فراموش‌شدگان تاریخ | شرق


«سو‌ء‌قصد به ذات همایونی» رضا جولایی اگرچه با ماجرای ترور محمدعلی‌شاه قاجار شروع می‌شود و عنوان رمان نیز اشاره‌ای است به این واقعه تاریخی، اما رمان در نقطه‌ای فراتر از این واقعه و شاه مستبد قاجار ایستاده است. در رمان جولایی ترور محمدعلی‌شاه قاجار در راه دوشان‌تپه تنها بهانه‌ای است برای روایت قصه. روایتی كه مرزهایش فراتر از واقعه‌ای تاریخی قرار گرفته و به‌عبارتی تاریخ تنها پس‌زمینه روایت رمان است. بخش اول رمان، در حكم درآمدی است برای ورود به قصه و شمایی كلی از ماجرا به دست می‌دهد. صحنه ابتدایی، ساعت دوونیم بعدازظهر 9 اسفند سال 1286 شمسی است. در این صحنه تمام شخصیت‌های رمان حاضرند و روایت داستان برای لحظه‌ای روی ذهنیت هریك از آنها مكث می‌كند و با شتاب می‌گذرد و بعد از این صحنه ابتدایی است كه وارد بخش‌های رمان می‌شویم. هر بخش رمان به یكی از شخصیت‌های درگیر در ترور محمدعلی‌شاه مربوط است. شرح زندگی هریك از آدم‌ها و نحوه آشنایی شخصیت‌ها با هم در هریك از بخش‌‌های رمان آمده است. تا این‌كه در پایان رمان،‌ همه این شخصیت‌ها باز گردهم‌ می‌آیند و داستان به لحظه آغازش یعنی ترور محمدعلی‌شاه برمی‌گردد.

سو‌ء‌قصد به ذات همایونی رضا جولایی

جولایی در این رمانش، پای آدم‌هایی را به قصه كشانده كه در تاریخ رسمی جایی برای آن‌ها وجود ندارد یا در بهترین حالت در حاشیه تاریخ قرار گرفته‌اند. البته دراین‌میان چهره‌ مشهوری چون «حیدر عمواوغلی» هم از متن تاریخ به روایت رمان احضار شده‌ اما در این‌جا آدم‌های مشهور تاریخ هم به شخصیت‌هایی داستانی بدل شده‌اند و فردیت آنها به‌خوبی تصویر شده است. «سوء‌قصد به ذات همایونی» به لحاظ شخصیت‌سازی و فضاسازی رمان موفقی است. شخصیت‌های روایت جولایی،‌ برخلاف تاریخ‌نویسی‌های مرسوم، شخصیت‌هایی جان‌دارند. در این رمان عده‌ای از مردمان زنده در برابر ما سر برمی‌كشند، آدم‌هایی كه فردیت‌شان چنان تصویر شده كه جدا از نقش‌شان در واقعه‌ای تاریخی به شخصیت‌هایی داستانی بدل شده‌اند.

لوكاچ در یكی از مقاله‌هایش با عنوان «قیافه‌شناسی فكری در شخصیت‌پردازی»، به سراغ «مهمانی» یا «ضیافت» افلاطون رفته و این پرسش را طرح كرده كه علت سرزندگی و جان‌‌داربودن شخصیت‌های «مهمانی» چیست. به اعتقاد لوكاچ شخصیت‌های «مهمانی» زنده و جذاب‌اند چون افلاطون توانسته «فرایندهای اندیشیدن شخصیت‌های خود» را آشكار كند و موقعیت‌های فكری گوناگون آن‌ها را با توجه به مسئله‌ای واحد - ماهیت عشق- به صورت «عامل حیاتی شخصیت‌های آن‌ها و به‌صورت مشخص‌ترین تجلی شخصیت آنان پرورش دهد.» در «سوء‌قصد...» نیز اگرچه ما با واقعه‌ای تاریخی و آدم‌هایی كه شكل‌دهنده رویداد تاریخی‌اند مواجهیم، اما اندیشه‌های این آدم‌ها انتزاعی، كلی و بی‌بهره از انگیزه‌های روشن نیست. تخیل خلاقِ نویسنده در آفرینش شخصیت‌های رمان نقش مهمی‌ داشته‌ و شخصیت‌ها در كنش متقابل فراگیر و چندوجهی با یك‌دیگر، با جامعه و با مسائل اصلی جامعه خود تصویر شده‌اند.

آن‌چه در روایت جولایی آمده، تنها در فرم ادبی است كه امكان بروز دارد. در متن تاریخ اهمیتی ندارد كه یك شخصیت چگونه زندگی كرده. در تاریخ جایی برای عشق و ترس و شك و تردید وجود ندارد و تنها حوادث تاریخی‌اند كه حایز اهمیت‌اند. آدم‌ها هم فقط تا آنجا كه نقشی تاریخی را برعهده دارند مورد توجه‌اند و بعد از آن از صحنه تاریخ محو می‌شوند. اما در فرم ادبی است كه ذهنیت آن‌ها پررنگ می‌شود و به جزئیات زندگی‌شان توجه می‌شود. ازاین‌روست كه رمان جولایی نه به زندگی شاه مستبد قاجار مربوط است و نه به واقعه ترور او بلكه فراتر از این به مناسبات اجتماعی و فرهنگی و تاریخی یك جامعه و آدم‌هایش مربوط است و به مسیری وارد می‌شود كه دقیقا خلاف روایت‌های رسمی تاریخی است. در این‌جا سویه‌های دیده‌نشده تاریخ و صداهایی كه هیچ‌گاه شنیده نشده‌اند حضور دارند و فراموش‌شدگان تاریخ به متن ادبی احضار شده‌اند تا زندگی‌شان و اوضاع‌واحوال جامعه‌شان به تصویر درآید. تقریبا در زندگی تمام آدم‌‌های رمان، ردی از عشقی شكست‌خورده و زنانی كه برای همیشه جایشان در گوشه‌ای از حافظه آنها خالی است دیده می‌شود.در «سوء‌قصد...»،‌ جامعه و تاریخی به تصویر درآمده كه گوشه‌گوشه‌اش پر است از بیغوله‌ها و حفره‌های زیرزمینی كه از گذشته‌هایی دورتر محل زندگی آدم‌ها بوده است.

تصویرسازی‌های رمان از فضاهای گندآلود و بیغوله‌های زیرزمینی از نقاط قوت روایت داستان است: «... این خرابه‌ها تفاوت زیادی با خرابه‌های گود شترخانه داشت. جایی كه او در آن به دنیا آمده بود، بیغوله‌هایی بود زیرزمینی كه شاید از صدها سال قبل، از زمانی كه ساكنان قصبه تهران شب‌ها در آن می‌خفتیدند و روزها بیرون آمدند و به زدن قافله‌ها می‌پرداختند، به‌جا مانده بود. این بیغوله‌ها در وسط گودی بود شبیه به دهانه آتشفشانی عظیم و خاموش...گود محل مرگ حیوانات هم بود. مثل آن بود كه حیوانات بنا به غریزه‌ای كهن، دم مرگ از هر گوشه‌ شهر برای مردن به این سوراخ عظیم پناه می‌آوردند،‌ پروایی هم از آدم‌های نكبت‌زده‌ای مثل خودشان نداشتند، جنازه سگ و گربه و الاغ و كلاغ همه‌جا بود...».

سوءقصد به ذات همایونی» نوشته‏ آقای رضا جولایی

این محیط نكبت‌بار محل زندگی و رشد آدم‌هایی است كه در این گوشه دنیا هیچ‌وقت دیده نمی‌شوند. رمان به‌خوبی وضعیت عینی و شرایط زندگی شخصیت‌هایش را تصویر كرده و نشان داده كه چگونه این محیط در شكل‌گیری شخصیت‌ها نقش داشته است. «سوء‌قصد...»، اگرچه درباره ماجرای اعضای یك گروه ماركسیستی در دوره‌ای بحرانی از تاریخ معاصر ایران است، اما روایت رمان به‌واسطه شرح زندگی هریك از این آدم‌ها، تصویری از یك دوره و زمانه مشخص از جامعه ایرانی به دست می‌دهد. هر آن‌چیزی كه از واقعیت بیرونی به روایت رمان راه یافته از فیلتر نگاه زیبایی‌شناسی نویسنده گذشته و تمام عناصر واقعیت تاریخی در خدمت روایت قصه بوده‌اند. جولایی در «سوء‌قصد...»، به سراغ دوره‌ای از تاریخ رفته كه جامعه ایرانی در تب‌وتاب تحول است و اوضاعی بحرانی در جامعه حاكم است. بحران بخشی ذاتی از زندگی آدم‌های حاشیه‌ای این رمان است و این بحران حتی در آن‌سوی مرزها نیز با آن‌ها همراه است. «سوء‌قصد...» رمانی است با روایتی درست‌طراحی‌شده كه تاریخ در پس‌زمینه‌اش قرار دارد و از این حیث نمونه‌ای مثال‌زدنی برای مواجهه ادبیات و تاریخ است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...