رمان «رامپ؛ بازروایی افسانه رامپلستیلتسکین» [Rump : the true story of Rumpelstiltskin‬‬‬] نوشته لیزل شرتلیف [Liesl Shurtliff] با ترجمه شهلا انتظاریان توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.

رامپ؛ بازروایی افسانه رامپلستیلتسکین» [Rump : the true story of Rumpelstiltskin‬‬‬] نوشته لیزل شرتلیف [Liesl Shurtliff]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌رمان یکی از عناوین مجموعه «رمان نوجوان» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

نسخه اصلی این‌کتاب سال ۲۰۱۳ چاپ شده و لیزل شرتلیف نویسنده‌اش متولد سال ۱۹۸۲ در آمریکاست. او با توجه به دیالوگ‌های شکسپیر در تراژدی رومئو و ژولیت و خاطرات کودکی خودش، می‌گوید هنگام ارتباط با سایر مردم گاهی ناخواسته فکر می‌کند اسم آن‌ها بازتابی دقیق از نگاه و رفتار آن‌هاست. خودش وقتی بچه بوده بدجوری به‌خاطر اسمش خجالت می‌کشیده و تا امروز هم هروقت خودش را معرفی می‌کند، مردم همیشه از او می‌خواهند اسمش را تکرار کند و گاهی هم مجبور می‌شود املای اسمش را بگوید.

لیزل شرتلیف می‌گوید مدت‌ها فکر می‌کرده اسامی با اهمیت هستند و حتی در قصه‌ها هم مثل قصه رامپلستیلتسکین به اهمیت‌شان اشاره شده است. اما رامپلستیلتسکین و اسمش نقش ظالمانه‌ای در قصه دارند و برای همین، بین قصه‌های قدیمی، کمتر اسم رامپلستیلتسکین را شنیده‌ایم. او برای بازنویسی این‌افسانه قدیمی تصمیم می‌گیرد دنیایی را تخیل کند که در آن اسامی افراد، به‌طور مستقیم با سرنوشت‌شان ارتباط دارد.

داستان این‌کتاب هم به این‌ترتیب است که در سرزمینی جادویی، نوجوانی به‌نام رامپ هست که ۱۲ سال دارد و همه او را مسخره می‌کنند. رامپ روزی چرخ نخ‌ریسی مادرش را پیدا می‌کند و موفق می‌شود از کاه، طلا بریسد. اما دوست نزدیکش به او هشدار می‌دهد جادوگری کار خطرناکی است و رامپ باید از آن دست بردارد. چون هربار که رامپ با چرخ کار می‌کند، بیشتر در نفرین سیاهش فرو می‌رود. حالا رامپ که در نفرین سیاه فرو رفته، باید برای خنثی‌کردنش با غول‌ها، دیوها و سیب‌های زهری و ملکه خودخواه سرزمین جادویی روبه‌رو شود. اما رامپ باید در سرزمینی به جنگ این موجودات جادویی برود که اسم هرکس سرنوشتش را تعیین می‌کند...

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

جیغ کشید: «دزد! دزد! دزد در قصر!» دوباره مرا زد. سرم را دزدیدم.

آن‌قدر مرا با انبر هل داد تا به پنجره چسبیدم. پنجره! چون از پله‌ای بالا نرفته بودم، فکر کردم حتما تا زمین زیاد فاصله‌ای ندارد. کورمال دستم را پشتم بردم و چفتش را یافتم. پنجره باز شد، بیرون پریدم و از پشت پخش زمین شدم. کل ماجرا نیرویم را تحلیل برده بود، نور چشمم را می‌زد، اما باید فرار می‌کردم چون با فریادهای خدمتکار حتما هرلحظه نگهبان‌ها به آنجا می‌آمدند.

در امتداد دیوار قصر دویدم و کپه‌ای بوته پیدا کردم که پشتش قایم شوم. تویش شیرجه زدم. وای! پر از تیغ بود. بی‌حرکت ماندم و نفس هم نکشیدم. به همه جای بدنم تیغ فرو می‌رفت ولی زبانم را گاز گرفتم و نگهبان‌هایی را تماشا کردم که به طرف همان پنجره‌ای می‌رفتند که از آن پریده بودم. چندنفری از آنها از پنجره بیرون پریدند و اطراف را گشتند. یکی‌شان به طرف همان بوته‌ای آمد که قایم شده بودم، اما چون هوا خیلی تاریک و من خیلی بی‌حرکت بودم، مرا ندید. کمی بعد همه رفتند.

خودم را وادار کردم کمی بیشتر لای بوته‌ها بمانم و در همان حال به بررسی درد بدنم پرداختم. سرم و پشتم به خاطر افتادن و شانه‌هایم به دلیل ضربه‌های خدمتکار درد می‌کرد. به سر و دست‌هایم تیغ فرو رفته بود اما به ماتحتم بیشتر. گاهی سرنوشت خیلی ظالمانه می‌شد.

این‌کتاب با ۳۰۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۶۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...