ایرنا- انتشارات به نشر (آستان قدس رضوی) مجموعه‌ای به نام «یک روایت معتبر» دارد که در تازه ترین‌هایش، یک جلد را به «شعارهای طنز ایام انقلاب» و جلدی دیگر را به حکایت‌های «مسجد هدایت» اختصاص داده است.

بهانه انتشار این مجموعه از تاریخ کشور روایت اشخاص، وقایع و اماکن بر پایه مستندات آن روزهاست، تاکنون حدود ۲۲ جلد از این مجموعه منتشر شده است.

روایت مسجد هدایت نوشته حسین یحیوی از تازه ترین عنوان های این مجموعه است؛ روایت کتاب از سال های آخر دهه ۲۰ و با این جملات آغاز می شود:

سربازهای آمریکایی انگلیسی و روسی تهران را قرق کرده بودند، اسباب تفریحشان هم نه در شیرکش خانه های تهران پیدا می شد و نه در عرق فروشی محله ارمنی ها؛ جنس خارجی می خواستند، حجره دارهای بازار هم که سنتی بودند و مذهبی تن به فروش این جور چیزها نمی دادند...
آقا سیدمحمود از قم که به تهران آمد سمت دروازه قزوین خانه گرفت آن سمت شهر پر بود از کاروان سرا، پاتوق مردم روستایی مردمی که هنوز در شش و بش انتخاب میان قبا و لباده خودشان با کت و کلاه پهلوی بودند. حاج حبیب الله مبل ساز آمد پیش آقای طالقانی دعوت کرد ایشان هفته ای یک بار بیاید مسجد هدایت و تفسیر قرآن بگوید، آقای طالقانی پذیرفت اما حکایت مسجد هدایت حکایت غریبی بود. مسجد هدایت نزدیک چهارراه استانبول بود جایی که لاله زار و استانبول به هم می رسیدند در مسجد تو کوچه باز می شد کوچه بن بست بود و انتهایش یک سینما سینما پارک...
هرچه برنامه های مسجد بیشتر طرفدار پیدا می کرد صاحب سینما هم فیلم های مستهجن تری نمایش می داد بعدها کار به آنجا کشید که صاحب سینما دو هزار تومان به کلانتری رشوه داد تا در مسجد را ببندند اما مردم نگذاشتند سینما پارک یکی از هزار بود توی همان راسته چهارراه استانبول...
عرق فروشی و کاباره هم تا دلت بخواهد پیدا می شد، به همین خاطر خیلی از مذهبی های آن روزگار به آقا خرده می گرفتند چرا رفتی آنجا نماز می خوانی، یکی شان پدر جلال آل احمد بود (احمد طالقانی) پسرعموی آقا بود، یک بار جلوی آقا را گرفت و پرسید چرا رفتی وسط محله عرق فروش ها نماز میخوانی؟ آقای طالقانی هم گفت: مسلمان کردن آدم متدین زحمتی ندارد، او خودش نمازش را بهتر از من و شما می خواند، اگر بتوانم پای یکی از اینها را که دور و بر سینما و کاباره پرسه می‌زند به مسجد باز کنم کاری انجام داده‌ام.
بعضی‌ها هم مغرض بودند می‌گفتند: در مسجد هدایت همه ریش شان را هفت تیغه می کنند بعد نماز می خوانند آقای طالقانی مگر حرمت تراشیدن ریش را نمی داند؟ آقا هم جواب داد: درست کردن ریشه این جماعت با من درست کردن ریش شان با شما، من می آورمشان مسجد با قرآن و اسلام آشناشان می‌کنم بعد شما ببرید ریش گذاشتن یادشان بدهید. (ص. ۱۰-۱۴)

روایت تحولات مسجد هدایت با جلسات آیت الله طالقانی در ۶ فصل این کتاب همراه با تصاویر قدیمی در ۸۸ صفحه آمده است تا نهایت: «با پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷ تفسیر قرآن مسجد هدایت به شکل وسیع‌تری در نماز جمعه تهران و برنامه های رادیو و تلویزیونی آقای طالقانی جای گرفت، از آن پس هدایت به اندازه شاگردان تربیت یافته اش وسعت یافت، شاگردانی که هر کدام نقش بزرگی در پیروزی و پایداری انقلاب داشتند.»(ص. ۸۱)

کتاب یک روایت معتبر درباره شعارهای طنز ایام انقلاب توسط امید مهدی نژاد در ۴ فصل و ۸۸ صفحه به شعارها و اشعار طنز دوران انقلاب و داستان های کوتاه مربوط و پیش زمینه آن می پردازد.

«شعارها ویترین خواسته‌ها و دغدغه‌های مردم هستند به ویژه در شرایط ملتهب سیاسی که شعارسازی ها بیش از آنکه کنترل شده باشند فی البداهه اند و به طور خودجوش پدید می آیند و شیوع پیدا می‌کنند، برای دستیابی به شعارهای انقلاب منابع زیادی در اختیار نیست در واقع به جز یکی دو کتاب که برخی از شعارهای آن دوران را در خود ثبت کرده‌اند منبع دیگری در این زمینه وجود ندارد. در این یکی دو کتاب نیز چیزی درباره زمینه‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی شعارها نیامده و تنها به ثبت و ضبط شعارها اکتفا شده است. در مجموعه مختصری که پیش روی شماست شعارهایی گردآوری شده اند که غیررسمی و غیر مجاز شمرده می‌شود، وجه مشترک این شعارها طنز آمیز بودن آنهاست برخی از آنها در هجو شاه و وابستگان به رژیم شاهنشاهی ساخته و پرداخته شده اند و برخی از طنزی تلخ و عمیق و گزنده برخوردارند.»

بخشی از کتاب:

انقلاب تا کی؟ دویدن و زدن و خوردن و کف خیابان پرپرشدن تا کی؟ تا کی می‌شود مردم توی خیابان ها باشند و شعار بدهند و فرار کنند و گلوله بخورند و آرزوی مرگ شاه و سقوط نظام شاهنشاهی را فریاد کنند این وضع تا کی باید ادامه پیدا کند؟ این حرف خیلی ها بود. پیرترها و محتاط تر ها می پرسیدند مگر تا کی می‌شود این وضع را ادامه داد، می‌گفتند مردم آسایش و آرامش میخواهند و مملکت نظم و ثبات، خیلی‌ها بودند که می پرسیدند «تا کجا و تا کی؟» و جواب جوان های انقلابی این بود که تا هر وقت که لازم باشد تا اطلاع ثانوی؛ تا اطلاع ثانوی /مرگ برای شاه... (ص.۱۹)

................ هر روز با کتاب ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...