آوازی از اعماق | اعتماد


«آواز نیشکر» دومین مجموعه‌داستان دوست نازنینم حبیب پیریاری است، شامل 9 داستان کوتاه که انگار نخ یا نخ‌هایی نامریی آنها را به هم وصل می‌کند. این مجموعه از آن دست کتاب‌هایی است که نمی‌توان به یکباره خواند و راحت کنارش گذاشت؛ بلکه همچون اشربه‌ای باید آن را جرعه‌جرعه بنوشی، مزمزه کنی تا سرمست شوی و رهایش کنی تا نوبتی دیگر.

آواز نیشکر» حبیب پیریاری

حبیب پیریاری در «آواز نیشکر» سراغ لایه‌ای از آدم‌های جامعه رفته که نظیرشان را همواره در اطرافمان دیده‌ایم و می‌بینیم. با این تفاوت که نویسنده این آدم‌ها را در موقعیت‌هایی قرار داده که تازه است و انگار هیچ‌گاه تجربه‌اش نکرده‌ایم و از زاویه‌ای تازه ما را به دنیای آنها می‌برد. آدم‌هایی که انگار ساخته شده‌اند برای شکست خوردن، برای ماندن همیشگی در موضع درماندگی، تا در آن به فراخور توان و انگیزه‌شان، دست و پا بزنند و البته راهی برای برون‌رفت از آن نیابند؛ سرنوشت محتوم.

تنوع فرهنگی اقلیم خوزستان، به شکل ظریف و هنرمندانه‌ای در داستان‌های این مجموعه جریان دارد. دو زبان‌ها و لهجه‌ها به زیبایی جان گرفته‌اند و همین باعث می‌شود شخصیت‌ها واضح و شفاف پیش چشمان‌ مخاطب قد علم کنند. نام‌ها، مکان‌ها، شوخی‌ها، کنایه‌ها، تکیه‌کلام‌ها و زبان (شخصیت‌ها و روایت)، این داستان‌ها را با وجود قرابتی که با رئالیسم شخصی و تجربه‌شده ما دارند، خاص جلوه می‌دهد؛ آنچنانکه انگار در هیچ جا با آنها مواجه نشده‌ایم؛ وجه تازه‌ای از رئالیسم اجتماعی. دلیل شکل گرفتن این وجه خاص، علاوه بر توان فنی نویسنده در شناخت عناصر موثر داستانی و به‌کارگیری آنها، رسیدن او به «بو» و «روح» داستان است که جز به تجربه و درایت، قابل‌دسترسی نیست و پختگی نویسنده را نشان می‌دهد. فضاسازی منحصر به فرد نویسنده در تک‌تک داستان‌ها و ارایه بی‌نظیر شخصیت‌ها، منجر به شکل‌گیری «بو» و «روح» داستان و دمیدن آن در کالبد ساختار داستان شده و وجهی نو و تازه از واقعیت به دست می‌دهد که هم عین زندگی است و هم مشابه هیچ مورد ملموس و تجربه‌شده دیگری نیست. وجودی مستقل که در مرز دنیای واقعی و فراواقعی شکل می‌گیرد و نویسنده را در جایگاه آفریننده می‌نشاند. «بو» و «روح» داستان، از آن دست فوت و فن‌های کوزه‌گری است که در هیچ کتاب و کارگاهی بدان اشاره نشده و همان‌طور که گفته شد، حاصل درایت و البته پختگی نویسنده است و رسیدن به آن، هنر او است و باعث تمایز حاصل کارش با حاصل کار نویسندگانی که در به‌کارگیری عناصر ملموس داستانی مهارت دارند اما به فراتر از آن راه پیدا نمی‌کنند و همواره می‌توان نمونه‌های فراوانی از آن را در آثار منتشر شده امروز ایران دید. تسلط نویسنده بر روایت داستانی، چنان است که برای هر کدام از داستان‌های مجموعه، الگوی حساب‌شده‌ای ترسیم کرده و براساس آن پیش رفته است و بارزترین خصیصه روایی‌اش، استفاده هنرمندانه از فلاش‌بک‌های نرم و به اصطلاح زیرپوستی برای احاطه بر زمان‌ها و مکان‌هاست. رسیدن به این درک، امکانات تازه‌ای در قالب داستان کوتاه به دست می‌دهد که کارایی این قالب را از آنچه هست، فراتر می‌برد.

پیریاری در خلال داستان‌های این مجموعه، تصاویر مینیاتوری منحصر به فردی می‌آفریند که گاه تابلوی جاودانه‌ای از یک تراژدی است که در آن آدم‌ها در تقلا هستند؛ نه برای فرار از موقعیت فاجعه‌باری که در آن گیر افتاده‌اند و انگار از اول در آن زاده‌اند، بلکه برای تنها کمی جابه‌جایی و تنوع شاید؛ برای فرار از آوار سنگین تکرار و روزمرّگی. حبیب پیریاری در داستان‌هایش به یکباره نمای کاملی از وضعیت به دست نمی‌دهد، بلکه هر بار انگار نور چراغ‌قوه‌ای را که به دست دارد به گوشه‌ای از این تابلوی نقاشی می‌تاباند و بعد گوشه‌ای دیگر و گوشه‌های دیگر تا در نهایت خودِ مخاطب با کنار هم قرار دادن قسمت‌هایی که روشن و خاموش شده‌اند، کلیت کار را در ذهنش بازسازی کند و بیشتر از یک مخاطب صرف، به ایفای نقش بپردازد و این رویکرد و ترفند، از ویژگی‌های خاص داستان‌های امروزی است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...