آینده از آن ما نیست | شرق

درست در زمانی که ستاره‌های محو و کم‌سویی در آسمان ادبیات آرژانتین پدید آمدند که کتاب‌های افتضاح‌شان به کمک ناشرها، منتقدان، بازاریاب‌ها، جایزه‌های بی‌خود ادبی و جلوه‌فروشی در پشت ویترین‌ها فروخته می‌شد و تنها یک‌ماهی روی میزهای فروش می‌درخشید و بعد همچون شهابی ناپدید می‌شد، نویسنده‌ای چون کارلوس براوئر، با طرز زندگی‌اش، یک‌تنه در برابر این جریان و جریان آکادمیک ادبی و دست‌آخر شیءوارگی ادبیات می‌ایستد. براوئر، شخصیت‌ اصلی رمان «خانه‌ی کاغذی» [Das papierhaus یا The House of Paper] ماریادومینگس [Carlos María Domínguez] است. نویسنده‌ای از تبار نویسندگانِ «پساپست‌بومِ» آمریکای‌لاتین، که کارلوس ماریادومینگس در رمانش او را متناظر با این‌دست نویسندگان خلق کرده است. نویسندگانی که پس از دوران شکوفایی رمان آمریکای‌لاتین، «بوم»، زاده شده‌اند؛ پس از انتشار شاهکارهایی از خولیو سزار، ماریو‌ بارگاس یوسا، کارلوس فوئنتس یا گابریل ‌گارسیا مارکز. و به‌طور‌‌ قطع هیچ شباهتی به نویسندگان کلاسیک ندارند و از سنخی دیگرند.

خانه‌ی کاغذی [Das papierhaus یا The House of Paper] ماریادومینگس [Carlos María Domínguez]

همان‌طور که میشی استراوسفلد، در مقدمه مجموعه‌داستانِ «قایق‌هایی از آتش» می‌نویسد، این نویسندگان حالا «در مانیفست خود خواستار آزادی تام برای آثار خود شدند و جوزف کنراد، فرانتس کافکا و مارسل پروست را سرمشق خود نامیدند و آگاهانه رفتار و سلوکی گشوده بر جهان برگزیدند. » آنها همه‌ گونه‌های سبک مسلط؛ رئالیسم‌جادویی را کنار گذاشتند و این‌طور خلق جهان‌های تازه، مستقل و رها از بومیت آمریکای‌لاتین، به‌ خواست مقدم‌شان تبدیل شد. جهان آنها از رنگ دیگر بود، ‌چون دیگر نمی‌خواستند چیزی از جنس رئالیسم‌جادویی یا واقعیت شگفت‌انگیز بنویسند. آنها گزیده‌ای از داستان‌های‌شان را با عنوان «آینده از آن ما نیست» منتشر کردند، چون فعالیت سیاسی برای آنها نه یک امر لوکس و روشن‌فکرانه، بلکه مراقبت و دفاع از هستی خویشتن است.

«خانه‌ی کاغذی» به‌نوعی موضع‌گیری در برابر ادبیات بومی و بازار این ادبیات است. رمان با مرگ بلوما لنون، استاد ادبیات دانشگاه کمبریج، آغاز می‌شود: «بهار سال 1998 بلوما لنون در یکی از کتابفروشی‌های سوهو، نسخه قدیمی اشعار امیلی دیکنسون را خرید و تازه به قرائت شعر دوم رسیده بود که در نبش اولین خیابان، ماشین او را زیر گرفت.» و این‌طور شد که بلوما لنون، زنی که در یکی از سمینارهای ادبی با کارلوس براوئر آشنا شده بود و گویی در همان چند روز آشنایی، خاطرات خوشی با او داشته، «زندگی خود را وقف ادبیات کرد، بی‌آنکه بداند ادبیات جان‌اش را خواهد گرفت». اما ماجرای اصلی رمان بعد از مرگ لنون، آغاز می‌شود: وقتی راوی «خانه‌ی کاغذی» -‌که حالا کرسی لنون در گروه ادبیات اسپانیایی به او واگذار شده و در دفتر کار لنون نشسته است- یک روز صبح پاکتی را دریافت می‌کند همراه با آدرس لنون، نام فرستنده و تمبری از اروگوئه. «توی پاکت کتاب بود، ولی نه از آن کتاب‌ها که آدم انتظار داشت. تا جلد کتاب را باز کردم، انگار چیزی به دل‌ام برات شد. به طرف در دفترم رفتم، در را بستم و نسخه قدیمی و کهنه رمان خط سایه از جوزف کنراد جلوی چشم‌ام بود. می‌دانستم که رساله دکترای بلوما درباره کنراد بود. تعجبم از این بود که روکشی چرک و چروک به جلد کتاب چسبیده بود و لبه صفحات آن را ذرات سیمان گرفته بود و غباری ریز از آن روی میز چوبی براق من می‌ریخت». و بعد راوی با تقدیم‌نامه بلوما در صفحه اول رمان مواجه می‌شود: «برای کارلوس به یاد روزهای جنون‌آمیز در مونترِی».

کتاب را کارلوس براوئر پس فرستاده بود. اما شکل‌و‌شمایل رازگونه کتاب، رسیدن کتاب پس از مرگ لنون، راوی را به سفری همچون سفر «خط سایه»ی کنراد می‌کشاند و از این مسیر شخصیت و تقدیر کارلوس براوئر، نویسنده غایب در رمان ترسیم می‌شود. تقدیری که بی‌شک تقدیر نویسندگان جهان‌سومی است که به ترکیب «نویسنده حرفه‌ای» -که ترکیبی است محصول بازار- تن نداده است حتی اگر ادبیات به بهای زندگی‌اش تمام شود. اما جوزف کنراد حضورش در رمان یکی به‌واسطه‌ رمان «خط سایه» است و یکی هم شاید به‌خاطر تقدیم‌نامه خانه‌ی کاغذی: با یاد جوزف بزرگ. اما بیش از آن کنراد، یکی از آن نویسندگانی است که نویسندگان تازه آمریکای‌لاتین، به‌جای اسلافِ بزرگ خود، انتخاب کرده‌اند تا نافرمانی خود را از ادامه مسیر ادبیات بومی اعلام کنند. پس اگر رمان «خط سایه»ی کنراد سفری است از اروپا به آمریکای‌لاتین، «خانه‌ی کاغذی» سفری است از آمریکای‌لاتین به اروپا.

ادبیات که از اروپا به آمریکا آمد حالا مسیر معکوس را طی می‌کند، اما دیگر نه از طریق نوشتن از هویت قاره و همه آنچه به گذشته تعلق دارد. ماریادومینگس این مسیر را به‌واسطه راوی «خانه‌ی کاغذی» طی می‌کند و به مونته‌ویدیو می‌رسد، جایی‌که راوی، برای پیداکردن رد و نشانی از براوئر توقف می‌کند. حالا در یکی از فروشگاه‌های قدیمی شهر است، جایی که خورخه دینارِلی، مالک کتابفروشی با گنجینه‌ای بزرگ از کتاب‌های عتیقه منتظرش است تا از براوئر برایش بگوید. او براوئر را سال‌هاست که می‌شناسد البته به‌واسطه شغلش، مثل دیگران. او معتقد است آدم‌های خوره‌کتاب دو نو‌عند. نوع اول کلکسیونرند، دنبال آثار نایاب یا کتاب‌های امضاشده. اما نوع دوم مثل براوئر به معنای مطلق‌ کلمه کتابخوانند. و بعد دینارلی راوی را می‌فرستد سراغ دلگادو در آپارتمانی بزرگ با سرسرایی پر از قفسه‌های نفیس با درهای شیشه‌ای و لبالب از کتاب. همین‌جاست که راوی ماجرای زندگی براوئر را می‌شنود. نویسنده‌ای که تمام زندگی‌اش کتاب بود و بالاخره روزی پولش ته کشید و دیگر در حراجی‌های کتاب دست بلند نکرد و یک چیز دیگر، زن سابقش بعد از سال‌ها جدایی وکیل گرفت و از او پول مطالبه کرد و براوئر به‌ناچار خانه‌اش را فروخت و او ماند با کتاب‌هایی که زندگی‌اش را پایشان گذاشته بود. تمام خانه براوئر کتاب بود، راهروها، اتاق‌ها، حمام و حتی زیر تختخواب، کتاب‌ها وجب‌به‌وجب خانه‌اش را تسخیر کرده بودند. و دست‌آخر براوئر می‌رود در لاپالوما، کنار دریا و با کتاب‌هایش، تنها ثمره زندگی‌اش، خانه‌ای می‌سازد. با روی‌هم‌گذاشتن صفحه‌به‌صفحه، کتاب روی کتاب و لایه‌ای سیمان و ملاط. حالا خانه‌ی کاغذی ساخته شده. و برخلاف تصور از قرار حاصل رنج صحاف‌ها مقاوم از کار درمی‌آید. تا اینکه یک روز براوئر با دگنک به جان خانه می‌افتد و با دست خودش خانه را ویران می‌کند تا کتابی را از میان دیوارهای کاغذی بیابد. آخر، بلوما نامه نوشته بود که می‌خواهد کتاب را پس بگیرد تا رساله‌اش را تمام کند. ادبیات برای براوئر، یا همان جهان‌سومی‌ها خانه‌ی کاغذی است که به بهای زندگی‌شان تمام می‌شود. اینطور «مردی با خشونت خود، با استیصال خود و با قاطعیت خود از خط سایه خویش عبور کرد» تا تن به بازار ادبیات ندهد و با کالاشدگی ادبیات مواجه شود.

ترجمه و انتشار «خانه‌ی کاغذی» در وضعیت اخیر ادبیات ما، چیزی بیش از ترجمه یک رمان است. این رمان ترکیب نویسنده حرفه‌ای را پیش می‌کشد و ادبیاتی که بازار تقدیرش را رقم می‌زند، درست همان اتفاقی که ادبیات ما با آن مواجه است. فضای ادبی ما مدت‌هاست که امر شفاهی را جایگزین امر مکتوب و نقد ادبی را به تعارفات در رونمایی‌های نشرها بدل کرده است و تنها «ستاره‌های محو و کم‌سویی» تولید کرده که کتاب‌های ناچیز و کم‌مایه‌ای نوشتند و چاپ کردند. درست همان‌طور که راوی «خانه‌ی کاغذی» در مواجهه با بخشی از ادبیات آمریکای‌لاتین در رمان تصویر می‌کند: «همین کتاب‌ها بودند که میز کافه‌ها را به میدان جنگ‌و‌جدل تبدیل کردند و به‌طور مرتب نویسنده‌ای تازه‌رسیده، وارد کارزار درهم و آشفته می‌شد؛ آنها به‌جای فکرکردن به ماجرای داستانشان از همان ابتدای کار فکر و ذکرشان دنبال این‌جور حقه‌ها بود. ناشرها از فقدان کتاب خوب می‌نالیدند و نویسنده‌ها از چاپ کتاب‌های جفنگ و هر دو طرف بسیار طلبکار بودند و برای ناکامی خود کلی عذر و بهانه می‌آوردند و به جاه‌طلبی‌های توهم‌آلودشان امیدوار بودند. آنجا کتاب‌ها موضوع هیجان‌انگیزی برای جنگ قدرت بودند جنگی استراتژیک و حضور بلافصل در بازار.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...