«زندگانی من و روزگار سخت» [My life and hard times] به قلم ج‍ی‍م‍ز ت‍رب‍ر[James Thurber] مجددا منتشر شد.

به گزارش کتاب نیوز، جیمز گرووِر تِربِر (۱۹۶۱-۱۸۹۴)، نویسنده و طراح امریکایی است.
کتاب «زندگانی من و روزگار سخت» خاطرات تربر است از کودکی تا پایان دوره دانشگاه که در سال 1973 منتشر شد. روایت‌هایی از آن‌چه بر وی و خانواده‌اش رفته است. در این کتاب تصویرسازی درخشانی می‌بینیم  از آدم‌های دور و اطراف نویسنده: پدربزرگِ زمان‌پریش و خیره‌سری که معلوم نمی‌شود چه وقت در حالت عادی است و چه‌وقت ارتباطش با واقعیت را گم می‌کند، هم اویی که غالب اوقات در خیال جنگ داخلی است، جنگی که در نظرش پایان نیافته و از این رو باید آماده بود. برادرهایی که هر از چندی شیطنتشان گل می‌کند، پدری‌ که اتفاقات خانواده عموما به ضررش تمام می‌شود و مادری که به گفته خود جیمز «مادرزاد کمدین» بود: «یکی از درخشان‌ترین استعدادهای طنزی که دیده‌ام.»

«زندگانی من و روزگار سخت» [My life and hard times] به قلم ج‍ی‍م‍ز ت‍رب‍ر[James Thurber]

این کتاب حوادث کمیکِ پر آب‌ و تاب از زندگی نویسنده در ۹ فصلِ : شبی که تخت‌خواب افتاد؛ ماشینی که همه‌اش باید هلش می‌دادیم؛ روزی که سدّ شکست؛ شبی که روح آمد؛ باز هم واهمه‌هایی در شب؛ یک قطار کُلفَت؛ سگی که مردم را گاز می‌گرفت؛ ایام دانشجویی و روزگار تیره در هیئت مشمولین است که با نقل وقایع غریب، بر شگفتی رویدادها و افراد پرتو می‌افکند.

تی. اس. الیوت تربر را طنزپرداز محبوبش می‌خواند و نوشته‌ها و طرح‌هایش را «سندی از عصری که بدان تعلق داشتیم». ارنست همینگوی نوشته‌های تربر را «بهترین‌ نوشته‌هایی که در آمریکا منتشر شده» خوانده است و درباره کتاب «زندگانی من و روزگار سخت» می‌گوید که این اتوبیوگرافی نزد من بالاتر از کار هنری آدامز است. «حتی در همان سال‌های ابتدایی، زمانی که تربر به نام آلیس بی‌. تو کلاس می‌نوشت، می‌دانستیم تا چه اندازه مستعد است». راسل باکر درباره این کتاب در نیویورک تایمز نوشت که «این احتمالا کوتاه‌ترین و زیباترین اتوبیوگرافی‌ است که تاکنون نوشته شده است.» به باور هاچنز «او طنزپرداز و هچوپرداز است و انسانی است با دلی پرخون که با تمسک به فکاهه، از افسرده‌دلی‌اش می‌گریزد.»

در قسمتی از فصل «ماشینی که همه‌اش باید هلش می‌دادیم» می‌خوانیم:

حالا که پدربزرگ به‌اصطلاح می‌دانست چه‌کسی مرده، به‌نظرش ادامه زندگی با یک مِیّت و تصور این‌که هیچ اتفاقی نیفتاده، هرچه بیشتر بگذرد اسباب ننگ و شرم است. خشمش بالا می‌گرفت و تهدید می‌کرد که اگر فی‌الفور مراسم تدفین انجام نشود، به اداره بهداشت شکایت می‌کند. دیدیم که باید یک کاری بکنیم. بالاخره یکی از دوستان پدر به نام جورج مارتین را قانع کردیم که به شکل و شمایل مردهای دهه ۱۸۶۰ در بیاید و خود را عمو زناس جابزند تا بتوانیم خیال پدربزرگ را راحت کنیم. عمو زناس قلابی با پازلفی‌ها و کلاه‌شاپوی نمدی از جنسِ خزِ سگ آبی، با ابهت و عالی به نظر می‌رسید و چندان بی‌شباهت نبود به عکس لوحیِ جیوه‌ای که از عمو در آلبوم خودمان داشتیم. آن شب، درست بعد از شام، را هیچ‌وقت از یاد نمی‌برم زمانی که این زناس قدم به اتاق نشیمن گذاشت. پدربزرگ با قد بلند و بینی عقابی و عزم راسخ، گرومپ‌گرومپ در اتاق بالا و پایین می‌رفت. تازه‌وارد هر دو دستش را باز کرد و بلندبلند خطاب به پدربزرگ گفت: «سلام، کلِم!» پدربزرگ آهسته برگشت، نگاهی به این مهمان ناخوانده انداخت و بادی به گلو انداخت. با صدای بم پرطنینش پرسید: «تو دیگه کسی هستی؟» مارتین بلندبلند جواب داد: «من زناس هستم! برادرت زناس، سُر و سر و گنده! سرحال و قبراق!» پدربزرگ گفت: «زنانس؟ این رو باش! زناس در سال ۶۶ از آفت شاه‌بلوط مرد!»

کتاب «زندگانی من و روزگار سخت» با ترجمۀ حسن هاشمی میناباد توسط نشرنو، در ۱۷۷ صفحه و با قیمت 28هزار تومان منتشر شده است. این کتاب پیش از این با ترجمه محمد هدایتی و توسط نشر ناهید نیز منتشر شده بود.

................ هر روز با کتاب ...............

در قرن بیستم مشهورترین صادرات شیلی نه استخراج از معادنش که تبعیدی‌های سیاسی‌اش بود. در میان این سیل تبعیدی‌ها چهره‌هایی بودند سخت اثرگذار که ازجمله‌ی آنها یکی‌شان آریل دورفمن است... از امید واهی برای شکست دیکتاتور و پیروزی یک‌شبه بر سیاهی گفته است که دست آخر به سرخوردگی جمعی ختم می‌شود... بهار پراگ و انقلاب شیلی، هردو به‌دست نیروهای سرکوبگر مشابهی سرکوب شده‌اند؛ یکی به دست امپراتوری شوروی و دیگری به دست آمریکایی‌ها ...
اصلاح‌طلبی در سایه‌ی دولت منتظم مطلقه را یگانه راهبرد پیوستن ایران به قافله‌ی تجدد جهانی می‌دانست... سفیر انگلیس در ایران، یک سال و اندی بعد از حکومت ناصرالدین شاه: شاه دانا‌تر و کاردان‌تر از سابق به نظر رسید... دست بسیاری از اهالی دربار را از اموال عمومی کوتاه و کارنامه‌ی اعمالشان را ذیل حساب و کتاب مملکتی بازتعریف کرد؛ از جمله مهدعلیا مادر شاه... شاه به خوبی بر فساد اداری و ناکارآمدی دیوان قدیمی خویش واقف بود و شاید در این مقطع زمانی به فکر پیگیری اصلاحات امیر افتاده بود ...
در خانواده‌ای اصالتاً رشتی، تجارت‌پیشه و مشروطه‌خواه دیده به جهان گشود... در دانشگاه ملی ایران به تدریس مشغول می‌شود و به‌طور مخفیانه عضو «سازمان انقلابی حزب توده ایران»... فجایع نظام‌های موجود کمونیستی را نه انحرافی از مارکسیسم که محصول آن دانست... توتالیتاریسم خصم بی چون‌وچرای فردیت است و همه را یکرنگ و هم‌شکل می‌خواهد... انسانها باید گذشته و خاطرات خود را وا بگذارند و دیروز و امروز و فردا را تنها در آیینه ایدئولوژی تاریخی ببینند... او تجدد و خودشناسی را ملازم یکدیگر معرفی می‌کند... نقد خود‌ ...
تغییر آیین داده و احساس می‌کند در میان اعتقادات مذهبی جدیدش حبس شده‌ است. با افراد دیگری که تغییر مذهب داده‌اند ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که آنها نه مثل گوسفند کودن هستند، نه پخمه و نه مثل خانم هاگ که مذهبش تماما انگیزه‌ مادی دارد نفرت‌انگیز... صدا اصرار دارد که او و هرکسی که او می‌شناسد خیالی هستند... آیا ما همگی دیوانگان مبادی آدابی هستیم که با جنون دیگران مدارا می‌کنیم؟... بیش از هر چیز کتابی است درباره اینکه کتاب‌ها چه می‌کنند، درباره زبان و اینکه ما چطور از آن استفاده می‌کنیم ...
پسرک کفاشی که مشغول برق انداختن کفش‌های جوزف کندی بود گفت قصد دارد سهام بخرد. کندی به سرعت دریافت که حباب بازار سهام در آستانه ترکیدن است و با پیش‌بینی سقوط بازار، بی‌درنگ تمام سهامش را فروخت... در مقابلِ دنیای روان و دلچسب داستان‌سرایی برای اقتصاد اما، ادبیات خشک و بی‌روحی قرار دارد که درک آن از حوصله مردم خارج است... هراری معتقد است داستان‌سرایی موفق «میلیون‌ها غریبه را قادر می‌کند با یکدیگر همکاری و در جهت اهداف مشترک کار کنند»... اقتصاددانان باید داستان‌های علمی-تخیلی بخوانند ...