آنچا در ادامه خواهید خواند، برگی از کتاب «شاکله‌شناسی» اثر استاد نصرالله حکمت است:

شاکله‌شناسی» اثر استاد نصرالله حکمت

همه‌ی جانداران و از جمله انسان درون جهان نامتناهی قرار دارند و به‌سر می‌برند امّا وضعیّت انسان کاملاً متفاوت است؛ زیرا انسان علاوه بر این که درون جهان نامتناهی است می‌تواند «در جهان نامتناهی» نیز باشد. میان «درون» و «در» - دست‌کم در اصطلاح ما- تفاوت است. تفاوت این است که جانوران درون جهانند امّا از آن بی‌خبرند و بر اثر این بی‌خبری، نیازی هم به آن ندارند. آن‌ها درون جهانند امّا فقط «در لانه» زیست می‌کنند. از لانه‌ی خود باخبرند و در آن به‌سر می‌برند. لانه و اطراف آن، برایشان کافی است و به بیش از آن نیازی ندارند؛ چرا که غریزه‌ی مسدود، لانه‌ای کوچک و محدود می‌طلبد.

انسان امّا بر اثر شعور و آگاهی‌اش از بودن خود در جهان نامتناهی باخبر است و برای انسان بودن، به زیستن «در جهان نامتناهی» نیاز دارد؛ و برای چنین زیستنی، به ابزارهای لازم مجهّز است. شاکله‌ی او -از طریق ایمان به غیب- و با گشودنِ سه پنجره‌ای که پیش از این درباره‌اش سخن گفتیم- می‌تواند همواره در حال اتّصال به جهان نامتناهی باشد و بر اثر آن، این موجود کوچک، بی‌کرانه و جاودانه گردد.

فروبستگی و انسداد شاکله و پیامدهای آن -به‌خصوص اتّکای به ابزار، و بر اثر این اتّکا، قرار گرفتنِ تحت سلطه و سیطره‌ی ابزار- سبب می‌شود که آدمی به وضعیّتِ زیستن در «جهانْ‌لانه» تنزّل کند. این «جهانْ‌لانه» به مراتب کوچک‌تر و محدودتر از «لانه» است؛ زیرا دیوارهایِ «لانه» را طبیعت و غریزه‌ی جانوران ساخته و خواسته‌ی آنان در ساختن این دیوارها سهیم نبوده است. امّا دیوارهای «جهانْ‌لانه» را دانسته و خواسته‌ها و ساخته‌های انسان ساخته است. آدمی با دست خود و با اراده و اختیار خویش، خویشتن را در محبس دانسته‌های خود به بند کشیده و همه چیزش را در «معبد ابزار» قربانی کرده است.

زیستن در «جهانْ‌لانه» مهم‌ترین عاملی است که سبب می‌شود انسان‌ها همانندِ هم شوند و تفاوت‌ها از میان برخیزد. همه مانند هم فکر می‌کنند؛ مانند هم زندگی می‌کنند؛ و مانند هم سخن می‌گویند. نیازهایشان شبیه هم است؛ خواسته‌هایشان شبیه هم است؛ و راه‌های تأمین این نیازها و رسیدن به این خواسته‌ها نیز همانند هم است. دیگر نمی‌توان آدمیان را برحسب سرزمین و قوم و دین و فرهنگ و زبان و لباس و هنر غیره طبقه‌بندی کرد؛ چرا که همه‌ی مردم، همانند هم شده‌اند.

بنابراین هر چه آدمیان به زیستن در «جهانْ‌لانه» نزدیک‌تر می‌شوند و از زیستن براساس شاکله، فاصله می‌گیرند، تفاوت‌هایشان کمتر و همانندی‌شان بیش‌تر می‌شود. زیستن براساس شاکله، سبب می‌شود که هر انسانی یک جهان پُرشکوه و خاصّ خود باشد. امّا انسداد شاکله و زیستن مطابق شبه غریزه درون «جهانْ‌لانه» همه‌ی انسان‌ها را تبدیل به یک انسان می‌کند؛ در این‌جا دیگر نیازی به آن نیست که هرکس «اسم خاصّ» داشته باشد. با شماره‌گذاری هم می‌توان افراد را از هم متمایز کرد.

درست در همین وضعیّت است که سخن از «سبک زندگی» به میان می‌آید. یعنی با نحوه‌ی استفاده‌ی هر مجموعه‌ای از انسان‌ها  از ابزار و وسایل زندگی، می‌توان آنان را طبقه‌بندی کرد و گفت این دسته از مردم میزان و نحوه‌ی استفاده‌شان از ابزار و وسایل بدین‌گونه است در حالی‌که دسته‌ی دیگر، به گونه‌ای دیگر از ابزارها بهره می‌برند...

* «شاکله‌شناسی» صص ۱۳۹ - ۱۴۱

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...