کتاب «عزیز و نگار» اثر یوسف علیخانی توسط انتشارات ققنوس به چاپ پنجم رسید.

عزیز و نگار یوسف علیخانی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این‌کتاب داستانی عاشقانه و باستانی از منطقه الموت در قزوین را شامل می‌شود. چاپ اول این‌کتاب سال ۱۳۸۱ عرضه شد و سال ۸۵ هم چاپ دوم آن به بازار نشر عرضه شد.

داستان مذکور بیش از ۴۰۰ سال به‌طور سینه‌به‌سینه در منطقه الموت منتقل شده تا این‌که برای نخستین بار یوسف علیخانی آن‌ را به‌شکل ۵ روایت گردآوری و در این‌کتاب گنجانده است. این‌نویسنده در این‌باره گفته است: «این‌کتاب، یک کار خلاقه نیست. من نسخه‌های دیگر این‌کتاب را هم آماده کرده بودم. قرار بود جلدهای بعدی‌اش را هم در بیاورم. وسوسه شده بودم نسخه‌های شفاهی دیگری را هم جمع بکنم. خیلی نقشه‌ها برای این‌کتاب داشتم اما انتشارات ققنوس پیشنهاد داد که این‌کتاب تک‌جلدی بماند و ابهت آن حفظ بشود.»

کتاب «عزیز و نگار» حاصل سال‌هایی است که علیخانی در منطقه الموت دنبال گردآوری داستان‌ها و قصه‌های عامیانه مردم این‌منطقه بوده است. او در این‌کتاب با در کنار هم قرار دادن پنج روایت مختلف از این‌افسانه، هم تنوع روایی این‌داستان را به نمایش کشیده، هم سعی کرده جذابیت زبان و بیان بومی این‌قصه را برای مخاطبانش حفظ کند. او در زمینه پژوهش در داستان‌های بومی قزوین و الموت، کتاب «در جستجوی حسن صباح» را هم با همکاری همین‌ناشر چاپ کرده است.

وی درباره چگونگی گردآوری این‌کتاب می‌گوید: من از سر شوق‌ام چندسالی را به گردآوری آداب و رسوم مردم منطقه الموت پرداختم. قصه «عزیز و نگار» هم به ذات فرهنگی هنری ادبی منطقه البرز پیوند می‌خورد و حتی می‌توان ردش را در دوره رفیقان الموت و قبل‌تر از آن در دوره ناصرخسرو جست.

در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است:

زمانی که محمدعلی گرکانی شاعر در سال ۱۳۳۰ شمسی نسخه‌ای دست‌نویس از داستان عامیانه عزیز و نگار را به شرکت نسبی کانون کتاب ناصر خسرو پیشنهاد می‌داد که اگر چاپش کنید، فروش خوبی خواهد داشت، نه نویسنده‌اش را می‌شناخت و نه می‌دانست این داستان چند صدسال پیش در مناطقی که مردم به گویش تاتی سخن می‌گویند، رواج داشته است. عزیز ونگار، داستان دو دلداده آردکانی است که قدمت آن به چند قرن می‌رسد. به احتمال قریب به یقین باید داستان عشق عزیز و نگار را آخرین حلقه گمشدگی دلدادگی عاشقان دانست که بارها در تاریخ ادبیات فارسی شاهد نمونه‌ای از آن‌ها بوده‌ایم...

چاپ پنجم این‌کتاب با طرح جلد جدید و قیمت ۲۸ هزار تومان عرضه شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...