رمان «طبیعت انسانی» [Human Nature] نوشته سرژ ژونکور [Serge Joncour] با ترجمه اسماعیل کرم‌نژاد توسط نشر نگاه راهی بازار کتاب شد.

طبیعت انسانی» [Human Nature] نوشته سرژ ژونکور [Serge Joncour]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، سرژ ژونکور متولد ۲۸ نوامبر ۱۹۶۱ در پاریس است. او پیش از ورود به عرصه نویسندگی، مشاغل مختلفی را تجربه کرد؛ از ناجی غریق و نویسندگی آگهی‌های تبلیغاتی تا آشپزی و روزنامه‌نگاری. نام او با رمان «دیده‌شده» در سال ۱۹۹۸ روی زبان‌ها افتاد و به‌عنوان یک‌نویسنده معرفی شد. اما رمان «بُت» بود که جایگاه او را سال ۲۰۰۵ در دنیای ادبیات تثبیت کرد. این‌کتاب برنده جایزه طنز سیاه اگزاویه فورنره شد و سال ۲۰۱۲ هم فیلمی با عنوان «سوپراستار» براساس آن ساخته شد. او مدتی از دنیای ادبیات دور بود تا سال ۲۰۱۸ با رمان «سگ‌گرگی» بازگشت و جایزه ادبی لاندرنو را از آن خود کرد.

نویسنده مورد اشاره، غیر از آثار نام‌برده کتاب‌های دیگری هم دارد و نویسنده‌ای پرکار محسوب می‌شود. او علاوه بر روابط انسانی، دغدغه نشان‌دادن دست‌اندازی آدم به طبیعت را هم دارد. ژونکو تا به حال 12 کتاب را در کارنامه خود ثبت کرده است.

«طبیعت انسانی» که سال ۲۰۲۰ منتشر شد، درباره سه‌نسل از یک‌خانواده روستایی فرانسوی است. ژونکو در این‌رمان ۳۰ سال از تاریخ معاصر فرانسه را به تصویر کشیده و تصاویری از پیشرفت، حیات سیاسی، کشمکش‌های زندگی مدرن، فجایع اجتماعی و ... ارائه کرده است. در این‌داستان مزرعه‌داری به‌نام الکساندر حضور دارد که در ناحیه لوت، جایی که همراه سه‌خواهرش بزرگ شده، انزوا گزیده است. به نظر می‌رسد بیش از هرچیز از آمدن ژاندارم‌ها در هراس است. او واپسین روزهای زندگی دهقانی منسوخ را زندگی می‌کند که از دوران کودکی برایش تغییرناپذیر به نظر می‌رسید ...

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

وقتی از محل گردهمایی بیرون آمدند به خاطر نمی‌آوردند موتورها را کجا پارک کرده‌اند، چندنفر می‌گفتند باید به سمت راست بروند، ولی آنتوان، سوفی و پاتریس قسم می‌خوردند که محل پارک موتورها سمت چپ است، گم‌شدنی همراه با شوخی و خنده بود، در نهایت هواداری یعنی هرکاری کنیم تا تنها نباشیم، یک خودخواهی برادرانه، در این‌لحظه، در آن حوالی کم‌نور ورزشگاه، خود را کاملا احاطه‌شده بین مردم می‌دیدند. کارولین پشت سرگروه بود، آنها را زیر نظر داشت، طوری آنها را نگاه می‌کرد که گویی صحنه‌ای از زندگی خود را به یاد می‌آورد، سال‌هایی که از این پس زندگی خواهد کرد. از همین حالا نوعی احساس نوستالژیک نسبت به امروز داشت، تصور می‌کرد در ده یا بیست سال دیگر، وقتی به این‌گردهمایی فکر کند، به امروز عصر، همه این‌تصاویر به او بازخواهند گشت، این‌ورزشگاه پر از جمعیت، این‌سخنرانی، این شور و هیجان، همه‌چیز برایش دست‌نخورده به نظر خواهد رسید. لحظات بزرگ تاریخ محل تلاقی خاطرات شخصی ماست. دسته کوچک جلوی او بود، از گروه دیگری سبقت گرفتند، حدود پنجاه کنشگر اجتماعی جلوی اتوبوسی ایستاده بودند، منتظر بودند تا در اتوبوس را برایشان باز کنند، راننده روی صندلی خوابش برده بود. برای بیردا کردن او، سرود رسمی حزب سوسیالیست ساخته «هربرت پاگانی» را که ترکیبی از بلاچائو و آواز روسی بود، گروهی می‌خواندند: «بیایید دیگر به آینده روشن ایمان نیاوریم، بیایید زندگی را در اینجا و اکنون تغییر دهیم، امروز است که آینده را می‌سازد، بیایید زندگی اینجا و اکنون را تغییر دهیم ...»

این‌کتاب با ۳۸۴ صفحه، شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۳۷۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ................

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...