رمان «مرگ خنده‌دار، عشق ناتمام»[Me and Earl and the dying girl] نوشته جس اندروز[Jesse Andrews] با ترجمه بهاره قاسم‌پور توسط نشر خزه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، داستان این‌رمان درباره دو پسر است که یکی قلدر و بی‌ادب و دیگری خجالتی و دست‌وپا چلفتی است. هردو پسر در فیلمسازی بی‌استعداد هستند و تلاش می‌کنند درباره‌ دختری که مبتلا به سرطان است، فیلم بسازند تا به او روحیه بدهند. نتیجه‌ کار هم از پیش پیداست: فاجعه!

جس اندروز، نویسنده کتاب تا زمانی که داستان به مقطع ساخته‌شدن فیلم برسد، همه‌چیز را با طنز خود به شوخی می‌گیرد؛ از عمیق‌ترین مفاهیم انسانی مثل مرگ و عشق و رفاقت، تا فیلمسازان بزرگی مثل ورنر هرتسوک و کوروساوا و استیون اسپیلبرگ!

بر اساس این‌رمان، در سال ۲۰۱۵ فیلمی به کارگردانی آلفونسو گومز ریون و بازی توماس مان و اولیویا کوک ساخته شد که علاوه بر اقبال و استقبال مخاطبان، جایزه‌ بزرگ هیئت داوران و همچنین جایزه تماشاگران را در جشنواره‌ فیلم ساندنس از آن خود کرد.

نکته‌ای که درباره این‌کتاب وجود دارد، این است که طنز تند و تیز اندروز فقط خواننده را به خنده نمی‌اندازد، بلکه او را به تأمل و تعمق درباره‌ مفاهیم انسانی وا می‌دارد.

این‌کتاب با ۲۴۸ صفحه و قیمت ۳۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...