خاطرات هادی صدقی با عنوان «ایستاده‌ام» از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد.

به گزارش مهر، کتاب «ایستاده‌ام» عنوان کتابیست که به بیان خاطرات هادی صدقی از واحد اطلاعات و عملیات در مبارزات با ضدانقلاب در جنگل‌های گیلان پرداخته و خاطرات هشت سال جنگ وی را بیان میکند.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

آنقدر دویدم که از نفس افتادم و دقیقاً به خط اصلی دشمن برخوردم. یک سرباز عراقی نگهبانی میداد و وقتی رسیدم پشتش به من بود. خودم را انداختم داخل کانال، چشم از او برنمیداشتم.
نفسم که چاق شد فکر کردم حالا چه کار کنم. خوشبختانه بولدوزری صدمتر آن طرف تر کار میکرد و باعث شده بود نگهبان ها صدای دویدن و پریدن ما را نشنوند و تمرکزشان کمتر بشود. دو نفر دیگر تیم ما داخل کانال های دیگر رفته بودند و با همدیگر هیچ ارتباطی نداشتیم.

فقط یک نفرمان دوربین داشت که در این شرایط چندان به دردبخور نبود. خودم را به دیواره کانال چسباندم، چون سایه بود نگهبان من را نمی دید. با خونسردی تمام بالای سرم راه میرفت.
هرگز فکر نمیکردند ما تا اینجا آمده باشیم. آنقدر به من نزدیک بود که جزئیات لباس و صورتش را میدیدم…

این کتاب با قلم حسین گلدوست و تحقیق محمدعلی زمانیان در ۲۴۸ صفحه مصور توسط انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده و راهی بازار نشر شده است.

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...