یک کتاب [The silent patient] از الکس میکلیدس با دو عنوان منتشر شد. این کتاب با ترجمه سامان شهرکی به عنوان «نقاش سکوت» و با ترجمه مریم حسین‌نژاد به نام «بیمار خاموش» به طور همزمان منتشر شد.

بیمار خاموش [The silent patient] الکس میکلدیس [Alex Michaelides] نقاش سکوت

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، «نقاش سکوت» داستان زنی نقاش است که همسر خود را به قتل می‌رساند، اما پس از آن، سکوت اختیار می‌کند و حتی حاضر به دفاع از خود نمی‌شود. سال‌ها بعد، یک روانپزشک  وارد داستان می‌شود و اعلام می‌کند که آمده است تا قفل سکوت این زن را بشکند و به راز سربه‌مهر او پی ببرد. اما خود او گذشته‌ای تاریک دارد و به نظر می‌رسد که همه حقیقت را نمی‌گوید...

الکس میکلیدس، نویسنده این رمان، اصالتی یونانی دارد و در «نقاش سکوت» فاجعه‌ای امروزین را با تئوری‌های روان‌شناختی و اساطیر یونانی درهم‌آمیخته است. از همین روی است که مجله اینترتیمنت ویکلی درباره این رمان گفته است: «یک هیجان تازه و فراموش‌نشدنی. ترکیب تعلیق‌های هیچکاک، طرح‌های آگاتا کریستی و تراژدی‌های یونان باستان.»

«نقاش سکوت» را می‌توان کتاب اولین‌ها نامید؛ اولین رمان الکس میکلیدس از همان هفته اول انتشار در صدر فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار گرفت و بعد از گذشت هفته‌های اول، همچنان رتبه نخست را به خود اختصاص داد. کتاب داستان‌نویسی که پیش از این به عنوان  نویسنده فیلمنامه «شیطانی که می‌شناسی» برای خود اسم و رسمی پیدا کرده بود، هنوز هم رکورد کتاب‌های جنایی را جابه‌جا می‌کند. تا جایی که مجله تورندایک پرس پیش‌بینی کرده است پرفروش‌ترین کتاب فصل امریکا «نقاش سکوت» باشد.

«نقاش سکوت» در 328 صفحه و  با بهای 45 هزار تومان از سوی نشر خزه به بازار کتاب راه یافته است.

همچنین به نقل از ایسنا، کتاب «بیمار خاموش» نوشته‌ الکس مایکلیدیس با ترجمه مریم حسین‌نژاد در ۳۲۰ صفحه و با قیمت ۴۰ هزار تومان توسط نشر سنگ منتشر شد.

«بیمار خاموش» داستان زندگی نقاش معروفی به نام «آلیسیا برنسون» است که با عکاسی به نام «گابریل» ازدواج کرده و زندگی ظاهراً خوبی دارد. آن‌ها در خانه‌ای دلباز با پنجره‌هایی بزرگ در یکی از مناطق اعیانی لندن زندگی می‌کنند. تا این‌که یک شب آلیسیا وقتی که شوهرش از سر کار به خانه برمی‌گردد، پنج بار به صورت او شلیک می‌کند و بعد از آن، دیگر کلمه‌ای بر زبان نمی‌آورد.

«الکس مایکلیدیس» نویسنده‌ ۴۲ ساله‌ قبرسی‌تبار تا پیش از نوشتن «بیمار خاموش»، به عنوان فیلم‌نامه‌نویس فعالیت می‌کرد. «بیمار خاموش»، نخستین رمان اوست که با استقبال بسیار خوبی روبه‌رو شده است.»

................ هر روز با کتاب ...............

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...