فریدون مشیری اگر هنوز زنده بود در چنین روزی به 97سالگی می‌رسید. پدربزرگ و پدرش هردو در حوزه مخابرات ایران پیشگام بودند و از طرف مادر نیز نسب به میرزا جواد مؤتمن‌الممالک ادیب، شاعر و نماینده اولین دوره مجلس شورای ملی می‌برد. فریدون در چنین خانواده‌ای و در تهران به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات ابتدایی وارد دبیرستان دارالفنون و دبیرستان ادیب شد و همان سال‌های پایان دبیرستان در زمانی که اوضاع کشور به‌دلیل اشغال نظامی‌ایران به دست متفقین ناجور شده بود، پدرش او را در وزارت پست و تلگراف استخدام کرد. این ایام مصادف شد با مرگ مادرش که به 40سالگی هم نرسید، اتفاقی سخت که در روحیه حساس فریدون جوان تأثیرگذاشت.

 فریدون مشیری

او که از دوران نوجوانی، اندک اندک سرودن را آغاز کرده بود در این دوران تمرین‌های شاعری را با جدیت پیش می‌برد و در فضای فرهنگی و ادبی تهران حضور فعالی داشت.

روزنامه‌نگار فرهنگی
عشق و علاقه به کار قلمی، باعث شد مشیری به زندگی کارمندی صرف رضایت ندهد و کار روزنامه نگاری را آغاز کند. ضمن این‌که در همان زمان در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران قبول شد اما بعد از مدتی به این نتیجه رسید که بین درس خواندن و روزنامه‌نگاری باید یکی را انتخاب کند و انتخاب او، کار در مطبوعات بود.

درهمین زمان بود که بعد از حدود 15سال تمرین شاعری، نخستین کتابش را با نام « تشنه توفان» منتشر کرد. این کتاب که سال ۱۳۳۴و با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی به چاپ رسید، چهارپاره‌های او را در برمی‌گرفت و به شعرهای شاعرانی چون نادر نادرپور، سیاوش کسرایی و محمد زهری شباهت می‌برد. مشیری کم‌کم به‌عنوان چهره‌ای که در دو حوزه ادبیات و مطبوعات، دارای نفوذ و صدا بود، شناخته می‌شد. یکی از مهم‌ترین امتیازاتی که او داشت، مسئولیت صفحات فرهنگ و هنر مجله روشنفکر برای یک دوره حدودا 20ساله بود. در این صفحات او و همکارانش نه‌فقط در زمینه شعر و ادبیات بلکه درخصوص جمله نقد کتاب، تئاتر، هنرهای نجسمی ‌و سینما هم مطلب می‌نوشتند. او البته سال‌ها به‌عنوان مسئول صفحات ادبی مجله سپید و سیاه و نیز همکار مجله سخن به سردبیری پرویز ناتل‌خانلری فعالیت داشت. نکته برجسته درخصوص دوران طولانی فعالیت مطبوعاتی او به‌عنوان یک روزنامه‌نگار ادبی و فرهنگی، تلاش پیگیر او برای معرفی چهره‌های جدید و شاعران جوان و قراردادن فرصتی برای برای مطرح شدن آنها بود. مشیری توانست شاعران جوان بسیاری را به ادبیات فارسی معرفی کند و مهم‌ترین نامی‌که کشف و مطرح شدن او به‌عنوان یک شاعر کاملا مدیون و مرهون مشیری بود، محمدعلی بهمنی است که در نوجوانی کارگر چاپخانه‌ای بود که مشیری مدیریتش را به‌عهده داشت و وقتی این کارگر نوجوان متوجه ایراد وزنی در یکی از شعرهایی بود که در حال چاپ بود، مشیری به استعداد او در شعر پی برد و او را مورد حمایت پیگیر خود قرار داد.

همچنان که گفتیم فریدون مشیری نه‌فقط در روزنامه‌نگاری بلکه در صنعت چاپ نیز یکی از پیشکسوتان خوشنام محسوب می‌شود و یکی از مؤسسان چاپخانه حافظ بود و در مدیریت صنعت چاپ حضور طولانی مدتی داشت.

یک شعر خیلی خاص
در شماره اردیبهشت ۱۳۳۹ مجله «روشنفکر» شعری از فریدون مشیری به نام «کوچه» منتشر شد. این شعر بعدها در کتاب «ابر» که سال بعد منتشر شد نیز آمد ولی شاعر مجبور شد نام کتاب را عوض کند و به « ابر و کوچه» تغییرش بدهد از بس از او پرسیده بودند شعر ابر در کدام کتابش منتشر شده است. خود مشیری و البته بسیاری از منتقدان ادبی معتقدند کوچه، بهترین شعر مشیری نیست اما نظر مخاطبان چیز دیگری بود. شعر اینچنین آغاز می‌شد:

بی‌تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...

در این شعر با گفت‌وگوی عاشقی با معشوقش مواجهیم. معشوق رفته است و عاشق حالا به یاد خاطرات گذشته با جای خالی او صحبت می‌کند. شعر همه ویژگی‌های شعر مشیری را دارد؛ ساده، بدون پیچیدگی و بازی‌های زبانی خاص، با توصیفات و تصویرهایی که برای درک‌شان نیاز به زحمت چندانی نیست و همراه با زیاده‌گویی در توصیف که ویژگی اغلب شعرهای این‌ گونه است. «کوچه» نمونه‌ای تام و تمام از شعر رمانتیک است که در دهه‌های 30 و 40 با چهره‌هایی چون فریدون توللی، نادر نادرپور، حمید مصدق و ... در اوج خود بود. مشیری شاید موفق‌ترین چهره از میان شاعران رمانتیک این دهه است. واقعیت این است که شعر او تنها بر احساسات متکی نبود و کم‌وبیش حرف‌هایی هم برای گفتن داشت. پرهیز از جنگ و خشونت و دعوت به مهربانی اگرچه در شعرهای سیاسی و چریکی دهه بعد یعنی دهه 50 برای مدتی در غبار گم شد اما بازهم مورد توجه مردم قرار گرفت و پیام مشیری در شعرهایش دوباره توجه‌ها را به خود جلب کرد. تفاوت مهم «کوچه» با بسیاری از شعرهای رمانتیک آن دهه‌ها این است که هیچ‌وقت از چشم مردم نیفتاده است. این شعر درست از فردای روزی که در مجله روشنفکر منتشر شد تا همین امروز همیشه یکی از زیباترین و محبوب‌ترین عاشقانه‌‌های شعرنوی فارسی بوده است.

حتی شاید بتوان گفت محبوبیت برخی شعرها مانند شعر زیبای «باز باران با ترانه» سروده دکتر گلچین گیلانی به یاری انتشار در کتاب‌های درسی و عوامل فرامتنی بوده است اما کوچه بدون یاری هیچ عامل خارجی دیگر، بدون تبلیغات و حتی تصمیم خود شاعر، همیشه محبوب دل مردم بوده است و برای یک شعر و یک شاعر چه اتفاقی از این خوشایندتر و چه توفیقی از این بیشتر؟

شاید مشیری به اندازه شاعرانی چون اخوان ثالث، فروغ و شاملو د عرصه زبان و اندیشه شاعر مهمی ‌نباشد و شعر او در همه جنبه‌ها ساده‌سازی بیش از حد آموزه‌های نیما به همراه زبانی اندرزگو و بدون پیچیدگی باشد اما از نظر اقبال و جلب نظر مخاطبان در صف نخست شعر معاصر ما ایستاده است.

مروری بر یکی از خاطرات خود مشیری درباره این شعر نشان می‌دهد که مشیری هم دوست نداشت همیشه زیر سایه شعر کوچه بماند و دوست داشت دیگر شعرهایش شنیده شود اما محبوبیت این شعر به حدی بود که حتی تصمیم خود شاعر را هم نقض می‌کرد.

مشیری در مستند «شاعر دیار عشق و آشتی» ساخته ناصر زراعتی درباره شعر کوچه گفته است: «این شعر در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۳۹ در مجله روشنفکر چاپ شد. من هم تازه این شعر را گفته بودم، حالا واقعی، تخیلی، هر چه ... شعر عاشقانه است.

بالای این شعر نوشته بودم: شاید شما هم روزی با کسی از کوچه‌ای گذشته باشید و شاید روزی دیگر تنها. و بعد بی‌تو مهتاب‌شبی باز از آن کوچه گذشتم ... . در هر محفلی که می‌روم، بدون استثنا در هر مجمعی که دعوت می‌شوم برای شعرخوانی، در هر دانشگاهی که صحبت می‌کنم که بیشترین خاطره‌‌اش دانشگاه شیراز هست، همه داد می‌زدند کوچه، کوچه. دیدید که این نسل جوان دم می‌گیرند؟ دختر و پسر! گفتم بچه‌ها من امروز برای شما از کوچه بهتر یک شعر رو...، باور کنید مثل این‌که به اینها حرف بد زده باشید فریاد زدند کوچه، کوچه. و من شروع کردم به ناچار. التماس می‌کردند دبیران و استادان آقا بخوان. می‌تونید باور کنید که من شعر کوچه رو می‌خوندم 2000 نفر با من هم‌صدایی می‌کردند.

در آمریکا یه آقایی آمد به من گفت آقا شعر کوچه رو بخوانید، من داشتم برای چند نفر کتاب امضا می‌کردم، گفتم اجازه بدید دیگه امشب این شعر کوچه رو نخوانم. یه خرده منو نگاه کرد، بعد دستشو به این حالت (مشت کردن دست و نشان دادن انگشت اشاره) حالت واقعا تهدید گفت، نعش منو امشب از این‌جا می‌برن اگه شما شعر کوچه رو نخونید. گفتم آقا چرا خون‌ریزی می‌کنی؟! من می‌خونم. همین که جماعت آمدند نشستند، شعر کوچه را خواندم.»

سال‌شمار زندگی فریدون مشیری

۱۳۰۵ • تولد در تهران، خیابان ایران
۱۳۲۳ • چاپ شعر «فردای ما» در روزنامه ایران ما
۱۳۴۸ • شروع به تحصیل در دانشگاه تهران در رشته حقوق قضایی
۱۳۲۴ • درگذشت مادر و ادامه تحصیل در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف و تلفن
۱۳۲۷ • انتقال به اداره تلگراف تجریش با سمت تلگرافچی مورس
۱۳۲۸ • خبرنگار روزنامه «شاهد» جبهه ملی درمجلس و آغاز فعالیت‌های مطبوعاتی
۱۳۳۳ • آغاز همکاری با مجله روشنفکر به مدت۱۸ سال
۱۳۳۴ • انتشار کتاب «تشنه طوفان»
۱۳۳۵ • انتشار کتاب «گناه دریا»
۱۳۴۰ • انتشار کتاب «ابر»
۱۳۴۱ • عضویت در شورای نویسندگان رادیو ایران
۱۳۴۷ • انتشار کتاب «بهار را باورکن»
۱۳۴۸ • انتشار کتاب «پرواز با خورشید»
۱۳۵۰ انتصاب به عنوان مدیرکل روابط عمومی‌شرکت مخابرات
۱۳۵۶ • انتشار کتاب «از خاموشی»
۱۳۶۰ • درگذشت پدر
۱۳۶۵ • انتشار کتاب «مروارید مهر»
۱۳۶۷ • انتشار کتاب «آه، باران»
۱۳۷۱ • انتشار کتاب «از دیار آشتی»
۱۳۷۵ • انتشار کتاب «لحظه‌ها واحساس»
۱۳۷۷ انتشار مجموعه‌های «دلاویزترین» و «آواز آن پرنده غمگین»
۱۳۷۹ • انتشار کتاب «تا صبح تابناک اهورایی»، درگذشت در بامداد سوم آبان

پیوند شعر و موسیقی
شعر فریدون مشیری از نظر موسیقی کلام، روانی زبان و سادگی در بیان، از جمله شعرهایی است که در پیوند با موسیقی خوش می‌نشیند. ضمن این‌که مفاهیم عمدۀ شعر او دوستی و عشق است به همین دلیل سروده‌های وی همیشه مورد توجه موسیقی‌دانان، آهنگسازان و خوانندگان بوده است. علاوه بر اینها انتخاب وی به عنوان یکی از اعضای شورای موسیقی و شعر رادیو در دهه 50 در کنار هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی، نادر نادرپور، یدا... رؤیایی و عماد خراسانی ارتباط وی را با موسیقیدانان بیشتر کرده بود. در طول دهه‌های اخیر اشعار کمتر شاعری به اندازه فریدون مشیری به قطعات موسیقی پراستقبال تبدیل شده است و مشهور شدن برخی اشعار وی مدیون موسیقی‌هایی است که بر روی آنها ساخته شده است مانند این بیت‌ها و مصرع‌ها که حتماً همه آنها را شنیده‌اید:

گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن‌چنان محو که یک دم مژه برهم نزنی
یا:
بیمار خنده‌های توام بیشتر بخند
یا:
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار
خوش بحال روزگار.

تنها مروری بر اسامی‌برخی خوانندگانی که شعرهایی از فریدون مشیری را خوانده‌اند، نشان می‌دهد او چقدر در میان موسیقیدانان برای ساخت قطعات موسیقی ماندگار محبوب است، خوانندگانی مانند محمدرضا شجریان، همایون شجریان، محمد نوری، شهرام ناظری، علیرضا افتخاری، محمد اصفهانی، علیرضا قربانی، صدیق تعریف، کاوه دیلمی، سهیل نفیسی و....

گرگِ انسان
گفت دانایی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
هر که گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته می‌شود انسان پاک
وآن‌که با گرگش مدارا می‌کند
خلق و خوی گرگ پیدا می‌کند
در جوانی جان گرگت را بگیر
وای اگر این گرگ، گردد با تو پیر
روز پیری، گر که باشی هم چو شیر
ناتوانی در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می‌درند
گرگ‌هاشان رهنما و رهبرند
وآن ستمکاران که با هم محرم‌اند
گرگ‌هاشان آشنایان هم‌اند
گرگ‌ها همراه و انسان‌ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب

جام جم

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...