پیرمردی با دختر برادرش یک افسر آلمانی را در خانه قدیمی خود جا می‌دهند... از عشقی که به فرانسه دارد و نیز از امیدهایش سخن می‌گوید... با مکالمه‌های طولانی‌ای که افسر با خود می‌کند،‌ به تدریج صاحبخانه‌های خود را از بی‌اعتنایی بیرون می‌آورد. البته آن دو همچنان از سخن‌گفتن خودداری می‌کنند... آنها شعله را کاملاً خاموش خواهند کرد. دیگر اروپا با این شعله روشن نخواهد شد!

خاموشی دریا Le Silence de la mer ]] . (The Silence of the Sea)  ورکور ژان برولر
خاموشی دریا
Le Silence de la mer] (سکوت دریا . (The Silence of the Sea) داستانی که ورکور( نام مستعار ژان برولر،‌1902-1991)، ‌نویسنده فرانسوی، ‌در 1942 مخفیانه منتشر کرد. در زمستان 1940 هستیم. پیرمردی با دختر برادرش یک افسر آلمانی را در خانه قدیمی خود جا می‌دهند. افسر آلمانی هر شب از اتاق طبقه بالا به اتاق بزرگی که صاحبخانه‌ها سرشب خود را در سکوت کامل در آن به‌سر می‌برند پایین می‌آید. او از کشور خودش،‌ از موسیقی، از عشقی که به فرانسه دارد و نیز از امیدهایش سخن می‌گوید؛ اما تنها و در خاموشی سخن می‌گوید،‌ در سکوتی که حتی خصومت‌آمیز هم نیست. افسر جوان این نکته را به خوبی احساس می‌کند و کم و بیش از آن آرامش می‌گیرد: «خوشوقتم که در اینجا با مردی مسن و موقر و دختر خانمی خاموش رو به رو شده‌ام. باید بر این سکوت فرانسه غلبه کرد. از این کار لذت می‌برم.»

با مکالمه‌های طولانی‌ای که افسر با خود می‌کند،‌ به تدریج صاحبخانه‌های خود را از بی‌اعتنایی بیرون می‌آورد. البته آن دو همچنان از سخن‌گفتن خودداری می‌کنند. نمی‌توانند سکوت را کنار بگذارند، ‌ولی حداقل به سخنان او گوش می‌دهند و اندک‌اندک این همه اصرار توأم با شیفتگی را تحسین می‌کنند. اما پس از بازگشت از مرخصی کوتاهی که در طی آن افسر جوان به پاریس می‌رود، ‌پایین آمدنهایش را از طبقه بالا قطع می‌کند. شش ماه می‌گذرد و یک شب دوباره پایین می آید، اما برای اظهار یأس و ناامیدی‌اش: «آنها شعله را کاملاً خاموش خواهند کرد. دیگر اروپا با این شعله روشن نخواهد شد!» او،‌ آن‌چه فرمانده‌هانش می‌خواهند بر سر فرانسه بیاورند در پاریس دیده است. روح موسیقی‌دوست و شاعرانه‌اش در طغیان است. حتی نزدیک است طغیان را به آنهایی که دشمن او هستند توصیه کند. اما نه. فقط خبر می دهد که می‌خواهد برود: «تقاضا کردم مرا به لشکری در صحرا منتقل کنند.»  همچنان در سکوت خداحافظی می کند. اما این بار دختر جوان به او جواب می‌دهد. جوابی کوتاه و تقرباً ناشنیدنی، ولی کافی: «افسر قد راست کرد و چهره‌اش و تمام بدنش،‌ مثل وقتی‌که انسان آب‌تنی آرامش بخشی کرده باشد،‌ تسکین یافت.» این داستان سرشار از احساس و وقار، لبریز از درد و امید، باعث شهرت نویسنده‌اش گردید و ژان پیر ملویل، کارگردان فرانسوی،‌ فیلمی از روی آن ساخت.

سیروس ذکاء. فرهنگ آثار. سروش

 1.Vercors 2.Jean Bruller 3.Jean-Poul Melville

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...