کشاورزی است که زمینش را از دست داده و بی‌ریشه شده است و دیگر هیچ ارزش و قدرتی جز قضاوت خودش نمی‌شناسد... مالوا با آن پری دریایی می‌گریزد... چون هرکول نیرومند است، اما یک روستایی‌ در جستجوی کار را می‌ترساند... بی‌هیچ پولی به تفلیس می‌آید و همراه خود را که به او قول طلا و خوراک و پوشاک داده است به سرزمینش بازمی‌گرداند.

ولگردها | ماکسیم گورکی
ولگردها
[Bosjaki]. مجموعه داستانهای کوتاه ماکسیم گورکی (1) (نام مستعار آلکسی ماکسیموویچ پشکوف (2)، 1868-1936)، نویسنده روس، که از 1892 تا 1897 انتشار یافت. این مجموعه هرآینه شعر ولگردی است نوشته دوران جوانی گورکی. در «کاناوالوف» (3)، گورکی را درخدمت یک نانوا می‌بینیم؛ او در آنجا با یکی از آن ولگردهایی آشنا می‌شود که در وقت مقتضی فیلسوف است و چند ماهی به او خمیر کردن نان را می‌آموزد: آن مرد کشاورزی است که زمینش را از دست داده و بی‌ریشه شده است و دیگر هیچ ارزش و قدرتی جز قضاوت خودش نمی‌شناسد. در «مألوا» (4)، پری دریایی به نام سرتسکا (5)، با زیبایی خود دو روستایی را مسحور خود می‌سازد؛ پدر و پسری که به ساحل آمده‌اند تا کار بیابند. اما سرتسکا، ولگرد زیبا و نیرومندی به نام مالوا را مجبور می‌کند کاری کند که پدر و پسر به یکدیگر حسادت کنند؛ حال آنکه مالوا با آن پری دریایی می‌گریزد. «چلکاش» (6)، که به راستی چون هرکول نیرومند است، قاچاقچی‌ای است که یک روستایی‌ در جستجوی کار را می‌ترساند و در عین حال مجذوبش می‌سازد. چلکاش آن روستایی را وامی‌دارد تا او را در سفر دریایی خطرناکی کمک کند؛ کاری که به خوبی پایان می‌یابد و سود زیادی عاید قاچاقچی می‌کند. مرد روستایی، خیره از دیدن آن همه طلا، می‌کوشد همراهش را بکشد و اموالش را بدزدد. در این کار ‌ناکام می‌ماند؛ اما چلکاش چندان از این کار منزجر می‌شود که همه پول را به او می‌دهد و به نشانه انزجار خود، او را می‌بخشد. «همراه من» ماجرای یک ولگرد ارمنی را نقل می‌کند که خود را شاهزاده قلمداد می‌کند.

گورکی او را تحت حمایت می‌گیرد و به همراه او با ماجراهای بی‌شماری روبرو می‌شود و بی‌هیچ پولی به تفلیس می‌آید و همراه خود را که به او قول طلا و خوراک و پوشاک داده است به سرزمینش بازمی‌گرداند. اما آن ناسپاس، چون به هدف می‌رسد بی‌درنگ ناپدید می‌شود. سبک گورکی در این اثر ناصاف و سرشار از کم و کاستی است؛ اما با این حال، با موضوع بسیار منطبق است. گورکی با روشی محکم و چابک، ابتذال زمخت اشخاص و وقایع و نیز زیبایی شاعرانه طبیعت و خاصه دریا و سرزمینهای استپ را که بسیار مورد علاقه نویسنده بود به خوبی بیان می‌کند. همه ولگردهای گورکی یا تقریباً همه آنها از ملالی مداواناپذیر رنج می‌برند: ملالی مشخصاً روسی که زاده دلمردگی ملی است، اما فقر و نادانی بر آن افزوده است. ولگردها عصیانگرانی ناخودآگاه‌اند و تنها درمان درد زندگی را در جستجوی افقهای همیشه تازه می‌بینند. این رویّه، با نقشی از نوعی نیچه‌گرایی که به نظر می‌آید رویّه نویسنده در آغاز کار خود نیز بوده است، دیری نگذشته عدم رضایت او را در پی دارد. گورکی کمی بعد، در نمایشنامه خود، اعماق اجتماع، این رویه را محکوم کرد؛ یعنی پیش از آنکه رمان مادر را که متن کلاسیک ادبیات انقلابی و معروفترین اثر اوست به دست دهد.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش

1.Maksim Gorki 2.Aleksei Maksimovic Peskov 3.Konovalov
4.Malva 5.Serezka 6.Celkas

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...