اولین حرکت او عصیان بوده است و دومین حرکت ترحم... مالکی روستایی سگ خود را به سوی دخترک خیاطی کیش می‌دهد و سگ در میدان جلوی کلیسا دخترک را در برابر چشمان شاهدانی که جرئت نمی‌کنند از او حمایت کنند، پاره پاره می‌کند... همه چیزهایی را که در مدرسه و در کتاب شرعیات به او می‌آموزند، با مقیاس این حادثه مبتذل اندازه‌گیری می‌کند.

خروجی اضطراری [Uscita di sicurezza] اینیاتسیو سیلونه
خروجی اضطراری
[Uscita di sicurezza]. اثر تحقیقی اینیاتسیو سیلونه (سکوندو ترانکویلی (1)، 1900-1978)، نویسنده ایتالیایی، که در 1965 انتشار یافت. این آخرین اثر نویسنده کتاب فونتامارا، مجموعه مقالات یا تألیفات تحقیقی کوتاهی است که به صورت پراکنده منتشر شده است. در این مجموعه، موضوعات اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، فلسفی و ادبی مورد تحلیل قرار گرفته است که در نگاه اول، جز مرتبط بودن با دوران و حوادث پیاپی زندگی نویسنده، پیوند دیگری در آنها دیده نمی‌شود. با این همه، عاملی پنهانی به این اثر، تداوم وحدتهای عمیق را می‌بخشد. در واقع این اثر زندگینامه خود نویسنده است با بافتی پیچیده‌تر از آنچه به نظر می‌آید. سیلونه ابتدا از عشق و وابستگی عمیق خود به مردمان ساده موطن خود یعنی آبروتسو (2) حکایت می‌کند؛ این انسانیت پاکی که پوسته فقر آن را می‌پوشاند بی‌آنکه چیزی از آن بکاهد. تا آنجا که سیلونه به خاطر دارد اولین حرکت او عصیان بوده است و دومین حرکت ترحم. و از میان حوادث تعیین‌کننده زندگی‌اش مشاهده مالکی روستایی را جای می‌دهد که سگ خود را به سوی دخترک خیاطی کیش می‌دهد و سگ در میدان جلو کلیسا دخترک را در برابر چشمان شاهدانی که جرئت نمی‌کنند از او حمایت کنند پاره پاره می‌کند. همه چیزهایی را که در مدرسه و در کتاب شرعیات به او می‌آموزند، با مقیاس این حادثه مبتذل اندازه‌گیری می‌کند. به این ترتیب، پرده‌ای که هماهنگی ظاهری روابط اجتماعی را پنهان می‌کند پاره می‌شود. موریس نادو (3) چنین تفسیر می‌کند که سیلونه خلق ثروتمندان را توسط خداوند برای مالکیت و فرمان دادن؛ و فقرا را برای کار کردن و رنج بردن قبول نداشت. نبوغ فقیر را در وفاداری‌اش به واقعیت، همبستگی و آرزوی دست یافتن به آزادی می‌دانست. و اما کمونیسم نیز به این آزادی خیانت می‌کند: سیلونه، این معاون سابق تولیاتی (4) (رهبر حزب کمونیست ایتالیا) مسیر خود را به سوی کمونیسم بیان می‌کند و اینکه چگونه، پس از رسیدن به قله سلسله مراتب حزب کمونیست ایتالیا، از آن کناره گرفت.

ادعانامه او بر ضد دستگاه حزب و اربابان کرملین تند و بی‌رحمانه است. سیلونه، مدت زمان تبعید خود به سوئیس تا سقوط فاشیسم را نوعی مکتب سختی و ایمان، کشف دوستیهای ممتاز و دستیابی دوباره به آزادی می‌داند. همان آزادی و همیشه همان آزادی که کمونیستهای سابق همگی از آن سخن می‌گویند و مهمترین آمال توده‌های سرکوب شده است، چنانکه درس بوداپست واقعیت آن را آشکار کرد. با این همه، آیا پدیده پیشرفت، روح خلق را به پستی نمی‌کشاند؟ دیدیم که در خاتمه جنگ، مردم برای استفاده به ناحق از جبران خسارتها چگونه ضعف نشان دادند و تا به کجا خود را پایین آوردند. امروز نیز می‌بینیم که چگونه فساد گریبانگیر کسانی شده است که از کمکهای اجتماعی بهره‌مند می‌شوند؛ به طوری که هرکس با ولع هرچه تمام‌تر سعی در استفاده از کمکهای دولت دارد، و در تمدنی مرفه، تکدی‌کنان، اعتقادات خود را ارزان می‌فروشد بلکه موضوع بر سر محکوم کردن پیشرفت مادی نیست. خروجی اضطراری جستجوی خستگی‌ناپذیر برای نیل به مفهوم آزادی است. این اثر که با لحنی سنگین نوشته شده است، حاکی از ایمان بی‌نهایت نسبت به انسان است و سرانجام متوسل به ایمان به خدا می‌شود. لطیفه‌هایی از نوع شخصی، تفکراتی درباره بعضی جنبه‌های ساختار اجتماعی دولتهای مدرن یا درباره حوادث بوداپست حاکی از آن است که سیلونه از پرداختن به بعضی تناقضها و مسائل حیاتی از جنبه‌های بسیار دقیق و ریزه‌کارانه، یعنی مفهوم عدالت و اتفاقات غافلگیر کننده در روال کمکهای اجتماعی ابایی ندارد. این صفحات با روشن‌بینی شگفت‌انگیزی نگاشته شده است و نشان‌دهنده تعهد تام و تمام یک فرد با تمام حساسیتها، خاطرات و عاطفه‌هایش نسبت به انسان است و همه اینها با امیدی استوار به لزوم معنویتی عمیق منتهی می‌شود.

صفیه اصفیا (روحی) . فرهنگ آثار. سروش

1.Iganzio Silone (Secondo Tranquilli) 2.Abruzzo
3.Maurice Nadeau 4.Togliatti

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...