به گزارش کتاب نیوز به نقل از فارس، «کافه پیپ» تازه‌ترین اثر محمد قائم خانی است که از سوی نشر معارف در ۲۰۰ صفحه و با شمارگان هزار نسخه روانه بازار شده است.

کافه پیپ محمد قائم خانی

این اثر مجموعه‌ای از داستان‌های به هم پیوسته و جذاب را در برمی‌گیرد که در آن به دنبال مرگ رازآلود دختر جوان، پای پلیس به ماجرا باز شده و اتفاقات عجیبی رقم می‌خورد و مرحله به مرحله پرده از راز این پرونده برداشته می‌شود.

دربخشی از کتاب می‌خوانیم:

دیگر جسد ندارم که بدانم دقیقاً چه بلایی سرم می‌آید. ولی عجیب است که اگر بیشتر از یک ساعت از کافه بزنم بیرون، کم‌کم احساس خفگی می‌کنم. انگار یکی دست گذاشته روی گلوی نداشته‌ام و این روحِ بدون جسم و جرم را می‌فشارد. این است که تنها وقتی از کافه بیرون می‌روم که توانی داشته باشم و به حدس هم بدانم که زمان رفت‌وبرگشت چقدر خواهد بود، مبادا که بیش از یک ساعت بیرون بمانم، چون تمام وجودم در عذاب خواهد سوخت و مجبور می‌شوم در چشم‌به‌هم‌زدنی برگردم به همین کافه تا نفسم چاق شود.

با این‌که مهم‌ترین مکان داستانی‌ام، همین میز وسط کافه خواهد بود که اسمش را گذاشته‌ام «میز بازی»، بازی عشق، بازی داوری، بازی بیداری و بازی‌های دیگر این دنیا، در داستان اول که تازه‌نفسم و می‌توانم پُر یک ساعت را بیرون پرسه بزنم، می‌روم بیرون و بازی با شکور را شروع می‌کنم؛ بازی خطرناکی پشت میز بازجویی. بعد از آن، خواهید دید که به کجاها سرک خواهم کشید و سر از چه ناکجاها که درنخواهم آورد.

محمد قائم خانی پیش از این مجموعه داستان «حوای سرگردان»، و چند داستان بلند دیگر را به چاپ رسانده است. وی پژوهشگر اندیشکده مهاجر دانشگاه شریف نیز هست.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...