در آستانه سالگرد درگذشت بیتا فرهی بازیگر سینمای ایران، کتاب زندگینامه او با عکس‌هایی نادیده و تعدادی شعر روز جمعه دوم آذرماه رونمایی شد.

بی‌تا فرهی درختها ایستاده می‌میرند یاسمین خلیلی‌فرد

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، در این مراسم، مهسا قریشی، دختر «بی‌تا فرهی» با تشکر از حاضران و نویسنده کتاب «بی‌تا؛ درخت‌ها ایستاده می‌میرند»، یاسمین خلیلی‌فرد، گفت: در نگاه من و یاسی انگار بی‌تا ایستاده بود. او پاییزها و زمستان‌های سختی را چه در سینما و چه در زندگی خصوصی‌اش گذرانده بود. من و یاسی این عنوان را انتخاب کردیم زیرا با وقار و با شکوه رفت و صحنه را ترک کرد؛ صحنه زندگی، صحنه سینما.

یاسمین خلیلی‌فرد نویسنده کتاب نیز با بیان اینکه صحبت‌کردن در نزد بزرگان کار سختی است، گفت: این کتاب را خیلی دلی نوشتم. پیش از این پنج کتاب داشتم و همیشه در کتاب‌هایم مقید به تکنیک بودم اما این کتاب از قلب من می‌جوشید و روی کاغذ می‌آمد. شاید به این دلیل باشد که علاقه من به سینما با «بی‌تا فرهی» و فیلم «هامون» شکل گرفت. من با این فیلم و بی‌تای عزیز عاشق سینما شدم و در حوزه سینما شروع به نوشتن کردم، بعد هم سینما خواندم. این افتخار را داشتم در ۱۰ سال اخیر از دوستان نزدیک بی‌تا فرهی باشم.

او در ادامه گفت: هنوز هم رفتن او را باور ندارم و البته فکر می‌کنم در قلب ما زنده است و حضورش را در اینجا حس می‌کنم. در تمام مراسم‌هایی که مهساجان به کمک دوستان گرفت، به‌نظرم بی‌تا حضور پررنگی داشت، میزاسن را بی‌تا چیده بود و حتی لوکیشن‌هایی که انتخاب کردیم و هر جا که می‌رومی خود بیتا آنجاست و همه چیز را مدیریت می‌کند و ما اجرا می‌کنیم.

احترام برومند بازیگر سینما و تئاتر در ادامه مراسم گفت: یاسمن خلیلی‌فرد نویسنده این کتاب، رمان‌نویس بسیار متبحری است و من کتاب‌هایی مانند «انگار خودم نیست»، «بنفش مایل به لیمویی» و... را از او خوانده‌ام.

این‌ هنرمند درباره ویژگی شاخص این کتاب گفت: برای من جالب بود که بیشتر زن‌های داستان زندگی بیتا فرهی بسیار قوی هستند و به آن‌ها نگاه ویژه‌ای شده است. حشمت مادربزرگ، منیر مادرش و مهسا دخترش شخصیت‌هایی بسیار مقتدر داشتند، اما ‌اتفاقا بیتا فرهی کسی بود که چنان درگیر احساسات و عواطف زیبا و هنرمندانه خودش بود که سعی نمی‌کرد خودش را یک‌ زن قوی نشان دهد یا عقاید و خواسته‌هایش را به دیگران تحمیل کند. در این قصه نیز این ویژگی کاملا مشهود است و در سال‌های پایانی زندگی‌اش مهسا نقش مهمی در زندگی او ایفا کرده است.

برومند در پایان گفت: مهارت نویسنده بسیار زیبا و باورپذیر است. او دوست صمیمی بیتا بوده است و نکات کوچکی از گفته‌های بیتا فرهی را برداشته و آن‌ها را پرورش داده است. همچنین او روزهای پایانی زندگی بیتا فرهی را بسیار باورپذیر و احساسی در این کتاب نوشته است.

داریوش فرهنگ بازیگر سینما نیز عنوان کرد: مهسای عزیز، دختر بیتا فرهی همت بلندی کرده است و طی این یک‌ سال من شاهد و ناظر تلاش او برای پیگیری مراسم مادر عزیزش بودم. بحث بر سر عشق دختر به مادر نیست، بحث من این است که این حرکت زیبا فراموش نشود.

او سپس قسمتی از این کتاب را خواند و گفت: یک کار جذاب این کتاب این است که نویسنده داستان را از زبان خود بیتا فرهی روایت کرده است. درخواست من این است که کتاب را حتما با دقت بخوانید زیرا کتابی پر از ذوق، احساسات و جزئیات است. شما در این کتاب با شور، شوق، تنهایی، اضطراب و... در زندگی بیتا فرهی همراه می‌شوید.

عباس یاری منتقد سینما نیز در این مراسم گفت: بسیار خوشحالم که در این شهر پر از غبار و دود و ترافیک محفلی برای نکوداشت یک بانوی سینما برگزار شده است. این کتاب با بی‌تا شروع شده است، زیرا او واقعا آدم خاصی بود و همتا نداشت. برخلاف بسیاری از زندگینامه‌ها ما در این اثر با یک رمان بسیار شیرین و خواندنی مواجهیم‌ که یک بخشی از تاریخ مملکت‌مان را روایت می‌کند و چهار نسل از کسانی که در این کشور زندگی کرده اند، در این کتاب حضور دارند.

او عنوان کرد: عکسی از پیامی ایرایی روی جلد این کتاب قرار گرفته است زیرا خانم بیتا فرهی بسیار به عکس‌های او علاقه داشت. شاید اگر من جای دوستان بودم‌ عکسی از بیتا فرهی را انتخاب می‌کردم که به مخاطب نگاه کند زیرا او در تمام کتاب با ما صحبت می‌کند.

وی تاکید کرد: او در این کتاب از بیماری و شیمی درمانی ناله نمی‌کند، اما از رفتن آتیلا پسیانی، داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر ناله می‌کند. بزرگترین غم او توقیف فیلم «بانو» بود که مانند سرطان به او ضربه زد. ای کاش ما بیشتر مراقب هنرمندان‌مان باشیم.

یاری در پایان تصریح کرد: شاید اگر داریوش مهرجویی، بیتا فرهی را پیدا نمی‌کرد اصلا «هامون» را نمی‌ساخت؟ زیرا او وقتی بازیگری را انتخاب می‌کرد معتقد بود که فقط او می‌تواند آن نقش را بازی کند.

در ادامه مراسم کلیپی پخش شد که در آن افرادی مانند داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی درباره بیتا فرهی صحبت می‌کنند. این مراسم با اجرای موسیقی زنده و امضای کتاب به پایان رسید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...