سلطان عثمانی گروهی از نقاشان را اجیر می‌کند تا کتابی تصویری به سبک و سیاق نقاشی‌های نقاشان ونیزی تدارک ببینند... دهها هزار ساله که سوار بال فرشته‌ها مثل وزوز باد زوزه می‌کشم و از این کتاب به اون کتاب و از این شیء به اون شیء سفر می‌کنم و بخشی از وجودم همین الان توی این کتابه و داره با شما صحبت می‌کنه... حسن، برادرشوهر قبلی‌اش که سخت دلباخته‌ی اوست، مخالف ازدواج مجدد شکوره هستند

نام من سرخ [My Name Is Red]  اورهان پاموک [Orhan Pamuk]
نام من سرخ
[My Name Is Red] معروف ترین اثر داستانی اورهان پاموک [Orhan Pamuk] (1952- ) نویسنده‌ی ترک‌تبار است که در 1998م منتشر شد و در سال 2006م نوبل ادبیات را از آن خود کرد. در استانبول قرن دهم هجری (شانزدهم میلادی) سلطان عثمانی گروهی از نقاشان را اجیر می‌کند تا کتابی تصویری به سبک و سیاق نقاشی‌های نقاشان ونیزی تدارک ببینند تا در زادروز دوکِ ونیز، به او پیشکش کند. این موضوع مخالفت نقاشان وفادار به سبک سنتی نقاشخانه‌ی دربار(نگارگران) و شیخ نصرت ارزرومی که -هرگز در داستان دیده نمی‌شود، اما همه جا حضور دارد - را بر می‌انگیزد.

«رنگ برای کورها یه کلمه، برای کرها یه نغمه و برای شما نور خداست. دهها هزار ساله که سوار بال فرشته‌ها مثل وزوز باد زوزه می‌کشم و از این کتاب به اون کتاب و از این شیء به اون شیء سفر می‌کنم و بخشی از وجودم همین الان توی این کتابه و داره با شما صحبت می‌کنه. بخش دیگه‌ام؟ خدا می‌دونه کجای این دنیاست. من سرخم و از سرخ بودنم هم خیلی راضی و خوشبختم چون پرقدرتم. عمیقم، مثل یه تیکه آتیش گرم و سوزانم، متفاوتم و هیچ شبیه و بدیلی ندارم.»

در جریان آماده سازی کتاب، ظریف افندی، به طرز مشکوکی به قتل می‌رسد. ماجرای قتل با ماجرای عشق کارا، کاتبی که پس از دوازده سال اقامت در دیار عجم، به سرزمین خود باز گشته است و شکوره، زن جوان و بسیار زیبایی که دختر «شوهرعمه» است، پیوند می‌خورد. شوهرعمه از طرف سلطان مامور آماده سازی کتاب است. او زمانی سفیر عثمانی در غرب بوده و اکنون همه او را با لقب شوهرعمه می‌شناسند. شکوره، دختر شوهرعمه، قبلاً ازدواج کرده و از شوهر قبلی که به جنگ رفته و هرگز بازنگشته، یک پسر و یک دختر دارد. خانواده‌ی شوهر سابقش و به‌خصوص حسن، برادرشوهر قبلی‌اش که سخت دلباخته‌ی اوست، مخالف ازدواج مجدد شکوره هستند. کتاب 18 راوی دارد که همگی شخصیتهای داستان یا نقش‌های های نقاشی همان کتاب هستند و هرکدام با بازگویی بخشی از داستان، روایت را پیش می‌برند. درست همزمان با اولین ملاقات کارا و شکوره، شوهر عمه به قتل می‌رسد و قاتل آخرین صفحه‌ی کتاب را که قرار بوده تمثال سلطان باشد، می‌رباید و چون حدس زده می‌شود که قاتل یکی از نقاشانی است که در تألیف کتاب مورد نظر همکاری می‌کنند، تلاش مقامات دربار و نیز رئیس نقاشخانه، استاد عثمان که نگارگر پیر و استاد همه‌ی نگارگران نقاشخانه است، برای یافتن او آغاز می‌شود.

درونمایه اثر روایتگر گذار از سنت به مدرنیسم است و هنر نقاشی به عنوان محمل این مضمون در دو وجهه، دو منطق، دو ساحت و جایگاه شرقی و غربی یا ما و دیگری مطرح می‌شود و حاصل این دو رویکرد را در چالش سنت و مدرنیسم به هم می‌آمیزد و تفسیر خود را از این رویارویی بیان می‌کند. هنر در ساحت ازلی و سنتی که در هاله‌ای از تقدس نیز قرار می‌گیرد، یک سوی ماجراست که با شدت و قدرت در موضع خود ایستاده و سعی در حفظ ماهیتش دارد؛ اما قادر نیست تمام هستی و جهان را آنچنان که هست، ببیند و نیز واقعیت آدمی و تمایلات و نیازهای وی را به تمامی بنمایاند. از سوی دیگر، هنر غربی این تمایلات و خواسته‌ها را به خوبی برآورده می‌کند و قادر است واقعیت و عینیت انسان را آنچنان که هست، نشان دهد.

«یه دوره نقاشی‌هایی توی شیراز و تبریز رایج شده بود که قصرها و حمومها و قلعه‌ ها رو می کشیدن و برا اینکه نشون بدن این نقاشی میخواد بگه که خداوند قادره که در هر لحظه همه چیزا رو هم زمان و یکجا می‌بینه، نقاش هم انگار که با یه تیغ بزرگ ریش‌تراشی قصر رو از وسط به دو نیم کرده اون وسط وایساده باشه بادقت تموم همه‌چیز رو نشون می داد، از پیاله های کوچیک ظرف و ظروف و کاشیکاریهای ظریفی که از بیرون هیچ وقت دیده نمی‌شدن گرفته تا طوطی توی قفس و حتی محرم ترین قسمت های قصر، رختخواب و بالشها و حتی صورت ندیده‌ی زن زیبا آفتابرویی رو که روی اون بالش گذاشته بود.»

اورهان پاموک متولد هفتم ژوئن 1952 ترکیه است و برخی از آثار او عبارتند از: آقای جودت و پسران 1982، خانه‌ی ساکت 1983، قلعه‌ی سفید 1985، کتاب سیاه 1990، چهره‌ی پنهان1992، زندگی تازه 1994، نام من سرخ 1998، استانبول شهر خاطره‌ها 003 ، چمدان پدرم (خاطرات) 2007، موزه‌ی معصومیت 2008، چشم‌اندازها ۲۰۱۰، داستان افتادن من از داستانم  ۲۰۱۳ و زنی با موهای قرمز 2016.

طاها جم

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...