بریده‌ای از کتاب «آخرین فرصت تغییر: سرمایه‌داری در تقابل با شرایط اقلیمی» اثر نائومی کلاین، ترجمه مجید امینی، نشر لاهیتا


پول هنگفتی در میان است. مقدار کل کربن موجود در ذخایر فسیلی جهان چیزی نزدیک به 27 تریلیارد دلار است – بیش از 10 برابر تولید ناخالص داخلی بریتانیا. اگر مهار افزایش دمای زمین در بازه‌ای دودرجه‌ای مهم می‌بود، تقریبا 80 درصد از سرمایه فوق بدل به دارایی‌های سرگردان و درنتیجه بی‌فایده می‌شد. با توجه به همه این منافع، دیگر بر کسی پوشیده نیست که چرا شرکت‌های فسیلی بی‌امان و خشمناک در تلاش‌اند تا از تصویب هر قانونی که از نظر کاهش انتشار کربن ما را در سمت‌وسویی درست قرار می‌دهد، ممانعت کنند و چرا برخی از آنها بی‌هیچ پروایی بودجه جنبش انکار تغییرات اقلیمی را تأمین می‌کنند.

نائومی کلاین [Naomi Klein] آخرین فرصت تغییر: سرمایه‌داری در تقابل با شرایط اقلیمی» [This changes everything : capitalism vs. the climate]

سودآورترین این شرکت‌ها هم کارساز است، چراکه نه‌تنها پول‌شان از پارو بالا می‌رود، بلکه توان خوبی هم برای رشوه‌دادن دارند – به‌ویژه وقتی که رشوه قانونی هم باشد. در سال 2013، تنها در ایالات متحده، صنعت نفت‌ و گاز نزدیک به 400‌ هزار دلار در روز صرف تغییر نظر کنگره و مقامات دولتی کرد، درحالی‌که در جریان انتخابات 2012، مبلغ بی‌سابقه 73 ‌میلیون دلار را در کارزارهای انتخاباتی و به شکل کمک‌های مالی به سیاست‌مداران هزینه کرده بود؛ رقمی که 87 درصد افزایش را نسبت به انتخابات 2008 نشان می‌دهد... .

معنای این همه پول و دسترسی به مقامات دولتی درواقع این است که هر بار که بحران اقلیمی، به‌حق، غریزه صیانت نفس جمعی ما را فعال می‌کند، قدرت و نفوذ شگفت‌انگیز صنعت سوخت فسیلی به لحاظ مالی - که ریشه در غریزه صیانت نفس عاجل‌تر آنها دارد - دردسرساز می‌شود. دوست‌داران محیط‌ زیست معمولا انسانیت معاصر را، به تأسی از ضرب‌المثلی معروف، همچون قورباغه‌ای داخل آب جوشی می‌دانند که به دلیل تدریجی‌بودن افزایش گرما، آن‌قدر با محیط سازگار شده که تلاشی برای خروج انجام نمی‌دهد. اما حقیقت این است که جامعه بشری بارها تلاش کرده تا خود را از وضعیت موجود رها سازد. 1992 در ریو، 1997 در کیوتو، سال‌های 2006 و 2007... و سرانجام در سال 2009 که تلاش‌ها به برپایی همایش اقلیمی سران سازمان ملل در کپنهاگ انجامید. مشکل اینجاست که پولی که باعث انحراف فرآیند سیاسی می‌شود همچون درپوشی عمل می‌کند که با متوقف‌کردن آن غریزه بقا در میانه راه، همه ما را در درون دیگ جوشان کذایی نگه می‌دارد. نفوذی که لابی سوخت‌های فسیلی از آن برخوردار است در توضیح این نکته بسیار راه‌گشاست که چرا این صنعت نسبت به تعهدات غیرالزام‌آوری که سیاست‌مداران در همایش‌های اقلیمی سران سازمان ملل برای مهار افزایش دما در بازه‌ای دودرجه‌ای می‌دهند تا این اندازه بی‌اعتناست.

در واقع، در همان روزی که همایش کپنهاگ به پایان رسید - همان هنگام که هدف بازه دودرجه‌ای رسما اعلام شد - قیمت سهام برخی از بزرگ‌ترین شرکت‌های سوخت فسیلی تقریبا هیچ واکنشی از خود نشان نداد. بی‌تردید سرمایه‌گذاران تیزهوش دریافته بودند که نباید نگران وعده و وعیدهایی باشند که دولت‌ها در گردهمایی کپنهاگ داده بودند - به عبارت دیگر، تردید نداشتند که اهمیت وعده‌های دولت‌ها به هیچ وجه در حد و اندازه فعالیت ادارات قدرتمند دولتی که در کشورهای متبوع‌شان در حوزه فعال انرژی فعال‌اند و جوازهای معدن‌کاری و حفاری را اعطا می‌کنند، نیست. در حقیقت در مارس 2014، اکسون‌موبیل، هنگامی که از سوی سهام‌داران فعالش تحت فشار قرار گرفت، به نوعی همین موضوع را تأیید کرد؛ خواست سهام‌داران واکنش‌نشان‌دادن شرکت به گزارش‌هایی بود که می‌گفتند اگر دولت‌ها با تصویب قوانین اقلیمی سخت‌گیرانه به وعده‌های خود برای مهار گرمایش در بازه‌ای دودرجه‌ای عمل کنند، بخش عمده ذخایر شرکت بدل به دارایی‌های سرگردان خواهد شد. توضیح اکسون این بود که به گمان آنها اجرای سیاست‌های محدودکننده اقلیمی «به‌شدت غیرمتحمل» است... .

از آنجا که این کژدیسی‌ها مدت‌هاست که جاگیر شده‌اند، افراد تیزهوش بسیاری اوقات فراوانی را صرف اندیشیدن به اقداماتی کرده‌اند که برای پاک‌سازی نظام ضرورت دارند. اینجا هم، درست به‌مانند واکنش‌های لازم در برابر تغییرات اقلیمی، مشکل نبود راه‌حل نیست – راه‌حل‌ها کاملا روشن‌اند. سیاست‌مداران باید از دریافت کمک‌های مالی صنایعی که قرار است بر آنها نظارت کنند یا از پذیرش پست‌های پیشنهادشده در ازای دریافت رشوه منع شوند؛ کمک‌های مالی به حوزه سیاست، می‌بایست در عین شفافیت کامل، به شدت محدود باشند... هشدارهای علمی مبنی بر اینکه فرصت ما برای پرهیز از فاجعه اقلیمی رو به پایان است ریشه در انبوهی از سازمان‌های معتبر علمی و آژانس‌های بانفوذ و پرسابقه بین‌المللی دارد... یک جنبش اقلیمی احیاشده می‌تواند از این هشدارها برای تقویت خواست بیرون‌راندن پول‌های شرکتی از عرصه سیاست بهره گیرد - و نه‌تنها پول‌های مرتبط با سوخت‌های فسیلی، بلکه همه پول‌هایی که از تمامی مجموعه‌های مستحکم و ریشه‌داری سرچشمه می‌گیرند که در برابر پیشرفت مانع‌تراشی می‌کنند، از انجمن ملی سلاح گرفته تا صنعت فست‌فود و مجتمع‌های زندان‌های خصوصی. (صص 223-218)

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...