خاطرات اطرافیان شهید داریوش رضایی‌نژاد که در کتاب «شهید علم؛ دفتر دوم» منتشر شده، به چاپ پنجم رسید.

به گزارش فارس، دفتر دوم کتاب «شهید علم» درباره شهید هسته‌ای داریوش رضایی‌نژاد از سوی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و دفتر نشر معارف به چاپ پنجم رسید.

داریوش رضایی ‌نژاد، یکی از شهدای برجسته انقلاب اسلامی ایران در مسیر پیشرفت و عدالت است. نخبه‌ نابغه‌ای از عشایر آبدانان ایلام که علم و اخلاق و آرمان‌خواهی و دین و میهن ‌دوستی را در خود جمع کرد و با شهادت، چون ستاره‌‌ای در تاریخ درخشان فرهنگ ایرانی جاودانه شد. شهید رضایی‌نژاد در تاریخ اول مرداد ۱۳۹۰ توسط رژیم صهیونیستی و با همکاری اطلاعاتی منافقین دریک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نایل گردید. مجله اشپیگل به نقل از یک مقام اطلاعاتی اسرائیل، ترور رضایی‌نژاد را اولین اقدام جدی رئیس موساد، تامیر پاردو اعلام کرد. از وی دختری به نام «آرمیتا» به یادگار مانده است.

کتاب «شهید علم»، حاوی ۱۰۶ خاطره از دوستان، همکاران و خانواده‌ شهید داریوش رضایی‌‌نژاد، به همراه خلاصه‌ چند مقاله‌ علمی از شهید و آلبوم تصاویر اوست.

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم:

«در یک مسأله علمی‌ پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمی‌کردیم. گفتیم رضایی‌نژاد می‌تواند کار را ادامه بدهد، موضوع را با او در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم. بی‌توجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم می‌خوره؟ ما هم گفتیم: نه، به دردی نمی‌‌خوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل می‌کنه. داریوش گفت: من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچ‌‌گوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ‌ کس مثل اون رو نداره یا مسأله‌‌ای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده.» (راوی: همکار شهید)

«یک روز آمدم، دیدم داریوش در آزمایشگاه من مشغول کار است. از منشی پرسیدم: من با آقای رضایی‌نژاد قرار داشتم؟ گفت: نه. جلو رفتم و پرسیدم: داریوش اینجا چه کار می‌کنی؟ گفت: «بعضی از دانشجوهای تو از من سئوال داشتند، نمی‌شد تلفنی حل کنم. قرار گذاشتم تا در آزمایشگاه مسأله‌‌ها رو حل کنم.» برای من عجیب بود. آنها دانشجویان من بودند و داریوش هیچ مسئولیتی نسبت به آنها نداشت. فقط وجدان کاری او بود که  به آنجا کشیده بودش.» (راوی: همکار شهید)

«داریوش اصلاً اهل تلویزیون نبود. اما این اواخر تا از سرکار می‌آمد می‌نشست پای تلویزیون و مرتب شبکه‌ها را بالا و پایین می‌کرد. گفتم: «چی شده؟ تلویزیونی شدی!» گفت: «بچه‌ها گفتن قراره یک فیلم در مورد شهید بابایی پخش کنن می‌خوام ببینیم زمان پخشش کیه. نکنه از دست بدمش.» به او فرصت این را ندادند که حتی یک قسمت از «شوق پرواز» را ببیند؛ ولی ما به یاد او سریال را دنبال کردیم. بعد از آن هر جا عکسی از شهید بابایی را می‌بینیم یادی از داریوش می ‌کنیم.»

«رفتار داریوش با دیگران به صورتی بود که پس از مدت کوتاهی، هرکس احساس می‌‌کرد که جزو دوستان صمیمی ‌داریوش است. برای همین کم‌کم داریوش در زندگیش جایی پیدا می‌‌کرد و جزء مهمی‌از زندگی آن فرد می‌شد. او اهل جنب و جوش و تحرک بود و در زندگی افراد زیادی صاحب نقش‌های مهم بود. برای همین، وقتی به شهادت رسید تا مدتی زندگی خیلی از کسانی که با او رابطه داشتند، فلج شده بود.»

چاپ پنجم دفتر دوم کتاب «شهید علم» در ۱۴۸ صفحه، قطع پالتویی، تیراژ هزار نسخه و قیمت ۱۲ هزار تومان عرضه شده است. دفتر اول کتاب «شهید علم» خاطراتی است از زندگی دانشمند شهید مجید شهریاری که تاکنون در چهار نوبت به چاپ رسیده است.

ایده مدارس خصوصی اولین بار در سال 1980 توسط رونالد ریگان مطرح شد... یکی از مهم‌ترین عوامل ضعف تحصیلی و سیستم آموزشی فقر است... میلیاردرها وارد فضای آموزشی شدند... از طریق ارزشیابی دانش‌آموزان را جدا می‌کردند و مدارس را رتبه‌بندی... مدارس و معلمان باکیفیت پایین، حذف می‌شدند... از طریق برخط کردن بسیاری از آموزش‌ها و استفاده بیشتر از رایانه تعداد معلمان کاهش پیدا کرد... مدرسه به‌مثابه یک بنگاه اقتصادی زیر نقاب نیکوکاری... اما کیفیت آموزش همچنان پایین ...
محبوب اوباش محلی و گنگسترها بود. در دو چیز مهارت داشت: باز کردن گاوصندوق و دلالی محبت... بعدها گفت علاوه بر خبرچین‌ها، قربانی سیستم قضایی فرانسه هم شده است که می‌خواسته سریع سروته پرونده را هم بیاورد... او به جهنم می‌رفت، هر چند هنوز نمرده بود... ما دو نگهبان داریم: جنگل و دریا. اگر کوسه‌ها شما را نخورند یا مورچه‌ها استخوان‌هایتان را تمیز نکنند، به زودی التماس خواهید کرد که برگردید... فراری‌ها در طول تاریخ به سبب شجاعت، ماجراجویی، تسلیم‌ناپذیری و عصیان علیه سیستم، همیشه مورد احترام بوده‌اند ...
نوشتن از دنیا، در عین حال نوعی تلاش است برای فهمیدن دنیا... برخی نویسنده‌ها به خود گوش می‌سپارند؛ اما وقتی مردم از رنج سر به طغیان برآورده‌اند، بدبختیِ شخصیِ نویسنده ناشایست و مبتذل می‌نماید... کسانی که شک به دل راه نمی‌دهند برای سلامت جامعه خطرناک‌اند. برای ادبیات هم... هرچند حقیقت، که تنها بر زبان کودکان و شاعران جاری می‌شود، تسلایمان می‌دهد، اما به هیچ وجه مانع تجارت، دزدی و انحطاط نمی‌شود... نوشتن برای ما بی‌کیفر نیست... این اوج سیه‌روزی‌ست که برخی رهبران با تحقیرکردنِ مردم‌شان حکومت کنند ...
کسی حق خروج از شهر را ندارد و پاسخ کنجکاوی افراد هم با این جمله که «آن بیرون هیچ چیز نیست» داده می‌شود... اشتیاق او برای تولید و ثروتمند شدن، سیری ناپذیر است و طولی نمی‌کشد که همه درختان جنگل قطع می‌شوند... وجود این گیاه، منافع کارخانه را به خطر می‌اندازد... در این شهر، هیچ عنصر طبیعی وجود ندارد و تمامی درختان و گل‌ها، بادکنک‌هایی پلاستیکی هستند... مهمترین مشکل لاس وگاس کمبود شدید منابع آب است ...
در پانزده سالگی به ازدواج حسین فاطمی درمی‌آید و کمتر از دو سال در میانه‌ی اوج بحران‌ ملی شدن نفت و کودتا با دکتر زندگی می‌کند... می‌خواستند با ایستادن کنار خانم سطوتی، با یک عکس یادگاری؛ خود را در نقش مرحوم فاطمی تصور کرده و راهی و میراث‌دار او بنمایانند... حتی خاطره چندانی هم در میان نیست؛ او حتی دقیق و درست نمی‌دانسته دعوی شویش با شاه بر سر چه بوده... بچه‌ی بازارچه‌ی آب منگل از پا نمی‌نشیند و رسم جوانمردی را از یاد نمی‌برد... نهایتا خانم سطوتی آزاد شده و به لندن باز می‌گردد ...