کتاب «به‌قلم سوگند؛ سرگذشت‌نامه و یادداشت‌های نویسنده بسیجی شهید حبیب غنی‌پور» با پژوهش و نگارش گلعلی بابایی توسط نشر ۲۷ منتشر و راهی بازار نشر شد.

به‌قلم سوگند؛ سرگذشت‌نامه و یادداشت‌های نویسنده بسیجی شهید حبیب غنی‌پور

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، گلعلی بابایی نویسنده این‌کتاب که به‌کار پژوهش و تحقیق در کارنامه لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) و کتاب‌هایی چون «همپای صاعقه»، «ضربت متقابل» و «شراره‌های خورشید» شناخته می‌شود، یکی از بچه‌های مسجد جوادالائمه(ع) در تهران است که عده‌ای از بچه‌هایش فیلمساز و اهالی هنر و عده‌ای دیگر هم از بچه‌هایش تبدیل به اهالی قلم و کتاب شدند. بابایی می‌گوید هرچه در وادی قلم و کتابت دارد، از برکت حضور در مسجد مورد اشاره و جوانمردانی چون شهید حبیب غنی‌پور است که آن‌جا حضور داشتند.

بابایی می‌گوید نوشتن از زندگی حبیب غنی‌پور، در حکم بازخوانی سرگذشت مسجد جوادالائمه (ع) هم هست. به این‌ترتیب نوشتن کتاب «به‌قلم سوگند» در حکم یک‌تیر و دو نشان است. این بود که با این‌قصد سال ۱۳۹۴ کتاب «قلمی به رنگ خاک» را نوشت که توسط انتشارات سیمرغ هنر چاپ و در هفدهمین دوره انتخاب کتاب سال دفاع مقدس برگزیده بخش مستندنگاری شد. با گذشت ۶ سال از انتشار آن‌کتاب و اتمام نسخه‌های موجود، بابایی تصمیم گرفت آن را بازنویسی کرده و با ویراستی جدید به بازار عرضه کند. به این‌ترتیب است که کتاب «به‌قلم سوگند» متولد شده است.

کتاب پیش‌رو ۱۲ فصل دارد که به‌ترتیب عبارت‌اند از: «حکایت مسجد ما»، «نهضت ادبی»، «بهار در زه‌کلوت»، «فراغ فرهاد»، «ماه همراه بچه‌ها»، «حبیب معلم»، «با حبیب در شبه‌جزیره فاو»، «در سوگ محمود»، «مهران؛ شهر آرزوها»، «شوق پرواز»، «آخرین نصیحت‌ها» و «عکس‌ها».

گلعلی بابایی در مقدمه «به‌قلم سوگند» از بچه‌های کتابخانه مسجد جوادالائمه (ع) از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ تشکر و قدردانی کرده که اسامی‌شان به این‌ترتیب است:

هادی علی‌اکبری، زنده‌یاد فرج‌الله سلحشور، بهزاد بهزادپور، اصغر آبخضر، محمدرضا تخت‌کشیان، محمد ناصری، حسین معینی، علی سلطانی محمدی، حسین امینی، حمید و مجید ریاضی، رسول و سعید فلاح‌پور، احمد و حمید طلایی، رضا سانی‌خانی، ابن‌علی بابایی، اکبر جریانپور، رضا ادیبی، حبیب‌الله والی‌نژاد، نبی‌الله بابایی، احمد دهقان، ناصر نادری و اعضای جلسات قصه‌نویسی مسجد جوادالائمه (ع).

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

پس از اخذ مدرک دیپلم، حبیب به توصیه استاد و مراد خود؛ حسین امینی برای تدریس دانش‌آموزان پایین شهری، در یکی از مدارس راهنمایی در میدان راه آهن تهران مشغول به کار شد.
رضا سانی‌خانی، از فعالان کتابخانه مسجد جوادالائمه (ع) که مدیریت مدرسه محل تدریس حبیب را به عهده داشت، در شرح ماجرا می‌گوید: «... من رییس مدرسه راهنمایی شهید چمران در حوالی میدان راه‌آهن تهران بودم. آن‌زمان حسین امینی توی مدرسه ما قرآن و دینی درس می‌داد. یک روز دیدم حبیب غنی‌پور را هم با خودش آورده مدرسه و گفت: «از امروز آقاحبیب همکار ما، در مدرسه است.» من که از قبل با حبیب آشنایی داشتم و می‌دانستم چه بچه با استعدادی است، با جان و دل قبول کردم.
حبیب آمد مدرسه ما و شد معلم درس ادبیات، و به‌طور خاص انشای بچه‌ها. نوع رفتار حبیب با دانش‌آموزها خیلی زود مهرش را در دل بچه‌ها انداخت و او شد سنگ صبور دانش‌آموزهای مدرسه شهید چمران. هرکس هرمشکلی داشت به حبیب مراجعه می‌کرد و از او کمک می‌خواست.
خصوصیت مشترک حبیب و حسین امینی این بود که وقتی مدرسه تعطیل می‌شد و همه معلم‌ها به خانه‌هایشان می‌رفتند، این دو نفر می‌ماندند و با بچه‌ها فوتبال بازی می‌کردند و یا اگر مشکلی داشتند، برای حل آن اقدام می‌کردند.

این‌کتاب با ۳۸۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۹۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...