خاطره بازی با پاریس | الف


«پی‌جو» [El perseguidor y otros cuentos] داستانی است درباره‌ی ماه‌های آخر زندگی ساکسیفون‌نوازی به نام جانی کارتر (Johnny Carter) با سبک خاصی از زندگی و تفکر. این شخصیت که به روایت نویسنده، خولیو کورتاثار[Julio Cortázar] از روی شخصیت نوازنده‌ای آمریکایی به نام چارلی پارکر (Charlie Parker) ساخته و پرداخته شده است، تصورات متفاوتی از زمان و مکان دارد. به عقیده‌ی خودش در زمانی غیرخطی و غیر‌قابل اندازه‌گیری می‌نوازد و احساسات خاصی را در حین نواختن ساکسیفون تجربه می‌کند. اطرافیانش در بیشتر مواقع این احساسات را ناشی از مصرف بالای ماری‌جوآنا می‌دانند و نمی‌توانند جمله‌هایی مثل «اینو دارم فردا می‌زنم.» را که به هنگام ضبط در استودیو بسیار از او می‌شنوند، درک کنند. سبک خاصی از کاربرد زبان در مورد مؤلفه‌هایی چون ساختار زمان در عین بی‌ساختاری و بی‌زمانی که به تجربه‌های متفاوت او از زمان، گذر زمان، حضور و غیبت در آن باز می‌گردد.
 

پی‌جو [El perseguidor y otros cuentos]  خولیو کورتاثار[Julio Cortázar]

داستان از زبان برونو تستا (Bruno Testa)، نویسنده و منتقد موسیقی، با زبانی سلیس و روان بیان می‌شود. شاید برونو تنها شخصی از حلقه‌ی دوستان و نزدیکان جانی است که می‌تواند تجربه‌های متفاوت و رفتارهای (از نگاه دیگران) نامعمول او را درک کند. او که در حال نوشتن کتابی درباره‌ی زندگی جانی است و همزمان منتظر تجدید چاپ و ترجمه‌ی کتاب‌های پیشینش، گویی جانی را در لحظه‌های حساس پس از رفتارهای جنون‌آمیزش رصد می‌کند. اما این همراهی گام‌هایی بسیار فراتر از رابطه‌‌ی بین بیوگرافی‌نویس و شخصیت اصلی را می‌پیماید؛ برونو نه تنها دستی است که به هنگام نیاز کمکش می‌کند و حتی ساکسیفونی جدید به جای سازی که نمی‌داند کجا گمش کرده است، می‌خرد بلکه مهم‌تر از آن گوش شنوایی است برای تجربه‌های رازآلود جانی. او نه تنها مثل سایر اطرافیان و دوستان، نوازنده را ملامت نمی‌کند بلکه سعی در درک تفاوت‌هایش نیز دارد: «ته تهش یک مشت آدم خودخواهیم. به بهانه‌ی مراقبت از جانی کاری که می‌کنیم حفظ عقایدمان است درباره‌ی او، آماده کردن خودمان برای شور و حال تازه‌ای که به‌مان خواهد داد، برق انداختن مجسمه‌ای که بین همه‌ی مجسمه‌ها برپا کرده‌ایم، و دفاع کردن ازش به هر قیمتی. شکست جانی برای کتاب من بد است. (همین امروز و فردا ترجمه‌هاش به انگلیسی و ایتالیایی از چاپ در می‌آید)، و احتمالاً بخشی از دلایل من برای مراقبت از جانی از همین جور چیزها ناشی می‌شود.»

خولیو کورتاثار که در شمار نویسندگانی است که از آن‌ها با نام بوم (Boom) یاد می‌شود، در بروکسل متولد شده و در پاریس درگذشته است و به دلیل سال‌ها زندگی در فرانسه پیوندی دیرینه و عمیق با زبان و فرهنگ فرانسوی دارد. به همین دلیل نیز فضای بسیاری از آثارش به طور کلی در فرهنگ و جغرافیای این کشور می‌گذرد. بخش قابل‌توجهی از داستان«پی‌جو» نیز در پاریس سال‌های دهه‌ی پنجاه روایت می‌شود و مثل بسیاری رمان‌های دیگر از این دست با خلق تصویرهایی ازشکوه و صمیمیت خیابان‌های پاریس، خاطره‌پردازی می‌کند. در رمانی که شخصیت محوری آن سعی دارد حصارهای زمان و مکان را بشکند، نقش مکان نه فقط بستری فیزیکی برای روی دادن ماجراهای داستان که بسیار بیشتر از آن است. در این اثر مکان، تجسمی ملموس از تجربه‌ی تغییر زمان ناملموس را به دست می‌دهد. زمان روایت هرچند خطی و بر اساس درک معمول راوی است، اما دردیدارها و دیالوگ‌های طولانی بین راوی و جانی، هم برای راوی و هم برای مخاطب ابعاد تازه‌ای می‌یابد: «چیزی که می‌خواستم برای خودم روشن کنم این است که فاصله‌ای که از جانی تا ما امتداد می‌یابد بلاشرح است، در تفاوت‌های شرح‌دادنی نمی‌گنجد. و به نظرم او اولین کسی‌ست که تاوان نتایج چیزی را پس می‌دهد که بر ما و او به یک اندازه تاثیر می‌گذارد و آدم دلش می‌خواهد بلافاصله بگوید جانی فرشته‌ایست میان آدم‌ها، اما ذره‌ای شرافت کافیست که حرفت را قورت بدهی، خیلی نرم دور بزنی، و دریابی که شاید جانی آدمی است میان فرشته‌ها، واقعیتی میان همه‌ی ما ناواقعیت‌ها.»

منتقدان تکنیک‌هایی مانند تک‌گویی‌های درونی و جریان سیال ذهن را که از ویژگی‌های بارز آثار کورتاثار است، تحت تاثیر جیمز جویس و سایر مدرنیست‌ها می‌دانند. اما سورئالیسم، رمان نو فرانسه و موسیقی جاز نیز به همان اندازه در آثارش هویت دارند. خولیو کورتاثار که چندین بار با نویسنده‌ی فیلسوف آمریکای لاتین، خورخه لوئیس بورخس دیدار و گفت‌وگو داشته است، به نظر می‌رسد که تحت تأثیر آثار او به مفهوم زمان و ویژگی‌هایش نیز علاقه‌مند شده است. هرچند محورهای مهم داستانی این رمان را می‌توان در مواردی همچون پرداختن به مسئله‌ی زمان و درک انسان‌های مختلف از آن، وابستگی به ماری‌جوآنا و الکل، موسیقی و حاشیه‌های تاریخی و اجتماعی‌اش و مهم‌تر از همه روابط انسانی و بینافردی میان شخصیت‌های آن، خلاصه کرد، اما نوع نگاه نویسنده و پرداخت بسیار شخصی و ویژه‌ی کورتاثار اثری بسیار عمیق و درونی را در عین آشنا بودن پیش روی خواننده قرار می‌دهد. اثری که بی‌شک یکی از قله‌های ادبیات کلاسیک قرن بیستم را برپا کرده است. نثر کورتاثار در این اثر، نثری بسیار ساده و روان است اما ترجمه‌ی فارسی اثر کمتر از این ویژگی بهره می‌برد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...