در خود جای داده است؛ نوادگان کسانی که شهامت ترک وطن و زادگاه را داشته‌اند، دل و جرات جدایی و دل‌کندن و پشت سر رهاکردن وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها. اما ایلیش مثل آنها نیست. جدایی و دل‌کندن از برنامه‌های او نبود. این اتفاق چیزی بود که به واسطه آدم‌هایی به او تحمیل شد که مثل خود او عاشق خانه و خانواده و زادگاهشان بودند. آنها چه چیزی در سر می‌پروراندند؟

کالم توبین همانند ایلیش در انیسکوریتی به دنیا آمده است. او ماهیگیر ماهر و صبور عواطف غرق‌شده است. کاراکترها و پلات‌های داستان‌های او بسیار باهم تفاوت دارند. در رمان زیبا و دردمندانه‌اش «کشتی فانوس‌دار آب‌های سیاه » او زنی احساساتی تنها و منزوی را قانع می‌کند تا مادرش را سخت و محکم به آغوش بگیرد، درواقع مبارزه برادر او با بیماری ایدز باعث می‌شود تا صلح و آشتی میان آنها برقرار شود. در بهترین رمان او «استاد» دنیای درونی هنری جیمز را به تصویر می‌کشد و در مجموعه‌داستانش به‌عنوان «مادران و پسران» ارتباطات پنهان و انگیزه‌های پیچیده مردان و زنان مختلف را واکاوی می‌کند...

«بروکلین» داستان لطیفی است از عزیمت و رجعت، از عشق و فقدان و از انتخاب دشوار میان آزادی فردی و تعهد. آنطور که ساندی‌تایمز می‌نویسد توبین با «بروکلین»، شاهکاری بی‌بدیل خلق کرده است. شاهکاری که توبین در آن مثل یک نقاش با ضربه‌ای پس از ضربه‌ای دیگر بر بوم، نقاشی می‌کند تاجایی‌که ناگهان تصویر پایان یافته، گویی از هم می‌پاشد و محتوایش را پخش می‌کند. می‌توان اینطور گفت که تصویری دیگر از شاهکار هنری جیمز یعنی «تصویر یک زن» را به نمایش می‌گذارد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...