خاطرات هادی صدقی با عنوان «ایستاده‌ام» از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد.

به گزارش مهر، کتاب «ایستاده‌ام» عنوان کتابیست که به بیان خاطرات هادی صدقی از واحد اطلاعات و عملیات در مبارزات با ضدانقلاب در جنگل‌های گیلان پرداخته و خاطرات هشت سال جنگ وی را بیان میکند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

آنقدر دویدم که از نفس افتادم و دقیقاً به خط اصلی دشمن برخوردم. یک سرباز عراقی نگهبانی میداد و وقتی رسیدم پشتش به من بود. خودم را انداختم داخل کانال، چشم از او برنمیداشتم.
نفسم که چاق شد فکر کردم حالا چه کار کنم. خوشبختانه بولدوزری صدمتر آن طرف تر کار میکرد و باعث شده بود نگهبان ها صدای دویدن و پریدن ما را نشنوند و تمرکزشان کمتر بشود. دو نفر دیگر تیم ما داخل کانال های دیگر رفته بودند و با همدیگر هیچ ارتباطی نداشتیم.

فقط یک نفرمان دوربین داشت که در این شرایط چندان به دردبخور نبود. خودم را به دیواره کانال چسباندم، چون سایه بود نگهبان من را نمی دید. با خونسردی تمام بالای سرم راه میرفت.
هرگز فکر نمیکردند ما تا اینجا آمده باشیم. آنقدر به من نزدیک بود که جزئیات لباس و صورتش را میدیدم…

این کتاب با قلم حسین گلدوست و تحقیق محمدعلی زمانیان در ۲۴۸ صفحه مصور توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده و راهی بازار نشر شده است.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...