ماریو بارگاس یوسا که فعلا به «پرو» بازگشته است، روز گذشته از سوی دادگاهی در نزوئلا فراخوانده شد.

به گزارش ایبنا به نقل از هرالد تریبیون، یوسا که بخشی از زندگی‌اش را در «پیورا» گذرانده و تعدادی از مهم‌ترین آثارش را در آنجا نوشته، گفت که امیدوار است تا این دادگاه ونزوئلا حکم به اخراج او از این کشور ندهد.


یوسا در گفتگو با یک روزنامه ونزوئلایی گفت فقط درباره عقایدش صحبت کرده و قصد او ناراحت کردن مردم ونزوئلا نبوده است.

یوسا ، پسر او «آلوارو»، «پلینیو آپولئو مندوزا» نویسنده کلمبیایی و روزنامه نگار مکزیکی «انریکه کاروز» به دلیل انتقاد از چاوز رییس جمهور این کشور، به این دادگاه فراخوانده شده‌اند.

یوسا نویسنده پرویی که دیداری از کشورهای آمریکای جنوبی را در برنامه‌اش دارد، اظهار امیدواری کرد که بتواند بار دیگر در این کشور نشست داشته باشد و درباره نظریاتش صحبت کند.

یوسا افزود: ونزوئلا کشوری میهمان‌نواز است و من امیدوارم که همین طور هم باقی بماند.

وی افزود: ما در نظر داشتیم تا یک گردهمایی دیگر در این کشور داشته باشیم و هرگز این تصور که ونزوئلا کشوری تروریستی باشد، برای من وجود نداشته است.

او افزود: من هرجا که صحبت کنم همواره از عقایدم که شامل دموکراسی، آزادی بیان، صلح و جلوگیری از خشونت باشد دفاع می‌کنم.

یوسا نویسنده «گفتگو در کاتدرال» و «جنگ آخرالزمان» در شهر «پیورا» در 1050 کیلومتری شمال لیما و در نمایشگاهی که از زندگی و آثارش تشکیل شده شرکت کرد.

در جریان این مراسم «یوسا» مدال طلای افتخار این شهر را دریافت کرد.

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...