با صدور مجوز رساله ادبی «وسوسه ناممکن» به قلم ماریو بارگاس یوسا این اثر پژوهشی درباره ویکتور هوگو و رمان «بینوایان» با ترجمه کاوه میرعباسی به چاپ می‌رسد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «وسوسه ناممکن» که رساله‌ای ادبی به قلم ماریو بارگاس یوسا است پس از دوبار اعمال اصلاحیه مجوز نشر گرفته و انتشارات نیلوفر آن را چاپ خواهد کرد.

این رساله را یوسا درباره رمان «بینوایان» و چگونگ ینگارش آن توسط ویکتور هوگو نوشته است البته یوسا پیش از این هم رساله‌ای با نام «عیش مدام» نوشته است که این آثار نشان از این دارد که یوسا را نباید صرفا یک رمان‌نویس دانست، بلکه او نویسنده‌ای با نگاه و قلم تحلیلی است.

به گفته کاوه میرعباسی، مترجم رساله «وسوسه ناممکن»، یوسا در کار پژوهشی‌ای هم که انجام می‌دهد شیوه خاص خود را دارد و در جاهایی تخیل نویسندگی‌اش را به کار می‌گیرد و در نهایت اثری قابل توجه خلق می‌کند.

یوسا در این کتاب ضمن پرداختن به وقایع و موقعیت‌های سیاسی ویکتورهوگو به عنوان نماینده مجلس ملی فرانسه، به شورش جریان‌های کارگران گرسنه اشاره ‌کرده است.

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...