راه‌رفتن در دل تاریکی | آرمان ملی


راوی «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» [اثر عطیه عطارزاده] دختری نابیناست؛ این دختر در پنج‌سالگی بوته عاقرقرحا به چشم‌هایش فرو می‌رود و بینایی چشم‌هایش را برای همیشه از دست می‌دهد و بعد از آن به همراه مادرش در خانه‌ای مشغول کار با گیاهان دارویی می‌شود. دختری که تمام جهانش در آن خانه کوچک خلاصه شده است.

راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده

نکته بسیار مهم در این رمان انتخاب موضوع و سوژه بکری است که نویسنده به خوبی از عهده انجامش برآمده است. یعنی انتخاب راوی نابینا و نشاندن مخاطب در جایگاه او! همه ما شاید هیچ‌وقت به این قضیه فکر نکرده باشیم که به راستی افراد نابینا، جهان را از پس تاریکی چشمهایشان چطور درک می‌کنند؟ خواندن این رمان بلافاصله ذهن مخاطب را درگیر این سوال می‌کند که جهان تاریکی چگونه است؟ انسان‌هایی که در این جهان شناور و تاریک زندگی می‌کنند چه تعبیری از جهان بیرون و پدیده‌های طبیعی، رنگ‌ها، بوها، مزه‌ها و... دارند؟

«گاهی انگشتم را که خون آمده میمکم و سعی می‌کنم طعم شورش را به رنگ سرخ ربط بدهم. خون شور است. گوجه‌فرنگی ته‌مزهای از شوری و ترشی دارد. زرشک ترش و شور است. پس شاید بتوان گفت شوری سرخ است!»

می‌گویند آدم‌های نابینا سایر حواسشان بهتر و بیشتر به کار می‌افتد و اصلا این یک قاعده است. حس شنوایی و حس بویایی و... می‌خواهد سیگنال‌‌های بیشتری از جهان خارج بگیرد تا بتواند درست‌‌تر تحلیل کند! اما در تقسیم‌‌بندی یادگیری از طریق حواس، هفتادوچهار درصد یادگیری انسان از طریق حس بینایی است. سیزده درصد از طریق حس شنوایی، پنج درصد از طریق حس لامسه، سه درصد از طریق حس بویایی و سه درصد از طریق حس چشایی است. مخروط یادگیری ادگار دیل بر این موضوع تکیه و تاکید دارد!

پرسش نخستی که پیش می‌آید این است: راوی رمان از پنج‌سالگی نابینا شده. در این سن، حافظه سمعی، بصری، بویایی یا... چقدر می‌‌تواند پُر شود؟ اصولا تا سه‌سالگی یک انسان طبیعی خاطره آنچنانی در ذهن ندارد. ناخودآگاه انسان هم همان مثال معروف کوه یخی است که هشتاد درصدش زیر آب است و ما حتی تا پایان عمر هم نمی‌توانیم به طور آگاهانه از این ناخودآگاه استفاده کنیم. با تمام این تفاسیر ما با یک راوی مواجه هستیم که تمام چیزهای اطرافش را مانند یک انسان عادی می‌‌بیند. از طعم و رنگ و... و همه جزئیات را هم برای مخاطب با بهترین نحو تصویر می‌‌کند که منطق روایت در رمان را شدیدا زیر سوال می‌‌برد.

در این رمان تمایل شدید نویسنده به نوشتن پاراگراف‌‌های فلسفی است! پرسش دوم اینجاست که هم راوی و هم مادرش به شدت فلسفی حرف می‌‌زنند و خیلی از پدیده‌‌ها را هم تفسیرهای آنچنانی می‌‌کنند. گویی نویسنده این پاراگراف‌‌ها را به داستان وصله کرده است و البته وصله‌‌هایی که هیچ‌کدام سر جای خودشان نیستند. شرایط اجتماعی، اقتصادی، محیط زندگی قبلی و فعلی هیچ‌کدام توجیه‌کننده این فلسفه‌بافی‌‌ها نیست. برای نمونه جایی در رمان آمده: «هروقت گرفتار افکار دردناکی می‌‌شوم که مثلا چرا بورخس نیستم! و تا کی باید عمرم را صرف جداکردن برگ رازیانه از ساقه و کوبیدن گل رُز در هاون کنم یاد این حرف مادرم می‌افتم که اگر یاد بگیرم معنای این کارهای کوچک را بفهمم زندگی حقیقی یا همان روح ساری در جهان می‌‌نامدش، در تنم به راه می‌‌افتد!» یا در جای دیگری آمده: «وقتی بعد از چند هفته کار داروی جدیدی که غالبا پماد است به عمل می‌آورد و می‌‌گوید آن را فتح کرده! در اصل این را از گوته یاد گرفته که جایی می‌‌گوید اگر می‌خواهید انسان آزادی باشید باید هر روز آزادی خود را فتح کنید!»

مادری که اینطور از گوته حرف می‌‌زند و راه و بی‌راه تزهای فلسفی می‌‌دهد، برای مخاطب کمی دور از ذهن می‌‌نماید و این نکته را به ذهن متبادر می‌‌کند که نویسنده خوانده‌‌ها و داشته‌‌هایش را در قالب این پاراگراف‌‌ها به خورد مخاطب داده است.

بحث دیگر بحث زبان داستان است. گاهی زبان به شدت فرسایشی می‌‌شود و این باعث دورشدن مخاطب از سیر قصه و داستان خواهد شد. زبانی که گویی از دست نویسنده هم دررفته و تبدیل به یک کلاف سردرگم شده است. خیلی وقت‌‌ها جملات شکسته شده‌‌اند و فعل‌‌ها سر جای خودشان نیست و این مسائل باعث می‌‌شود که نثر کمی پس‌‌زننده باشد.

در مجموع خواننده در این رمان ابتدا با یک ایده ناب و حتی درخشان مواجه می‌‌شود، اما با اتمام خواندنش متوجه می‌‌شود که نویسنده نتوانسته این ایده درخشان را به سرانجام برساند. در حاشیه کتاب هم از برخی گیاهان دارویی، فواید، مضرات و... آورده شده که در جای خودش یک کار جدید و جالب است و بر جذابیت رمان افزوده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...