اینچنین نیست که هر کسی به فکر خودش و راه خودش و بار خودش باشد! ... اینکه در قبرها و لوح های قبر می نویسند (آرامگاه)؛ اینجا آرامگاه نیست، اینجا مسیر است، سر پل است، سکوی پرواز است؛ هیچ کس در قبر آرام نیست... یک کسی کتاب عمیق علمی نوشته، ما از علمش استفاده می کنیم؛ این ما را به علیم دعوت می کند، او ما را با سواد می کند. با سواد شدن نیمی از راه است، عالم شدن نیمی از راه است.

راه اولیای الهی هم شناختنی است و هم رفتنی. به ما گفتند: اگر شما راه راست را رفتید، راهی که انبیاء آن راه را هدایت کرده‌اند، در این قافله و در این اردو با آنها همسفرید. اینکه ما در نمازهای رسمی‌مان،‌ در سوره مبارکه فاتحةُ‌‌ الکتاب به خدای سبحان عرض می‌کنیم: اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیمْ، صِراطَ الَّذِینَ اَنعَمْتَ عَلِیهِمْ(1) این اَنعَمْتَ عَلِیهِمْ را قرآن کریم در چند جا، مخصوصاً در سوره مبارکه نساء مشخص کرده است. فرمود: فَاُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ اَنعَمَ اللهُ عَلِیهِمْ مِنَ النَّبییّنَ وَ الصدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحینَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً (2).

اینچنین نیست که هر کسی به فکر خودش و راه خودش و بار خودش باشد! همراهان این سفر، رفقای خوبی هستند. اگر کمی زاد و کمی توشه و راحله ما را بخواهد بلنگاند، آنها ترمیم می‌کنند؛ معنای حُسن رفاقت این است. فرمود: وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً. فرمود: در این راهی را که شما طی می‌کنید، انبیاء و اولیاء و صدیقین و شهداء هستند؛ هر وقت کمی زاد داشتید، توشه داشتید، راحله داشتید، آنها تأمین می‌کنند. این راه آنچنان طولانی است که نمی‌شود پیاده و پا برهنه رفت! یک راحله‌ای می‌خواهد.

به ما گفتند: توشه و زاد این راه تقواست که تَزَوَّدُوا فَإنَّ خِیرَ الزّادِ التَّقوی(3). امّا راحله این راه، یعنی مرکب این راه «محبت» است. آنکه دوست خاندان عصمت و طهارت است، یک مرکبی دارد؛ و آنکه باتقواست، یک توشه ای دارد. این توشه اگر کم بود، آن رفقاء تأمین می‌کنند. این راحله اگر لنگ بود، آن رفقاء تأمین می‌کنند. هر جا ما ماندیم،‌ آنها به داد ما رسیدند به اذن خدا... وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً. ما را رها نمی‌کنند تا برسانند به «دار القرار».

دارالقرار و دارالفرار

ما وقتی مردیم، در دارالقرار نیست. اینکه در قبرها و لوح های قبر می نویسند (آرامگاه)؛ اینجا آرامگاه نیست، اینجا مسیر است، سر پل است، سکوی پرواز است؛ هیچ کس در قبر آرام نیست بالأخره، دارالقرار جای دیگر است. اینقدر انسان این راه را طی می کند، طی می کند، طی می کند؛ تا به لقاءُ الله که رسید، یا أیُّهَا الإنسانْ إنَّکَ کادِحٌ؛ این کادِحٌ، کادِحٌ، کادِحٌ، کادِحٌ میلیونها درجه را به همراه دارد تا مُلاقِیهِ. إنَّکَ کادِحٌ إلی رَبِّکَ فَمُلاقیه(4). وقتی به لقای خدا بار یافتیم، آنجا دار القرار است. اگر گفتند: اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبْ (5)، آن در حقیقت ذکر خداست که انسان آنجا می آرمد. تا دل به طمأنینه نرسید، انسان به دارالقرار نمی رسد. اگر کسی مضطرب باشد که دارالقرار نیست، این دارالفرار است!

اینقدر تلاش و کوشش هست؛ چه ما بخواهیم، چه نخواهیم در نوسان و اضطراب و تلاش و کوشش ایم. اگر رسیدیم به لقای او، آرام می شویم. اگر آرام شدیم، دار القرار ما آنجاست. و این ذوات قدسی، مخصوصاً وجود مبارک رسول گرامی و امام صادق (علیهما آلاف التحیّه والثناء) هرگز ما را رها نمی کنند. فرمودند:‌ شما با ما باشید، ما رفقای خوبی هستیم؛ اینچنین نیست که شما را رها بکنیم!

اگر شما هم بر فرض ما را رها کردید، ما شما را رها نمی کنیم؛ اینطور است. قرآن کریم به ما گفت که یک راهی را بروید که در این راه رفقای خوبی هم دارید؛ نمی گذارند شما بیراهه بروید یا بمانید، وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً. یک راه دیگری که رفتید،‌ آنجا راه صبّ است و لعن است و طرد است که اَلأخِلّاءُ یُومَئِذٍ بَعضُهُمْ لِبَعضٍ عَدُوٌّ (6). هر راهی را که بروید، بالأخره یکدیگر را لعن می کنند. در جهنّم هم که هستند، کُلَّمَا دَخَلَتْ اُمَّهٌ لَعَنَتْ اُختَها (7).

اینطور نیست که در جهنّم اینها کاری به هم نداشته باشند! در جهنّم هم یکدیگر را لعن می کنند. آنها در هر جهت در عذابند. ولی در بهشت و بهشتیان و راه بهشتیان که اینها هم راه را نشان می دهند، همراه ما هم هستند؛ هر وقت ما در توشه یا راحله کمبودی داشته باشیم، ضعفی داشته باشیم، آنها ترمیم می کنند؛ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً.

حالا چگونه ما با پیغمبر(ص) همسفر باشیم، ما با امام صادق(ع) همسفر باشیم. درست است که ایشان انسان‌های عرشی‌اند، امّا راه می‌دانید چقدر وسیع است؟! یک وقت است که یک راه می‌گویند: اتوبان است،‌ مثلاً عرض این راه یک میلیون متر است یا یک میلیارد متر است، قابل مساحت هست. امّا این راه إلی الله یک اتوبانی است که نا متناهی است، عرضش یک میلیارد و هزار میلیارد و اینها نیست! فرمود:‌ عَرضُهَا السَّمواتِ وَ الأرضْ (8). مساحت این راه به اندازه کل نظام کیهانی است.

این نظام کیهانی هم آنقدر وسیع است که خدای سبحان فرمود: یک بخش اش را شما می بینید، یک بخش اش هم برای شما دیدنی نیست، فَلا اُقسِمُ بِمَا تُبصِرُونَ وَ مَا لا تُبصِرُونْ (9). اینی که در روایات بهشت دارد که مؤمن در قیامت، منزل او به قدری وسیع است که اگر همة اهل دنیا مهمان او بشوند، جا دارد؛ یعنی الآن اگر 7 میلیارد بشر روی زمین زندگی می‌کنند، شما إن شآءَ الله بخواهید این 7 میلیارد را پذیرائی کنید، می‌توانید. یک همچنین خانه ای است.

مساحتش هم عَرضُهَا السَّمواتِ وَ الأرضْ است. این نه مجموع مال مجموع است! نه کلّ واحد،‌ واحد؛ خانه ای که دارد عَرضُهَا السَّمواتِ وَ الأرضْ است. نه مجموع مال مجموع، یعنی مجموع بهشتی ها در یک همچنین فضائی. سابِقُوا إلی مَغفِرَهٍ (10)، سارِعُوا إلی مَغفِرَهٍ وَ جَنَّهٍ (11) که مساحتش اینقدر است. یعنی مساحت خانة تک تک شما اینقدر است. آنوقت چنین راهی زیر پوشش این بزرگواران است و انسان اگر بخواهد بماند، آنها ترمیم می کنند. بنابراین راهی که دیگری انسان را طرد می کند، صبّ می کند، لعن می کند؛ راه تبهکاران است. راه انبیاء و اولیاء این است که هر وقت آدم بخواهد کمبودی داشته باشد، بیفتد؛ آنها ترمیم می کنند.

چگونه در کاروان الهی ثبت‌نام کنیم؟

حالا ما چه کنیم که اینها ما را به عنوان عضو کاروان بپذیرند؟ حضرتش فرمود به اینکه: شما حرف‌های گوناگون، مکتب‌های گوناگون، آراء گوناگون؛ اینها را بشنوید، خوبش را انتخاب بکنید. فَبَشِّرْ عِبادِی اَلَّذِینَ یَستَمِعُونَ القُولِ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَه(12)؛ این پیام خداست. بعد اینچنین نیست که مبهم گوئی کند، مجمل گوئی کند، لُغَز و معمّا در کار باشد، به ما بگوید: خودتان بروید، بگردید؛ اَحسنُ الأقوال را پیدا کنید. فَبَشِّرْ عِبادِی اَلَّذِینَ یَستَمِعُونَ القُولِ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَه. این را گفته، بعد فرمود: اگر من را قبول دارید به عنوان اینکه مَنْ اَحسَنُ مِنَ اللهِ قیلاً (13)، مَنْ اَصدَقُ مِنَ اللهِ حَدیثاً (14)؛ من به شما می‌گویم: مَنْ دَعا إلَی اللهْ وَ عَمِلَ صالِحاً. مگر من نگفتم شما اَحسنُ الأقوال را انتخاب بکنید؟! فَبَشِّرْ عِبادِی اَلَّذِینَ یَستَمِعُونَ القُولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَه. اَحسنُ الأقوال قول کسی است، منطق کسی است که مردم را به الله دعوت می کند. مَنْ اَحسَنُ قُولاً مِمَّنْ دَعی إلَی اللهْ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إنَّنِی مِنَ المُسلِمینْ (15).

این هم صغرای قیاس، آن هم کبرای قیاس. در سوره زمر فرمود: به دنبال اَحسنُ الأقوال بروید، در این سوره فرمود: اَحسَنُ الأقوال؛ قول رسول است، سیره رسول است، منطق و گفتار و رفتار آن حضرت است. و رسول خدا هم صریحاً گفته است که: اَدعُوا إلَی الله؛ من هم مردم را به الله دعوت می‌کنم. یعنی مطلب را خدای سبحان ریز کرده؛ اوّل خیلی کلّی جامع، بعد کلّی میانی، بعد موضوع را مشخص کرده. از یک طرف فرمود: فَبَشِّرْ عِبادِی اَلَّذِینَ یَستَمِعُونَ القُولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَه، بعد فرمود: اَحسنُ الأقوال قول کسی است که مردم را به «الله» دعوت می کند؛ مَنْ اَحسَنُ قُولاً مِمَّنْ دَعا إلَی اللهْ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إنَّنِی مِنَ المُسلِمینْ. این اَحسنُ الأقوال یعنی اَحسنُ السِیَر، نه یعنی بهترین حرف! قول در آنجا که فرمود: فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَه، نه یعنی کسی که حرفش بهتر است! قول در اینگونه از موارد در مقابل فعل نیست؛ مجموع قول به علاوة فعل، فعل به علاوة قول را می گویند: «قول».

آن کسی که فَبَشِّرْ عِبادِی اَلَّذِینَ یَستَمِعُونَ القُولَ فَیَتَّبِعُونَ اَحسَنَه؛ ممکن است یک کسی شعار خوب بدهد. این شعار خوب، خوب حرف می زند؛ امّا خوب که عمل نمی کند! فوراً قرآن کریم هم مشخص کرد که منظور ما از این قول، قول در مقابل فعل نیست؛ قول به علاوه فعل است. آن کسی که شعار خوب می‌دهد،‌ حرف خوب می زند، تبلیغ خوب می‌کند، امّا در موقع عمل دست و پایش می‌لرزد؛ او اَحسنُ القول ندارد! مَنْ اَحسَنُ قُولاً مِمَّنْ دَعا إلَی اللهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إنَّنِی مِنَ المُسلِمینْ، یعنی منطقش این باشد.

تکلیف پیامبر (ص) و مؤمنان پیرو ایشان چیست؟ این را هم باز در قرآن کریم ذات أقدس إله صغرای این صغرا را مشخص کرد، و آن این است که پیامبر فرمود: اَدعُوا إلَی اللهِ عَلی بَصیرَهٍ، من مردم را به الله دعوت می‌کنم؛ یعنی رفتار من، سیره من، سنّت من اَحسنُ الأقوال است؛ خُب این مال حضرت. بهره ای که ما در این ایام می بریم این است که در همان آیه حضرت فرمود که: کسانی که همراه منند، آنها هم همین کار را می کنند. اَدعُوا إلَی اللهِ عَلی بَصیرَهٍ أنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی(16). این مَنِ اتَّبَعَنِی مال ماست که عیدی ماست. فرمود: آنها که پیرو من هستند، کار من را انجام می‌دهند. به قدری وارسته اند که با سیرتشان، با سریرتشان، با سنّت شان، با رفتار و گفتارشان مردم را به الله دعوت می کنند.

این بزرگان گفتند که: این که به الله دعوت می کنند، چون الله اسم أعظم است، جامع است؛ بعضی ها هستند که با دعا و قدس و طلب مغفرت مردم را دعوت می کنند. آنها هم کار خوبی است، امّا آنها مردم را به «رحمان» دعوت می کنند، نه به الله! بعضی ها هستند که سخنان عالمانه دارند، مثل محققان حوزه و دانشگاه؛ کتاب علمی می نویسند، تحقیق علمی می کنند، هدایتگر مردمند. آنها هم مردم را به الله دعوت نمی کنند، به «علیم» دعوت می کنند؛ خدا علیم است. خُب یک کسی کتاب عمیق علمی نوشته، ما از علمش استفاده می کنیم؛ این ما را به علیم دعوت می کند، او ما را با سواد می کند. با سواد شدن نیمی از راه است، عالم شدن نیمی از راه است.

چگونه عاقل شویم؟

آنچه که ما را عاقل می‌کند؛ یعنی طوری ما را تربیت می‌کند که در موقع آزمون دیگر دست و پای ما نلرزد. آن ما را به الله دعوت می‌کند که اسم أعظم است، جامع بین رحمت است و علم است و قدرت است و اسمای دیگر. و وجود مبارک حضرت فرمود: اَدعُوا إلَی اَلله. یک وقت است یک کسی مجلس دعا تشکیل می‌دهد برای طلب مغفرت، آن هم مجلس خوبی است؛ آن هم 4 قطره اشک است و طلب آمرزش گناه است و دعاست، امّا دیگر تحقیق علمی در آن نیست! این به دنبال رَب اغْفِر، رَب اغْفِر می‌گردد. آن هم کار خیلی خوبی است، امّا این نفعش 50 درصد است؛ دو تا شبهه که پیش بیاید، یا دو تا تبلیغ سوء که پیش بیاید، او ممکن است به زحمت خودش را نجات بدهد، ولی از فتنه بالأخره در امان نیست. یک آدم نماز شب خوانِ مقدّسِ کم تحقیق؛ این بالأخره در فتنه می‌ماند. چهار تا شبهه، ویروس است بالأخره! شبهه کسی را ول نمی کند. اینچنین نیست که شبهة علمی بیاید، آدم بتواند مقاومت بکند! بر فرض هم ظاهراً مقاومت کرد، در درون خود گرفتار خوره هست.

آن کار؛ یعنی نماز شب خواندن، اشک ریختن، ناله کردن 50 درصد قضیه است. فهم است و فهم است و فهم است و فهم! تا آدم بفهم نباشد، در برابر سیل این شبهات اینترنتی می ماند؛ یا لاأقل نمی تواند خانواده خودش را حفظ بکند. آن 50 درصد دیگر را تحقیق به عهده می گیرد، یعنی حرف های عالمانه و محققانه. آدم باید هم محقق باشد، هم مدقّق باشد؛ هم کثیر را بتواند واحد کند که بشود «محقق»، هم واحد را بتواند تحلیل کند که بشود «مدقّق»، که بشود عالم، که رسالت انبیاء را به عهده بگیرد.

فرمود: من مردم را به رحمان دعوت نمی‌کنم که فقط دعاگو باشند، مردم هم به علیم دعوت نمی‌کنم که کار حوزه و دانشگاه داشته باشم، من مردم را به «الله» دعوت می کنم. یعنی عاقل شدن، عالم با عمل شدن، عامل با فهم شدن، این کار من است؛ شما هم اگر بخواهید راه مرا طی کنید، باید این راه را بیائید. اَدعُوا إلی اَلله، نه إلَی الرَّحمن یا إلَی العَلیم! اَدعُوا إلَی اللهِ عَلی بَصیرَهٍ أنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی. ما هم در همین دعاها، در نمازها می‌گوئیم: راهی که به دیگران نشان دادی، آن راه را به ما نشان بده! خدای سبحان هم فرمود: بله، شما اگر مطیع باشید؛ ما شما را در اردوی نبوی و علوی و صادقی ثبت نام می‌کنیم، اینها رفقای خوبی هستند. بالأخره در هر حدّی که باشید، به هر اندازه‌ای که باشید، هر جا مشکل داشتید اینها حل می‌کنند.

سخنرانی پس از مراسم عمامه گذاری جمعی از طلاب. قم. 17 اردیبهشت 1383

...............................

(1) حمد/ 6و7
(2) نساء / 69
(3) بقره / 197
(4) انشقاق / 6
(5) رعد / 28
(6) زخرف / 67
(7) اعراف / 38
(8) آل عمران / 133
(9) حاقّه / 38 و 39
(10) حدید / 21
(11) آل عمران / 133
(12) زمر / 18
(13) نساء / 122
(14) نساء / 87
(15) فصّلت / 33
(16) یوسف / 108

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...