پلیس مکزیک اسنادی از گابریل گارسیا مارکز منتشر کرد که نشان از طرفداری وی از کوبا و اتحاد جماهیر شوروی در سالهای گذشته دارد.

به گزارش مهر به نقل از سایت اِرد تایمز، طبق اسناد منتشر شده در رونامه مکزیکی ال یونیورسال پلیس مکزیک اسنادی از این نویسنده شهیر در اختیار دارد که حاکی از طرفداری وی از کوبا و اتحاد جماهیر شوروی است.

در گزارشی که در این نشریه به چاپ رسیده به تصمیم گارسیا مارکز مبنی بر بخشیدن حقوق کامل اثر خود "گزارش یک قتل از پیش اعلام شده" به مقامات کوبایی، یکماه قبل از دریافت جایزه نوبل ادبیات اشاره شده ‌است.

اطلاعات فوق با توجه به اسناد قدیمی منتشر شده از سوی پلیس مکزیک موید آن است که مارکز گذشته از طرفداری از کوبا و اتحاد جماهیر شوروی عاملی تبلیغی در خدمت وزارت اطلاعات کوبا بوده ‌است.

در دیگر اسناد به ورود مارکز به فرودگاه مکزیکوسیتی در صبح 30 آوریل 1980 برای سوار شدن به هواپیمای ساخته شده شوروی که به خاطر مارکز از کوبا برخاسته بود اشاره شده ‌است. این هواپیما به دستور شخص فیدل کاسترو برای حضور او به جشن هاوانا فرستاده شده بود.

طبق این اسناد گابریل گارسیا مارکز در سال 1981 با این ادعا که از سوی مقامات نظامی کلمبیا مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد از دولت مکزیک درخواست پناهنگی کرد که اگر چه از سوی مقامات این کشور مورد قبول واقع نشد اما با این حال مورد حمایت مقامات مکزیکی قرار گرفت.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...