رمان «پرواز اسپرانسا» [Esperanza rising] نوشته‌ پم مونی‌یزی راین [Pam Muñoz Ryan] با ترجمه شیدا رنجبر توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.

پرواز اسپرانسا» [Esperanza rising] پم مونی‌یزی راین [Pam Muñoz Ryan]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌رمان یکی از عناوین مجموعه «رمان نوجوان» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

پم مونی‌یزی راین، نویسنده ۶۹ ساله آمریکایی این‌کتاب، برای کودکان و نوجوانان می‌نویسد و رمان «پرواز اسپرانسا»یش سال ۲۰۰۰ منتشر شده است. این‌رمان درباره دختر نوجوانی با همین‌نام است که در رفاه و آسایش زندگی می‌کند و اصلا تصور نمی‌کند زندگی ممکن است تا چه‌حد تغییر کند و روی دیگر خود را نشان بدهد.

«پرواز اسپرانسا» موفق شد جایزه جین ادامز در رشته بهترین رمان نوجوان، جایزه حودی لوپز و جایزه پورا بلپره در رشته بهترین اثر روایی را برای نویسنده‌اش به ارمغان بیاورد. این کتاب همچنین نامزد دریافت نشان کتاب سال کالیفرنیا در رشته بهترین رمان نوجوان شد.

مخاطبان اصلی این‌کتاب، نوجوانان بالای ۱۲ سال هستند و داستانش درباره اسپرانسا، دختری از مکزیک است که همراه خانواده‌اش در مزرعه بزرگ خانوادگی‌شان در مکزیک زندگی می‌کند. خانواده او ثروتمندند و اسپرانسا هم همه‌چیز ازجمله لباس‌های زیبا و گران‌قیمت دارد. اما ناگهان همه‌چیز به هم می‌ریزد و زندگی زیبای اسپرانسا از بین می‌رود. حالا باید برای کار به آمریکا بروند و ...

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

بالاخره به میز رسید و مدارکش را داد.
مامور کنترل گذرنامه بی‌هیچ‌دلیلی عصبانی بود. گفت: «از کجا می‌یای؟»
اسپرانسا به ماما که پشتش بود نگاه کرد.
ماما آمد جلو و گفت: «اهل آگواس کالینتس هستیم.»
«دلیل ورودتون به ایالات متحده چیه؟»
اسپرانسا می‌ترسید حرف بزند. اگر چیز اشتباهی می‌گفت چی؟ ماما مدارک خودش را هم داد و گفت: «برای کار.»
مرد گفت: «چه‌ کاری؟»
حالت ماما تغییر کرد. صاف و کشیده ایستاد و با یک دستمال صورتش را باوقار خشک کرد. مستقیم توی چشم‌های مامور نگاه کرد و نگار که به یک مستخدم دستور ساده‌ای می‌دهد آرام گفت:‌ «مطمئنم متوجه شدید همه‌چی درسته. اسم کارفرما اونجا نوشته شده. منتظرمون هستن.»
مرد سر تا پای ماما را نگاه کرد. به صورت‌های‌شان، بعد به مدارک، و بعد دوباره به صورت‌های‌شان نگاه کرد.
ماما همان‌طور که شق‌ و رق و مغرور ایستاده بود، چشم از صورت مرد برنداشت.
چرا داشت این‌قدر طول می‌کشید؟
بالاخره مهر را برداشت و روی تمام صفحه‌ها کلمه‌های "تبعه مکزیک" را زد. مدارک‌شان را جلوی‌شان انداخت و با دست علامت داد که بروند. ماما مدارک را برداشت، دست اسپرانسا را گرفت و با عجله به طرف قطار دیگری برد.

این‌کتاب با ۲۳۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۴۶ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...