رضا امیرخانی گفت:‌ از نظر من به عنوان فردی که در فرهنگ زندگی می‌کند و نه در جغرافیا، هیچ مرزی میان ایران و افغانستان نیست و معتقدم در وطن فرهنگی ما مرزی وجود ندارد.

رضا امیرخانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از تسنیم، مراسم اختتامیه «کارگاه طراحی خدمات ویژه هم‌وطنان افغانستانی عضو کتابخانه‌های عمومی» سه‌شنبه، 19 اسفندماه با حضور رضا امیرخانی برگزار شد.

او ضمن تقدیر از برگزارکنندگان این برنامه با اشاره به شرایط ویژه حاکم بر جهان به واسطه شیوع گسترده ویروس کرونا، طی سخنانی گفت: جلساتی که درباره افغانستان برگزار می‌شود همواره برای من جلسات خوب و محترمی بوده است و این اولین جلسه‌ای است که بعد از شیوع کرونا با افتخار و با لذت در آن شرکت کرده‌ام.

امیرخانی با بیان خاطره‌ای افزود: سال گذشته از من خواسته شد که یک پیام نوروزی به خواهران و برادران افغانستانی بدهم؛ به یاد آوردم حدود 28 سال پیش که در یکی از نقاط محروم ایران به کار آمارگیری مشغول بودم، متوجه شدم که برخی از بچه‌های آن مناطق نام‌هایی چون آبله، قحطی و سیل دارند؛ پرسیدم که «این اسم‌ها از کجا آمده؟» گفتند «این اسم گذاری‌ها مربوط به سال‌هایی است که این مناطق درگیر آبله، قطعی و سیل بوده؛ بر این اساس خیلی خوش‌بینانه و خیلی خام‌دستانه در اسفند سال گذشته در آن پیام گفتم که «انشاالله امسال کسی نام فرزندش را کرونا نگذارد. امیدوارم که این بیماری زود تمام شود و برود» ولی گویا اکنون به واقع با دوره‌ای به نام دوره کرونا روبرو هستیم.

وی افزود: از نظر من مهمترین ویژگی کرونا «بدون مرز بودن» آن است. به طوری که اولین باری است که فردی به نام علی در تهران با برادر افغانستانی خود، خواهر نیویورکی خود، پسرخاله سنگالی خود و با همه جهان فامیل شده است. یک موجود کوچک بدون مرز به ما نشان داد که همه ما یک پاره هستیم. اگرچه ای کاش خداوند چیز بهتری را مقرر می‌کرد تا ما را به این درک و فهم برساند که مرزها نمی‌توانند از بسیاری از چیزها جلوگیری کنند.

این نویسنده تصریح کرد: کرونا در زمره پدیده‌هایی بود که دوباره به ما یادآور شد که مرزها واقعی نیستند و ما در دنیای بدون مرز زندگی می‌کنیم. امروز وقتی دعا می‌کنیم که خداوند شر این ویروس را از سر همه جهان رفع کند، تقسیم بندی نمی‌کنیم که خداوند این قوم را نجات دهند و آن قوم را نه و این مذهب را نجات دهد و آن مذهب را نه. چراکه این مذاهب و این قوم‌ها با یکدیگر مرز دارند، همچنان که دشمنان با یکدیگر مرز دارند، اما کرونا بین مرزها حرکت می کند.

خطرناک ‏بودن تثبیت مرزهای جغرافیایی میان ایران و افغانستان

امیرخانی در ادامه با اشاره به روند جهانی شدن گفت: همه ما تصور می‌کردیم که «جهانی شدن» را از طریق دیگری دریافت خواهیم کرد، اما پیش از آن‌که جهانی شدن را از طریق تکنولوژی و فناوری‌های جدید درک کنیم، این درک خیلی با مفهوم‌تر و بامعناتر، از طریق کرونا به همه ما سرایت کرد. در جهان بدون مرز که همه تلاش می‌کنند مرزهای جغرافیایی و سیاسی را به دلیل منافع ملی نادیده بگیرند و اتحادیه‌های مختلفی برای برداشتن این مرزها تشکیل می‌دهند، ما یکی از متزلزل‌ترین مرزهای فرهنگی و سیاسی خودمان را بسیار جدی و محکم گرفته‌ایم.

نویسنده کتاب «جانستان کابلستان» تأکید کرد: از نظر من به عنوان فردی که در فرهنگ زندگی می‌کند و نه در جغرافیا، هیچ مرزی میان ایران و افغانستان نیست و معتقدم در وطن فرهنگی ما مرزی وجود ندارد؛ همچنان‌که علی معلم‌دامغانی می‌گوید: «چو در ری پوپک هندو به شارستان بطِ بحری، به گنگا طوطیان دیدم به لحن ماورالنهری». از این منظر اگرچه در جغرافیای سیاسی، اقتصادی مرزهایی وجود دارد، اما دنیا در تمام این سال‌ها تلاش دارد تا این مرزها را از میان بردارد و ما می‌رویم به سمت انسانی که با همه دنیا مراوده دارد در عین این که هویت خود را حفظ می‌کند.

وی تأکید کرد: در این دنیایی که مرزهای جغرافیای سیاسی و اقتصادی و همه مرزها در حال شکستن هستند، تأکید و تثبیت مرزهای جغرافیای سیاسی آن هم بین ایران و افغانستان که انصافاً پاره‌ای از یک پیکرند بحثی خطرناک است. به خصوص برای ایرانی که سال‌هاست میزبان خواهران و برادران افغانستانی است که برخی از آنها هرگز افغانستان را ندیده‌اند.

امیرخانی با اشاره به لزوم فراهم کردن بستری مناسب برای زندگی هم‌وطنان افغانستانی در کشور گفت: پس از نوشتن کتاب «جانستان و کابلستان» در میان جوانان و نوجوانان افغانستانی فراوان افرادی بودند که به من مراجعه کردند و از کتاب من تعریف؛ از آنها می‌پرسیدم که «آیا روایت من شبیه کشورتان بود؟» و آن‌ها جواب می‌دادند که «نمی‌دانیم شبیه بود یا نه، اما این کتاب پنجره‌ای بود که از آن کشور خودمان را دیدیم»

این نویسنده ادامه داد: اینجا برای اولین بار متوجه شدم که ما نسل بزرگی از نسل سومی‌های افغانستانی را داریم که تا به حال این کشورشان را ندیده‌اند؛ آنها ایران را دیده‌اند و در ایران زندگی کرده‌اند بدون این که بخواهند هویت خود را از دست بدهند و ما موظفیم دنیایی را بسازیم که آنها در این جغرافیا و در این امکان زمانی و تاریخی، احساس غربت نداشته باشند.

وی با تقدیر از برگزارکنندگان این برنامه گفت: بسیار متشکرم از نهاد کتابخانه‌های عمومی که این فضا را فراهم کرده که برادران و خواهران افغانستانی به راحتی بتوانند در کتابخانه‌های عمومی عضو شوند؛ در بسیاری از کتابخانه‌های دنیا فارغ از خدمت امانت کتاب، تلاش می‌شود که امکان ورود و استفاده همگان از قرائتخانه‌ها فراهم شود و حتی برای امانت دادن کتاب نیز شرایطی بسیار ساده در نظر می‌گیرند تا حتی افرادی که به صورت غیرقانونی در کشورشان حضور دارند به سمت کتاب و کتابخوانی جذب کنند.

رضا امیرخانی ادامه داد: چراکه آنها این حقیقت را می‌دانند که جذب هر نفر به کتابخانه، کمک به امنیت و سلامت کشورشان است؛ آن گونه که در فیلم مشهور «شهر فرشتگان» نشان داده می‌شود کتابخانه‌ها از بهشتی‌ترین نقاط دنیا هستند. از این منظر معتقدم که دسترسی هر انسان به کتابخانه باید بدون محدودیت مانند دسترسی انسان‌ها به آسمان باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...