چاپ دوم کتاب «آنتیگونه به روایت برتولت برشت و دو داستان» [Brecht, Die Antigone des Sophokles] نوشته برتولت برشت، آلفرد دُبلین و رُلف هخهوت با ترجمه محمود حدادی توسط نشر افق راهی بازار نشر شد.

«آنتیگونه به روایت برتولت برشت و دو داستان» [Brecht, Die Antigone des Sophokles]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب اولین‌عنوان نمایشنامه از مجموعه «بوطیقای نو» است که این‌ناشر چاپ می‌کند. «آنتیگونه» تراژدی معروف سوفکلس یا سوفوکل نمایش‌نامه‌نویس یونانی است که تا امروز، بارها اجرا و اقتباس‌های مختلفی از آن شده است. از آنتیگونه سه‌روایت در یونان باستان وجود داشته، اما آنچه به جا مانده، تراژدی سوفوکل است که تفاوت‌هایی با روایت ائوریپیدس دیگر تراژدی‌نویس یونان دارد. طبق روایت سوفوکل، آنتیگونه دختر اویدیپوس شاه تِبِس یا تِبای و یوکاستا یا اپیکاسته و خواهر اتئوکلس و پولونیکس و ایسمنه است. پدر او پس از گناهی ناخواسته، تن به تبعید می‌دهد و کرئون، دایی آنتیگونه، از شاه می‌خواهد مدتی سفر را به تعویق بیندازد.

در ادامه داستان این‌تراژدی، آنتیگونه همراه اویدیپوس می‌‎رود و پدر و دختر به حریم مقدس پوسئیدون در کولونوس می‌رسند. کرئون هم که پیش‌تر آنتیگونه را به عقد پسر خود، هایمون، درآورده بود، در این‌سفر دنبالشان می‌کند و خبر می‌دهد در غیبت پدر، دو پسر ادعای تاج‌وتخت کرده‌ و جنگیده‌اند. پدر آنتیگونه امتناع می‌کند. کرئون دو خواهر آنتیگونه را می‌رباید تا اویدیپوس را مجبور به همکاری کند و خواهرزاده موردعلاقه خودش یعنی اتئوکلس، را بر تخت بنشاند. پدر آنتیگونه در تبعید از دنیا می‌رود. اما پیش از مرگ، پولونیکس را لعنت می‌کند. پس از مرگ پدر، آنتیگونه و ایسمنه داوطلبانه به تبس برمی‌گردند اما دیگر دیر شده و دو برادر در جنگ تن‌به‌تن یک‌دیگر را کشته‌اند. کرئون اتئوکلس را با تشریفات دفن می‌کند، اما پولونیکس را خائن می‌داند و جسدش را رها می‌کند تا بپوسد و این‌گونه مورد بی‌احترامی قرار بگیرد. آنتیگونه بی‌حرمتی به جنازه برادر را تحمل نمی‌کند و شبانه جنازه‌اش را به زمین سپرد و سه مشت خاک بر آن می‌پاشد.

با انجام تدفین پولونیکس، سربازان کرئون آنتیگونه را دستگیر می‌کنند. او هم در مواجهه با این‌مساله در جملاتی از مواجهه پدیدارشناختی اسطوره با مقوله خیر و شر، سعادت و شقاوت، اصالت و دروغ می‌گوید. در این‌تراژدی اینکه آنتیگونه چطور و با مرگ چه کسی تمام می‌شود، مهم نیست؛ مهم سرودِ هم‌سرایی انسان‌ها مقابل رذالت و بی‌رحمی قدرت‌مداران است.

برتولت برشت کارگردان و نمایشنامه‌نویس آلمانی که او را مبتکر تئاتر حماسی یا روایی می‌خوانند، براساس ترجمه فریدریش هولدرلین از تراژدی آنتیگونه، برداشت‌هایی نوشته و آن را با دو داستان دیگر از آلفرد دوبلین و رالف هوخهوت همراه کرده که در قالب این‌کتاب چاپ شده‌اند.

برشت با دراماتورژی این‌تراژدی، آنتیگونه را به قرن بیستم آورد و تن شخصیت‌هایش لباس‌های مدرن پوشاند. او به کرئون، هیبتی دیکتاتورمآب داد که مخاطب را یاد شخصیت‌های آلمان نازی بیاندازد. داستان تراژدی‌ای هم که در براساس آنتیگونه خلق کرده، در بستر زمانی جنگ جهانی دوم می‌گذرد. او برای به چالش‌کشیدن درام ارسطویی، تغییراتی در ترجمه هولدرین ایجاد کرده و در واقع نمایشنامه مد نظر خود را خلق کرده تا تماشاگر بتواند تفکر انتقادی داشته باشد.

عناوین بخش‌های تشکیل‌دهنده کتاب پیش‌رو به این‌ترتیب‌اند: «سوفوکلس و تراژدی آنتیگونه»، «مفهوم تراژدی از دید هُلدرلین»، «آنتیگونه (شعر)»، «آنتیگونه»، «پیش‌پرده»، «آنتیگونه (نمایشنامه)»، «ساعت ادبیات»، «آنتیگونه برلین»، «پی‌نوشت‌ها».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

پیر دوم: (در حالی‌که کوزه‌ای شراب پیش او می‌گذارد) نیوبه تقدیس‌یافته‌ای بود از پشت آسمانیان.
ولی ما از خاکیم و زاده خاکیان.
با این‌همه، مرگِ تو بزرگ خواهد بود و بسا هم‌تراز با قربانیان خدایان.
آنتیگونه: پس اینک شمایان با ناله مرا از دست‌رفته می‌گیرید، و، رو به آبیِ آسمان، نگاه از من می‌دزدید. با این‌حال، من پارسایانه کاری پارسا کرده‌ام.
پیران: نیز درجا به بند کشیده و با آواری از سنگ دفن شد پسر دِریاس،
از آنکه از بیداد دیونیزوس زبان به دشنام گشوده بود. پس، در دست‌یازیِ جنون و درشت‌گوییِ دهان، خدا بر او تاخت.
آنتیگونه: خوب بود اگر شما هم دشنام بر بیداد را جمع می‌آوردید، نیز از اشک‌های من می‌گرفتید و به کارش می‌بستید. شما درونگر نیستید.

این‌کتاب با ۱۲۰ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۱۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...