حکومتی پلیسی و غرق در فساد که زندگی روزمره شهروندان را به وحشتی دائمی و یکسره تبدیل کرده است. با قتل «فرر» و «آبلان»، سرانِ نظامی حکومت پرتورین‌ها که از جانب دولت فعلی مصونیت قضایی گرفته‌اند؛ پرونده جنایی‌ای گشوده می‌شود که بسته شدنش بعید می‌نماید... حالا چه کسی دیوانه‌تر است، من یا آدم‌های کوچه و خیابان؟ آن‌ها طوری رفتار می‌کنند انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، گویا گذشته ابداً ربطی به آنها ندارد

در انتظار مرگ | شرق


«جاسوس زمان» [Der spion der zeit] نوشته مارسلو فیگراس [Marcelo Figueras]، از نویسندگان مطرح آمریکای جنوبی است که با ترجمه بیوک بوداغی توسط نشر آگه به چاپ رسیده است. «جاسوس زمان» رمانی در ژانر جنایی است که به اتفاقات بعد از خلع حکومت فرضی پرتورین‌ها در ترینیداد می‌پردازد. جعل حکومتی که در آن «مرگ (کشتار شهروندان) ارزش آموزشی دارد»، تدبیر جالبی از جانب نویسنده است تا به میانجی فرضی و غیرواقعی بودنش، واقعی‌ترین واقعیت‌ها را بازنمایی کند.

جاسوس زمان [Der spion der zeit]  مارسلو فیگراس [Marcelo Figueras

مارسلو فیگراس روایتی آشنا را پیش می‌گیرد که در اکثر کشورهای آمریکای جنوبی در مرگ دموکراسی‌ها رخ داده است. حکومتی پلیسی و غرق در فساد که زندگی روزمره شهروندان را به وحشتی دائمی و یکسره تبدیل کرده است. با قتل «فرر» و «آبلان»، سرانِ نظامی حکومت پرتورین‌ها که از جانب دولت فعلی مصونیت قضایی گرفته‌اند؛ پرونده جنایی‌ای گشوده می‌شود که بسته شدنش بعید می‌نماید. این پرونده به «ون‌آپ» سپرده می‌شود کارآگاهی با شخصیتی مرموز و زندگی‌ای از هم پاشیده. این وضعیتی‌ست که با گشودن «جاسوس زمان» با آن مواجه می‌شویم: کارآگاه پلیسی که بیمار روانی است با هویت و ریشه‌ای نامعلوم. ون‌آپ می‌پرسد: «حالا چه کسی دیوانه‌تر است، من یا آدم‌های کوچه و خیابان؟ آن‌ها طوری رفتار می‌کنند انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، گویا گذشته ابداً ربطی به آنها ندارد.» او عادی شدن ظلم و پذیرش مردم به قربانی بودن را خودِ فاجعه می‌داند. فیگراس با خرده‌روایت‌های گسترده که در دل رمان می‌آورد، سعی در پی‌ریزی نظمی خودساخته دارد تا به موقع از آنها برای غافلگیری و گشایش گره‌های روایی استفاده کند. «ون‌آپ» از طرفی باید معمای این قتل‌ها را حل کند و از طرف دیگر نگذارد باقی‌مانده سران حکومت قبلی شکار قاتل شوند. شیوه دو قتل قبلی برای پلیس کنجکاوی و حساسیتی برنمی‌انگیزد تا آنجا که یکی از آنها را خودکشی تشخیص می‌دهند. اما با ورود «ون‌آپ»، یافتن معما و کشف آن شروع می‌شود. راز قتلی که به انجیلی پف‌کرده در آب برمی‌گردد که قسمت گمشده آن به توفان نوح اشاره دارد. اما سابقه «ون‌آپ» این اجازه را به او نمی‌دهد که از این معمای انجیلی پیش رئیس پلیس چیزی بگوید.

«ژنرال پرداس» و «جلاد مولینر»، دو فرد باقی‌مانده از حکومت پرتورین‌هایند که در طول حکومت خود هزاران هزاران نفر را کشته‌اند و «قبرستانی به وسعت ترینیداد» ساخته‌اند. حال فرصتی یافته‌اند تا ترحم افکار عمومی را به‌ دست آورند، انگار نه انگار که باعث آن همه ظلم بوده‌اند. قاتل می‌خواهد این‌طور نشان دهد خدایی است که به ‌کالبد آدمی درآمده است. «ون‌آپ» با دنبال کردن سرنخ‌ها به کشیشی می‌رسد که افکار فرقه گنوسی دارد (تفکری رد شده در مسیحیت) که گویا تمام این وقایع ازتفکرات این فرقه بیرون می‌آید، اما مارسلو فیگراس ما را در روایت توی در توی خود می‌گرداند و شک ما و «ون‌آپ» را نسبت به همه برمی‌انگیزد. کشیش کتابی جنایی به نام «جاسوس زمان» می‌خواند که توجه «ون‌آپ» به آن جلب می‌شود. کتابی که تا آخر قرار است به آن برگردیم اما از محتوای آن چیزی گفته نمی‌شود و همین نگشودن راز ضعف بزرگی در ساختار رمان ایجاد می‌کند. «کارانسا»، پزشک قانونی و دوست «ون‌آپ» است و آنها نسبت به موقعیتی که در آنند با نقل قول‌هایی از آثار شکسپیر باهم گفت‌وگو می‌کنند. ارجاعاتی که به شکسپیر و اناجیل و تنخ (کتاب مقدس یهودیان) داده می‌شود، در بیشتر مواقع غیرضرور است و میانجی‌ای در ارجاع آن برای پیشبرد پیرنگ نمی‌توان دید. این شیوه که بیشتر جنایی‌نویسان در رمان‌های خود به کار می‌گیرند، دیگر نمی‌تواند خواننده را آن‌قدر شگفت‌زده و همراه با روایت کند بلکه شاید باعث دل‌زدگی هم شود. با این وجود کاری که مارسلو فیگراس می‌کند و به نوعی نجات‌بخش است، روایتی دیگرگونه از کتب مقدس است.

پرداخت و رشد شخصیت‌های «جاسوس زمان» با اطلاعات تدریجی که راوی با رفت‌و‌آمدهایش به گذشته و حال می‌دهد، تکه‌های پازل را کنار هم جور می‌کند، اما دست راوی به این زودی‌ها رو نمی‌شود. «جاسوس زمان» اگرچه یک رمان جنایی است، ولی در ترسیم فضای کلی جامعه و واکنش نسبت به آن، گستره وسیع‌تری از ژانر خودش را پوشش می‌دهد و نسبت مستقیم با سیاست و اعضای جامعه دارد. با این حال، این گستردگی روایی در میانه‌های رمان، ضرب‌آهنگ را دچار خلل می‌کند و انسجام کلی را تا حدی متلاشی می‌کند. پراکندگی کتاب مرموز «جاسوس زمان» (مربوط به آیین رازآلود گنوسی) در دست کشیش و صاحب کمپانی یوریو بمبئی - که «ون‌آپ» در آتش‌سوزی آن حضور داشته و فروپاشی روانی او از آنجا شروع می‌شود- و پیوند همه این‌ها با «ون‌آپ» و قتل‌ها، بازی شکست‌خورده‌ای است که فیگراس در پی آن است. منطق روایی رمان دقیقاً در هنگام تلاش صوری برای پیوند این‌ها با هم زیر سؤال می‌رود. «جاسوس زمان» در ابتدا با واکنش نقادانه به جهان بیرون شروع می‌شود، اما کم‌کم در سرگردانی الهیاتی‌ای گرفتار می‌شود که دعوی خدایگانی دارد. وقتی جیانگ رئیس یورو بمبئی از «ون‌آپ» می‌خواهد نامش را بگوید ناخودآگاه می‌گوید: «اِهیه اَشر اِهیه» (من هستم آنچه هستم). او موجودی می‌شود که قادر به بریدن «نوار موبیوس» نیست، پس دست به انتحار می‌زند.

...

«جاسوس زمان» دومین رمانی است که بیوک بوداغی از مارسلو فیگراس ترجمه کرده است، او پیش از این رمانِ «كامچاتكا» را به فارسی برگردانده بود که بار نخست سالِ 94 در نشر آگه منتشر شد و در سال 97 در قطعِ تازه‌ای در همین نشر به‌چاپ رسید. فیگراس متولدِ 1962 در بوئنس‌آيرس، از  نويسندگان مدرن مطرحِ آمريکاي جنوبي است که سبک و زبان منحصربه‌فردي دارد و آثارش به زبان‌هاي بسياري ترجمه شده‌اند. او در «کامچاتکا»، تبعاتِ هولناک ديکتاتوري نظاميان را در قالب رماني لطيف و سرشار از طنز نشان می‌دهد. راوی در این رمان از اوضاع وخیم سیاسی کشورش می‌گوید، از والدینی که شغل‌هایشان را از دست دادند و ناگزیر با دو پسرشان به جایی حوالی بوئنس‌آیرس پناه برده و مخفی شده‌اند. فیگراس در این رمان بنا دارد هیاهوی تاریخ را در دوران پرتنش سیاسی آرژانتین، از خلال روایت زندگی پسربچه‌ای ثبت کند. در «جاسوس زمان» نیز او، شرايط وخیمِ پس از کناره‌گيريِ رژيم فرضيِ نظاميان در ترينيداد را به‌‌تصوير مي‌کشد؛ جايي که زنجيره‌اي از انتقام و مجازات، مصونيت قضاييِ سرگردهاي خون‌ريز را تهديد مي‌کند و در این بحبوحه پرونده‌ جناييِ لاينحلی را به کارآگاهي عجيب‌و‌غريب مي‌سپارند تا این ماجرا طور دیگری رقم بخورد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...