خانه ارنست همینگوی نویسنده سرشناس آمریکایی واقع در شهر «کی وست» عنوان «نشان ادبی» می‌گیرد.

به گزارش خبرآنلاین، همینگوی به همراه همسر دومش پولین و دو پسرشان در دهه 1930 در این خانه در محله اسپانیایی‌نشین زندگی می‌کرد و تا هنگام مرگش در سال 1961 مالکیت خانه به نام او بود.

از سال 1964 خانه این نویسنده برنده جایزه پولیتزر و نوبل به موزه بدل شد. همینگوی بسیاری از معروف‌ترین آثارش را در طبقه دوم این ساختمان که محل کارش بود نوشته است.

دیو گونزالز از اعضای «خانه و موزه ارنست همینگوی» در این مورد گفت: «همینگوی شاید اولین و مشهورترین نویسنده‌ای باشد که در این منطقه زندگی کرده است. او فقط 9 سال در این محل زندگی کرد اما 70 درصد از مجموع آثارش را در این 9 سال نوشت که پرکارترین دوران عمرش بود.»

از جمله این آثار می‌توان به «زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند»، «برف‌های کلیمانجارو» و «داشتن و نداشتن» اشاره کرد. داستان «داشتن و نداشتن» در منطقه «کی وست» می‌گذرد و تنها رمان همینگوی است که در آمریکا روی می‌دهد.

لس استنفورد نویسنده که کار این انتساب را برعهده داشت گفت: «مدت‌ها پیش باید این کار را انجام می دادیم. در کی وست نشان‌های ادبی بسیاری هست اما هیچکدام منتسب به همینگوی نبودند.»

انتساب نشان ادبی توسط بخشی از «انجمن کتاب‌خانه آمریکایی» انجام می‌شود. خانه‌ همینگوی، هشتمین خانه‌ای است که عنوان نشان ادبی به آن تعلق می‌گیرد. از دیگر خانه‌‌ها می‌توان به خانه‌ی تنسی ویلیامز نمایشنامه‌نویس و الیزابت بیشاپ شاعر اشاره کرد.

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...