کتاب «این همه نوری که نمی‌توانیم ببینیم» [All the light we cannot see] برنده جایزه پولیتزر ۲۰۱۵ [مجددا] به فارسی برگردانده شد.

به گزارش خبرنگار مهر، آنتونی دوئر [Anthony Doerr] در کتاب «این همه نوری که نمی‌توانیم ببینیم»، سرنوشت دو کودک را در دوران جنگ جهانی دوم به تصویر کشیده‌است. دو کودک معمولی از بین هزاران کودک که بی هیچ گناهی به ورطه جنگی خانمان‌سوز کشیده‌شدند. آنتونی دوئر در کتاب این همه نوری که نمی‌توانیم ببینیم با نثری زیبا و تأثیرگذار ما را با حقایق تلخ جنگ آشنا می‌کند و سرمایه‌های انسانی تباه‌شده در جنگ را به تصویر می‌کشد.

این همه نوری که نمی‌توانیم ببینیم [All the light we cannot see]  آنتونی دوئر [Anthony Doerr]

این همه نوری که نمی‌توانیم ببینیم برنده جایزه پولیتزر ادبیات داستانی ۲۰۱۵، برنده مدال کارنگی ادبیات داستانی ۲۰۱۵، برنده جایزه بین‌المللی کتاب استرالیا، رتبه اول پرفروش‌ترین کتاب نیویرک‌تایمز، یکی از منتخبین نهایی جایزه کتاب ۲۰۱۴، دومین کتاب پرفروش سایت آمازون در ۲۰۱۴، معرفی‌شده درمیان ده کتاب برتر سال از جانب شورای نقد و بررسی کتاب نیویورک تایمز و یکی از بهترین کتاب‌های معرفی‌شده از جانب ناشران گوناگون است که بسیاری از منتقدان و نویسندگان بر آن نقد نوشته‌اند.

در بخشی از متن این کتاب می‌خوانیم:
بچه‌ها شکی نیست که مغز در تاریکی محبوس است. مغز در مایع شفافی درون جمجمه شناور است و هرگز در معرض نور قرار ندارد. با وجود این، دنیایی که در ذهن ما می‌سازد. پر از نور است.. سرشار است از رنگ و حرکت، پس چطور مغز که بدون ذره‌ای نور زندگی می‌کند برای ما دنیایی پر از نور می‌سازد؟

آنتونی دوئر برای نوشتن کتاب این همه نوری که نمی‌توانیم ببینیم، ده سال زمان صرف کرده‌است.

کتاب این همه نوری که نمی‌توانیم ببینیم را خانم نوشین طیبی به فارسی برگردانده و انتشارات نیلوفر با قیمت ۶۸,۰۰۰ تومان و در ۵۴۳ صفحه به بازار کتاب عرضه کرده‌است.
[این کتاب نخستین‌بار با عنوان «نوری که نمی‌توانیم ببینیم» با ترجمه‌ی روح‌الله صادقی توسط انتشارات در دانش بهمن در سال ۱۳۹۴ منتشر شده است.‬]

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...