نوآوری با سیره نیاکان | اعتماد


می‌گویند حادثه هرگز خبر نمی‌کند که این البته سخنی موهوم و بی‌مصداق نیست. کما اینکه در ظهور پدیده یا پدیداری به نام ایرج زبردست این حادثه خبر نکرد. حضور او خود خبر خویش بود آن هم در عوالم دور پهنا و پایان‌ناپذیر شعر و هنر. آن هم با کرورها میان‌دار و میدان‌دار سخن بی‌همال فارسی. اما این حادثه با حادثه‌های دیگر فرق‌هایی دارد از جمله اینکه تکوین حادثه معمولا در ناگهانی بودن و یک‌باره بودن است، لیکن حسن این حادثه در امتداد رویش و فزایش دایم آن است. به عبارت دیگر ایرج همواره در مسیر پیشرفت و صیرورت و ارتقا به سمت جلو است، اما این حادثه‌ها معمولا یا غالبا سرشت شوم دارند در حالی که حادثه ظهور زبردست خُنیدگی و خجستگی بی‌گفت‌وگو دارد.

حیات دوباره رباعی ایرج زبردست

او با رباعی‌اش خودآگاه یا ناخودآگاه خطی به قطر میهنش از شیراز تا نیشابور رسم کرد بی‌آنکه کمترین انگیزه و اندیشه چالش با بزرگمرد و نابغه رباعی‌سرایی یعنی خیام را در دل بپرورد، برعکس آنچه از کل شعر او بر می‌آید، عشق و ارادتی خالصانه و صادقانه به چهره‌های بزرگ شعر پارسی است. زبردست همواره احترام بزرگان شعر و ادب معاصر را داشته و این یکی از خصایص بسیار نیک او است. ایرج شیرین سخن، به همان اندازه که در مضمون و محتوا و شکل شعرش نوگرا و مرد زمانه خویش است از حیث منش و اخلاق و رفتار خوشبختانه متعلق به نسل‌های قدیم و پیرو آنهاست، فروتن، مردم‌دار، سخن نیوش و نقدپذیر است. آری این همه اوج‌گیری و فراروی مداوم به قول خواجه شیراز بی‌چیزی نیست.

آشنایی من با زبردست از جلسات بزرگداشت سعدی و دو، سه بار هم بزرگداشت حافظ در بیستم مهرماه در شیراز بود... می‌شد حدس زد که ایرج به کدام سمت و سو می‌رود و کدام مرزها را در آینده در خواهد نوردید. ارادتم به او در فزون بود اگرچه درد بی‌درمان پا مرا از سفر مجدد به شیراز و دیدن روی دوستان بزرگوار از جمله استاد زبردست محروم کرد. ایرج سیره نیاکان دارد. نه اسیر زندگی بی‌معنای امروز است که نه پدر و مادر می‌شناسند و نه حرمت بزرگ‌تر از خود را رعایت می‌کنند. ایرج نه از ذوق بی‌نهایت بی‌بهره است و نه از مایه درد. پیش‌تر اشاره‌ای به نوگرایی ایرج کردم. به گمانم آنان که رباعی ایرج را به هرگونه و به هر انگیزه‌ای با رباعی خیامی قیاس می‌کنند، گرفتار قیاس مع‌الفارق هستند، چون اشتراک این دو فقط از نظر قالب یا به قول ادبا قالب است و بس؛ چون زبردست مثل هر نوگرای دیگری مضمون و محتوا و شکل شعرش را از اینجا و اکنون یعنی زمانه خود می‌گیرد و حاصل کار را به زمان و محیط خود بازپس می‌دهد.

ضمن اینکه هیچ‌گاه دست از جست‌وجو و گشت و گذار در محیط و عوالم عصر خویش و نیازهای جامعه امروز بر نمی‌دارد. او هر جا هم که ضرورتی ببیند برش‌ها و سطربندی‌های تازه در همان قالب متعارف رباعی ایجاد می‌کند. یعنی از مصراع‌بندی‌های نیمایی هم کمابیش بهره می‌گیرد. چنانکه گاه به جای چهار لخت رباعی سنتی آن را تا هشت و نُه لخت و گاه حتی بیشتر تقطیع می‌کند. این رسمی است که در شعر نو پدید آمده است. شگفتی‌آفرینی به ویژه در لخت چهارم رباعی یا سطر پایانی جزو همیشگی کار او در رباعی است. به گمانم این عامل اصلی را باید جاذبه و جذابیت رباعی استاد زبردست دانست. سخن درباره او بسیار است، زیرا پدیده‌ای است خاص خود و پدیده‌ای تازه که در مورد رباعیاتش بسیار نوشته‌اند و بسیار گفته‌اند و من اگر روزی عمر مهلتم بدهد امیدوارم بهتر و بیشتر درباره این پدیده شعر نو سخن بگویم.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...