پنجشنبه
29 خرداد 99، سالگشت درگذشت (و یا شهادت) دکتر علی شریعتی است. به او لقب «معلم انقلاب» را داده بودند و خوب به یاد دارم، در راه‌پیمایی‌های عظیم تهران، پس از هفده شهریور 1357 تا 22 بهمن همین سال، میلیون‌ها نفر شرکت‌کننده، یک صدا فریاد می‌زدند: دکتر علی شریعتی، معلم شهید ما، جان به کَفَش نهاده بود، الله، الله، چه همتی!
و تصاویر بزرگ او را به تعداد زیاد در دست راه‌پیمایان دیده بودم. جوانانی که با کلام باوقار و دیگرگونه او، با اسلام، امام علی(ع)، و امام حسین(ع) آشنا شده بودند. گفته می‌شد، در کلام او «سحر»ی نهفته است و با به کارگیری جملات و کلمات خاص، به گفتارش شیرینی دیگری می‌بخشید.
 
موافقان و مخالفان دکتر شریعتی فراوان بودند و اکثریت با موافقان بود، اما مخالفانش نیز سرسختانه با عقاید او مخالفت می‌کردند و چاپ «اسلام‌شناسی» مشهد در روزنامه کیهان، پس از درگذشت او که با ترفند ساواک به صورت پاورقی روزانه چاپ می‌شد، مستمسک خوبی به دست مخالفان او داده بود و بعدها در مجلد سوم «نهضت امام خمینی» نوشته سیدحمید روحانی، او متهم به همکاری با ساواک شده بود!

وقتی یک میلیون نسخه از کتاب شریعتی فروش می‌رفت | نصرالله حدادی علی شریعتی شهادت و پس از شهادت

نام شریعتی را برای نخستین بار در سال 51 شنیده بودم و بعدها دانستم در حسینیه ارشاد، پایگاهی دارد، مکانی که مخالفانش «یزیدیه اضلال» خطابش می‌کردند و هرچه آتش مخالفت با او، شعله‌ورتر می‌شد، بر عده طرفداران و خوانندگان کتابش، افزون‌تر می‌گردید.

در سال 1355، جزوه‌ای در قطع رحلی، حاوی تعداد زیادی سؤال و جواب از علمای اعلام، پیرامون گفته‌ها و نوشته‌های شریعتی، به صورت تقطیع شده و پاسخ علما، در شمارگان نه چندان زیاد، به چاپ رسید و این در حالی بود که در محافل و مجالس سنتی، مخالفت با آرا و نظرات او به اوج رسیده و نگارنده شاهد بودم، در یکی از تکایای قدیمی تهران، خطیب آن مکان بر سر منبر، دکتر شریعتی را «حمار دوپا» نامید، که قصد و غرضش دین‌زدایی است و مرحوم شیخ قاسم اسلامی، به کمک مرحوم سیاح در انتشارات اسلام، کتبی چند را علیه دکتر شریعتی به چاپ رسانده بود. روحانیت، شفاعت، خرد داوری می‌کند، سخنی چند با دکتر شریعتی، پدر، مادر، پوزش می‌طلبیم (در پاسخ به: پدر، مادر، ما متهمیم دکتر شریعتی) نبرد، مهر تابان و چند کتاب دیگر.

تا قبل از تدوین آثار دکتر شریعتی، کتاب‌های او به صورت جزوه و حداکثر در صد و بیست صفحه به چاپ می‌رسیدند و خریداران بسیاری داشتند. فروشنده عمده کتاب‌های او، در برابر دانشگاه تهران، زنده‌یاد مرتضی عظیمی، در انتشارات آذر بود. انتشارات آذر، چند قدمی با انتشارات طهوری ـ که صد افسوس دیگر محل کتاب فروشی‌اش وجود خارجی ندارد ـ‌ فاصله داشت و نیک به یاد دارم، صفِ طویل دوستداران و خریداران کتاب‌های شریعتی، از دو سو کشیده شده بود و تا تقاطع خیابان‌های شاهرضا (انقلاب) با فروردین و از دیگر سو، تا بعد از پاساژ ظروفچی و انتشارات پیام و پیوند، امتداد داشت و شمارگان ده‌هزار نسخه برای هر چاپ، به اندک زمانی به فروش می‌رسید و ناشران افکار شریعتی، با قیمت‌گذاری مناسب و ارزان، در صدر بسط و توسعه منویات و گفته‌های او برمی‌آمدند.

نخستین بار در آبان ماه سال 57، جلد اول مجموعه آثار او «با مخاطب‌های آشنا» را دیدم که در شمارگان 20هزار جلد در چاپخانه سهند، به چاپ رسیده بود و از روی نسخه چاپ اروپا و آمریکای این اثر، عیناً چاپ افست شده بود.

در دوران انقلاب، علاوه بر کتاب‌های دکتر شریعتی، نوارهای سخنرانی‌های او نیز، در شمارگان زیاد تکثیر و در اختیار دوستدارانش گذارده می‌شد و کلام نافذ او، هر دوستدار اسلام، آزادی و استقلال کشور را به سر وجد و شور و شعف می‌آورد «شهادت و پس از شهادت» او را تا دورافتاده‌ترین شهرهای کشور ـ از جمله علی‌آباد کتول، که در سال 1357، متشکل از چند روستای پراکنده بود ـ مشاهده کردم.

به ضرس قاطع می‌گویم: در تاریخ نشر ایران، چاپ به یک‌باره پانصد هزار نسخه از یک کتاب، کمتر اتفاق افتاده و نگارنده، شاهد چاپ یک میلیون نسخه‌ای «شهادت و پس از شهادت» او در یکی از چاپخانه‌های خیابان ظهیرالاسلام بودم. شمارگانی عجیب که «مشتری پای آن ایستاده بود» و تمامی تیراژ در کمتر از نیم‌روز به فروش رفت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فروش کتاب‌های شریعتی، دچار وقفه و تعدیل شد و با به شهادت رسیدن استاد شهید مرتضی مطهری در 12 اردیبهشت سال 1358، در برابر منزل مرحوم دکتر سحابی، آن هم به دست گروه فرقان و دار و دسته اکبر گودرزی، که مدعای طرفداری از شریعتی را داشتند، صدای مخالفت با شریعتی قوی‌تر شد، اما نه تا آن اندازه که از چاپ کتاب‌های او، ممانعت به عمل آید و چون مجموعه آثار شریعتی، تا جلد ششم، به صورت مکرر در ایران به چاپ رسیده بود، مرحله جدید تدوین، چاپ آثار او، این بار در ایران به وقوع پیوست و با چاپ «گفت‌وگو‌های تنهایی» در دو جلد که توسط انتشارات آگاه صورت گرفت، چاپ کتاب‌های او، روند قبلی خود را بار دیگر بازیافت.

واقعه ترور مرحوم شیخ قاسم اسلامی که در روز یکشنبه پنجم مرداد ماه سال 59 ـ‌ مصادف با پانزدهم رمضان و شب میلاد مبارک حضرت امام حسن مجتبی(ع) ـ رخ داد، بار دیگر آتش مخالفت با شریعتی، شعله‌ورتر ساخت، اما ترور آن مرحوم، بازتاب چندانی در جامعه پیدا نکرد، و احسان شریعتی فرزند دکتر علی شریعتی، با محکوم نمودن این عمل مذموم، و به دور از هرگونه سجایای انسانی، اعلام تبری از این‌گونه اعمال خشن نمود و با شروع جنگ تحمیلی، همه مسائل تحت‌الشعاع جنگ قرار گرفت و واقعه ترور مرحوم شیخ قاسم اسلامی، که در عین مظلومیت، با دهان روزه، و در خانه خودش ـ گویا خیابان دولت ـ ناجوانمردانه راهی دیار باقی شده بود، تقریبا به فراموشی سپرده شد و بعدها گفته شد که این عمل ضدانسانی، توسط گروه فرقان صورت پذیرفته، و این در حالی بود که یک‌ماه قبل از ترور مرحوم شیخ قاسم اسلامی، اکبر گودرزی، به همراه تنی چند از اعضای گروهک تروریستی فرقان در سوم خرداد 59، به جوخه اعدام سپرده شده بودند.

ظن دیگر ماجرا، این امر بود که گروهک‌ فرقان، تا قبل از خرداد سال 1360 که دارو دسته رجوی دست به اسلحه برده و جنگ مسلحانه را در سراسر کشور شعله‌ور سازند، بازوی مخفی آنان بوده و عملیات مسلحانه را آن‌ها هدایت و به نام فرقان، صورت می‌دادند. هرچند که در واقعه مرحوم شیخ قاسم اسلامی، نام گروهی تحت «سیاهپوشان انقلاب اسلامی» نیز در آن زمان در افواه، مطرح بود که گویا به همین نام، چندتن ازجمله تقی روحانی، گوینده رادیو و سیدجواد ذبیحی، مداحل مشهور را ترور کرده و تقی روحانی،‌ از آن واقعه جان سالم به در برد اما تا آخر عمر، فلج شد و بر روی ویلچر، حرکت می‌کرد، اما سیدجواد ذبیحی، از میان رفت.

خوب به یاد دارم، جزوه‌ای که در سال 1356، در تعدادی اندک، علیه شریعتی به چاپ رسیده بود، توسط ساواک، برای ایجاد اختلاف میان عموم مردم، علما، طرفداران شریعتی و آنچه که «نهضت امام خمینی» نامیده می‌شد، بازنشر شد و توسط عوامل ساواک، به صورت کاملاً نامحسوس، توزیع می‌شد، امری که گفته می‌شد، به‌رغم ممانعت از چاپ کتاب «شهید جاوید» مرحوم نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، بیست‌هزار نسخه از این کتاب، بازهم از سوی ساواک، تجدید چاپ شده و به طرز ماهرانه‌ای توزیع شده بود.

ایجاد اختلاف، شبهه‌انگیزی، درگیری میان نیروهای مخالف شاه، فاصله‌اندازی میان علما و روشنفکران، از اهم کارهای ساواک بود و با واقعه ترور مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقعی در 16 اردیبهشت 1354، و متعاقب آن دستگیری عوامل ترور او ـ وحید افراخته، محسن خاموشی و حسین سیاه کلاه ـ و حضور وحید افراخته در تلویزیون و تمجید و تعریف از نظام پهلوی، این دستاویز، تبدیل به جمله‌ای شد که رژیم شاه دائماً آن را در کنار کلماتی چون خرابکار، جهان وطن، و امثالهم به کار می‌برد: مارکسیست اسلامی!

امروز، بعد از چهل و سه سال از زمان درگذشت دکتر شریعتی، به دور از هرگونه التهاب فکری، می‌توانیم، به نقد و بررسی آثار او بنشینیم و نگارنده شک ندارم، او نقش بسیار تأثیرگذاری، در گرایش جوانان به دین مبین اسلام و انقلاب داشت و بسیاری از طرفداران او ـ از جمله شهید مهدی رجب‌بیگی، که در پنجم مهرماه سال 1360، توسط گروه منافقین، در خیابان صبا (برادران شهید مظفر) به شهادت رسید ـ تأثیر زیادی از خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جا گذاردند.

شریعتی را چه «مرحوم» بنامیم، چه «شهید» بدانیم، چه افکار او را دربست بپذیریم ـ که در روزگار فعلی، تقریبا غیرممکن است ـ چه تماماً التقاطی بدانیم و بنامیم، یک چیز را نمی‌توانیم انکار کنیم: نسل سرخورده پس از کودتای 28 مرداد و متعاقب آن، خیانت چپ‌ها به این نسل، چشم به شریعتی و گفته‌های دوختند و داشتند و هنوز هم افکار او، نزد بسیاری، قابل بحث و بررسی است و اعتنای فراوانی به شریعتی دارند.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...