«پاره‌های پاریسی یا پوره‌ی پنیر و پروست» داستان پرسه‌زدن‌های آوانگارد فرید قدمی است در پاریس. رمانی پُر از رفرنس‌های ادبی و سیاسی و کنایه‌ها، رمانی غیرخطی، ناپیوسته، بی‌ارتباط به فرم‌های متداول رمان فارسی. رمانی که درواقع اصلاً شبیه به رمان نیست.

پاره‌های پاریسی یا پوره‌ی پنیر و پروست فرید قدمی

«پاره‌های پاریسی» انتظار خواننده داستان فارسی را از رمان برآورده نمی‌کند. داستانی است پُست‌مدرن که در آن تمام توصیفات به نظر کدهای زبانی‌اند که باید رمزگشایی شوند. خواننده‌ عادی ارتباطی با کتاب پیدا نمی‌کند.

مشاهدات قدمی از پاریس، مشاهدات یک فلانور [پرسه‌زن] است، اما نویسنده از نو چهره‌ای پست‌مدرن برای فلانور می‌سازد، همان‌طور که چهره فرم داستانی فارسی را به هم ریخته و ظاهری نو به آن می‌دهد. این فلانور از گفتمان‌های جامعه‌ مدرن پاریس (و جامعه‌ی مدرن انسانی به‌طور کل) آگاه است، بااینکه لزوماً این جامعه در کنترلش نیست.

برای بودلر، فلانور مشاهده‌گر زندگی مدرن است، فردی ناشناس و بیکار که زندگی شهری را نظاره می‌کند. این‌جا فلانور پست‌مدرن که با چشم‌های خونسرد اما کنجکاوش در خیابان‌های پاریس پرسه می‌زند، انگار بر مرز بین بورژوازی و نداری ایستاده است، انگار خودش متعلق به هیچ‌کدام نیست، فقط نظاره‌گر این دو جهان است. البته فلانور پاره‌های پاریسی درواقعیت بی‌هدف و بی‌کار نیست. او در شهر پرسه می‌زند به‌هدف دکانستره کردن زندگی اجتماعی، یا دست‌کم برای نقد آن، آن هم با طنز مخصوص خودش.

در پاره‌های پاریسی پرسه زدن و نوشتن در هم تنیده می‌شوند. انگار چشم‌های نویسنده حین گشت‌وگذارش کنار سِن، وقتی باد می‌بردش به مولِن‌روژ، کنار طاق پیروزی، در دلِ مونمارتر، در حسِ اشرافیت نُرماندی که آموخته‌های مارکس را از یادش می‌برد، کشتی‌ای است رها روی سطح براق آب، نگاهی که آن لحظه به پاریس است، اما ذهنی که همچنان در خاورمیانه مانده، در ایران. در تک‌تک آن لحظات پاریسی، ذهن نویسنده پیش هدایت است، پیش بهمن محصص، کیهان کلهر، الموت. این مقایسه‌هاست که پرسه‌های پاریسی را به نوشته تبدیل می‌کند. به کاغذ و قلم.

جذاب‌ترین بخش‌های کتاب، هذیان‌های ذهن نویسنده است که در خلال کتاب به شکل نامه به غول‌های ادبیات جهان نوشته می‌شود و چنان بر تخیل خواننده اثر می‌گذارد که قطعاً بعد از تمام شدن هر نامه از خود می‌پرسی یعنی مثلاً هنری میلر در جواب نامه‌ی قدمی چه می‌نویسد؟

در جایی از کتاب، پرسه‌های بی‌هدف نویسنده تبدیل به خلسه‌ای تاریک می‌شود، خلسه‌ای که در آن جویس سکان‌دار آن کشتی رهاشده است و چیزی که بعد از این خلسه تا پایان کتاب در خواننده بر جا می‌ماند دیگر پاریس، جشن بیکران نیست، اندوهی است کاملاً ایرانی، ایرانی که به قول نویسنده، «شاید فردایش تداوم گذشته‌اش نباشد…».

[کتاب «پاره‌های پاریسی یا پوره‌ی پنیر و پروست» نوشته فرید قدمی در ۱۶۶ صفحه توسط نشر روزنه منتشر شده است.]

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...