ملال درخت | آرمان ملی


وقتی واژه‌ها همچون عکس تمام روایت را پیش چشم مخاطب می‌آورند؛ این عبارت تمامِ آن چیزی است که در مجموعه‌داستان به‌هم‌پیوسته «شاخ» اثر پیمان هوشمندزاده می‌خوانیم. روایتی ساده، یکدست و شسته‌رفته، با فضا و لوکیشنی محدود و حضورِ دو کاراکتر که داستان حولِ محورِ دیالوگ‌های کوتاه این دو پیش می‌رود؛ اینها نقش‌مایه و روش نویسنده برای طرح این مجموعه است. درواقع ما داستانِ دو نفر را می‌خوانیم که بعد از جنگ و اوایلِ قطع‌نامه، در مکانی دورافتاده و نامشخص، مشغول دیده‌بانی هستند. آدم‌هایی که به‌نوعی سردرگم و بلاتکلیف‌اند؛ سرکوب‌شده از جنگ و وقایع آن هستند. بااین‌حال، وقایع در زمان حال رخ می‌دهد، اما از وضع هر کدام چیزی نمی‌دانیم. درحقیقت همه‌چیز حول‌وحوشِ فضای خدمت این دو شخصیت با ستوان و راننده‌ای که امکانات و مایحتاجِ لازمه را برای این دو می‌آورند، می‌گذرد.

شاخ پیمان هوشمندزاده

داستان از میانه شروع می‌شود و شروعِ داستان مخاطب را جذب می‌کند. اما شور و هیجانِ شروعیِ داستان کم‌کم به ملال می‌رسد؛ چراکه ریتم کُند با اتفاقات و حوادثِ روتین، این داستانِ نسبتا بلند را به مجموعه‌ای کسل‌کننده بدل می‌کند و دیگر آن کششِ ابتدایی را ندارد. آنچه این مجموعه را از سایر آثار نویسنده متمایز می‌کند، بن‌مایه ضدجنگ‌بودن آن است. ملالی که در تمامِ فضای داستان شاهد آن هستیم، ره‌آورد و ماحصلِ جنگ است که بر زندگی «سیا» و راوی سایه انداخته است؛ راوی‌ای که هدایتگرِ روندِ داستان و کاشفِ وقایع آن است.

حضور «مرغ ریقو و خروس ریقوتر» در داستان، از جنبه‌های تفریح و سرگرمی در این روایت خطی است. خروسی ریقو که در حالِ ارضای غریزه و بیرون‌آوردن خود از جایی است که در آن گیر افتاده و مرغی که در پی غذا، سرگردان به دور خود می‌چرخد. از دیگر جذابیت‌های داستان که گویای محدودیتِ دسترسیِ این دو شخصیت است: ارتباط تلفنیِ سیا و راوی با دختری عراقی و وجودِ عکس‌هایی از خوانندگان و بازیگرانِ زنِ هندی و کوبلن‌دوزی‌هایی با طرحِ زن است. نویسنده به‌خوبی ملاک و ویژگی‌های این دوران را روایت کرده و توانسته روایتی را که مهم‌ترین مولفه آن پرداختن به دورانِ پس از جنگ است در قالبِ اثری ضدجنگ که بازگوکننده آشفتگی و ملال آن هست نمایش دهد. شاید بشود گفت «شاخ» گونه تکرارشونده مجموعه «دوتا نقطه» اثر دیگر نویسنده است. داستانی با همین فضا، همین عنوان و دو کاراکتری که در جایی ثابت و محدود مشغولِ دیده‌بانی بوده و منتظرِ رسیدنِ یخ و غذا هستند، منتها اسمی ندارند و نامشان را با شخصیت شماره یک و دو می‌شناسیم.

در مجموعه «شاخ» نویسنده سعی کرده با پردازشِ بیشتر به روایت، داستانی منسجم‌تر با پیرنگی مستقل در قالبِ ضدجنگ بنویسد. درکنارِ ریتمِ یکنواختِ داستان، معمایی که ذهنِ این دو نفر را همواره به خود مشغول می‌دارد، وجودِ تک‌درختی است که با فاصله‌ای تقریبا دور در بالای تپه‌ای دیده می‌شود و این دو می‌خواهند بدانند چه کسی به درخت آب می‌دهد؛ و اصلا حضور چنین درختی در این بیابان چگونه ممکن است؟ راوی درنهایت یک روز صبح برای کشف این مساله به سمت درخت پیش می‌رود و متوجه می‌شود پایین سنگرشان، پاسگاهی قدیمی بوده که در دوران جنگ از بین رفته و جنازه‌های سرگردان در پای درخت گویای جنگ و نتیجه جنگ و بقایای جنگ است. این درخت نمادِ زندگی و فداکاری است؛ چراکه آبشخورش خون انسان‌هایی است، که به پاسداشت مقاومت، گرد یکدیگر آمده‌اند.

مجموعه «شاخ» به نوعی واگویه خاطرات دو نفر است که در جایی محدود، نمایان‌گرِ مؤلفه‌هایی چون عشق، غرایز انسانی، جست‌وجوگری و ناآرامی و روزمرگی بوده تا روایتی نو از جنگ را با شکلی متفاوت و در قالبی پنهان نشان بدهد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...