کتاب «یکی مثل تو» شامل داستان‌های هفت نویسنده معاصر بریتانیا با ترجمه حسین علیرضایی در بازار کتاب عرضه شد.

یکی مثل تو  حسین علیرضایی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از هنرآنلاین، این اثر شامل هفت داستان کوتاه در ژانرهای مختلف است. «کلاغ» نوشته ال.ای.جی.استرانگ، «زیبای کمبرول» اثر وی.اس.پریچت، «جان سخت‌ها» اثر الی اسمیت، «یکی مثل تو» اثر روآل دال، «قسمت» نوشته جورجینا همیک، «سه پیرمرد» نوشته جورج مکی براون و «راه‌های فرار» اثر پنه‌لوپه فیتز جرالد عناوین آثار ارائه شده این کتاب محسوب می‌شوند.

"کلاغ» داستان دو کشیش جوان و پیر و کلاغی زخمی است. «زیبای کمبرول» با محوریت عتیقه روایت شده است. «جان سخت‌ها» داستان شخصی است که از به شکل معجزه‌آسا از مرگ نجات پیدا می‌کند. «یکی مثل تو» روایت دو خلبان جنگی است. «قسمت» داستان زنی به نام بیب است که در مورد زندگی‌اش با خاله خود صحبت می‌کند. «سه پیرمرد» روایت سه پیرمرد است که در برف سنگینی هم مسیر می‌شوند. «راه‌های فرار» در مورد دختر کشیش شهر است که به یک فراری پناه می‌دهد.

بخشی از «زیبای کمبرول» که بلندترین داستان کتاب به‌شمار می‌آید، می‌خوانیم: «از خودم بدم می‌آمد. نفهمیدم که روزهایی که تلف می‌کردم مثل برق و باد می‌گذرند و آرزو داشتم بتوانم خودم را از آن محل بیرون بکشانم؛ خصوصا حالا که پلینی همیشه آنجا بود. بالاخره یک روز شنبه در مقابل این عادت بی‌فایده به سختی با خودم جنگیدم و وقتی از خیابان می‌گذشتم ماشینم را بالای خیابان پارک نکردم. به مسیرم ادامه دادم و به خیابان بغلی رفتم (با این که می‌دانستم به آن خیابان راه ندارد) اما یک مسیر را اشتباه رفتم و داخل خیابان اصلی بریکستون افتادم که مرا به سمت خلاص شدن از دست خودم پیش می‌برد".

کتاب‌ «یکی مثل تو» از مجموعه «پانوراما» منتشر شده است. این کتاب‌ها در واقع ترجمه آثار مجموعه‌ کتاب‌های جیبی هستند که در فرانسه و توسط مجموعه انتشاراتی گالیمار چاپ می‌شوند.

در پشت جلد این کتاب درباره مجموعه «پانوراما» آمده است: «به‌رغم ضرباهنگ سریع زندگی امروز، اوقات ما پر است از فراغت‌های کوتاه و فرصت‌های طلایی. اتاق انتظار پزشک و صف بانک و وقت‌هایی که توی تاکسی و مترو می‌گذرانیم، می‌تواند وقف سرک کشیدن از پنجره‌ای کوچک به جهان عجیب شاهکارهای ادبی شود. ما نیز بارها اتفاق افتاده که تلاش کرده‌ایم مطالعه یکی از این شاهکارها را آغاز کنیم اما به دلیل هیبت اثر، نداشتن زمان کافی یا همگام نشدن با حال و هوای داستان از این کار بازمانده‌ایم. در این مواقع دسترسی به گزیده‌ای خوش‌خوان و مناسب از آثار نویسنده می‌تواند جرات و شوق مطالعه نوشته‌ای را که خواندنش کاری شاق به نظر می‌رسید، در ما برانگیزد. «پانوراما» همین هدف را دنبال می‌کند: جهان‌نمایی وسیع که به آسانی در دسترس عموم مخاطبان قرار می‌گیرد».

کتاب «یکی مثل تو» با ترجمه حسین علیرضایی در شمارگان 1100 نسخه و با قیمت 15 هزار تومان توسط انتشارات ققنوس روانه بازار کتاب شده است

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...