کتاب «سینمای ژان پیر ملویل» [cinéma selon Jean-Pierre Melville : entretien avec Rui Nogueira] نوشته روئی نوگیرا [Rui Nogueira] با ترجمه عباس نادران منتشر شد.

سینمای ژان پیر ملویل» [cinéma selon Jean-Pierre Melville : entretien avec Rui Nogueira] نوشته روئی نوگیرا [Rui Nogueira

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، این کتاب در ۲۴۰ صفحه با شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۱۱۰ هزار تومان در موسسه انتشارات نگاه عرضه شده است.

در پیش‌گفتار روئی نوگویرا درباره ژان پیر ملویل می‌خوانیم: هیچ چیز سخت‌تر از صحبت درباره عزیزان از دست رفته نیست؛ حتی امروز (دو ماه پس از مرگ زودرس ژان پیر ملویل) نمی‌توانم فکر کنم او را دیگر هرگز نخواهم دید، نمی‌توانم تصور کنم او دیگر نیست تا مثل قبل، پاریس (آن پاریس مخفی که فقط او می‌شناخت) را به من نشان دهد. نمی‌توانم فکر کنم که دیگر هرگز به داستان‌های شگفت‌انگیز او گوش نخواهم داد و او نیست تا درباره فیلم‌های دلخواه امریکایی‌اش برایم تعریف کند. دیگر هرگز صدای گرم، عمیق و ظریفش را نخواهم شنید.... برای همیشه ... دیگر... هرگز...

تجربه‌ام در مصاحبه به من آموخته است که افراد حاضر در برنامه مهارت دارند همه چیز را به دلخواه خودشان تغییر دهند. اگر از باران یا هوای خوب از آنها بپرسید، برای گفتن داستان خودشان راهی پیدا می‌کنند. در طول سلسله مصاحبه‌های بلندی که این کتاب را تشکیل می‌دهد نیز با این چالش مواجه و مدام ناچار بودم توجه «ملویل» را تا حد امکان به کارهای خودش جلب کنم؛ برای او (بر خلاف بسیاری از همکارانش) بیان صحبت‌های تحسین‌آمیز از فیلم‌های دیگران آسان‌تر بود تا آثار خودش. ملویل، مردی که عاشق حقیقت و عدالت بود، نسبت به فیلم‌هایش بسیار بی‌انصاف بود حتی پس از موفقیت «دایره سرخ»، بی‌اینکه خودش را جدی بگیرد، با طنزی مملو از کنایه گفت: «من دست پسرم را گرفته‌ام و در فیلم راه می‌برم. بعد به آن همه برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی رفتم.... من یک فاحشه عبوری هستم.»

اگرچه او دوست داشت خود را مردی لیبرال معرفی کند، اما در زندگی‌اش نگرش‌هایی چپ‌گرایانه داشت. او با وجود عشق فراوان به آمریکا، مشکلات ناشی از سیاست این کشور را نادیده نگرفت. می دانستم آرزوی ساخت فیلمی را در این کشور دارد، بنابراین روزی از او پرسیدم: «چرا این کار را نمی‌کنید؟» و او پاسخ داد: «الان امریکا مرا می‌ترساند. ده سال پیش این‌طور نبود. آن زمان من این کشور را دیوانه‌وار و بی‌قیدوشرط دوست داشتم. می‌دانستم شرایط برای سیاه‌پوستان خوب نیست؛ اما فکر نمی‌کردم برای توجیه اینکه جنگی رخ ندهد، شرایط آنان بدتر شود. سیاهان حق دارند قیام کنند. آنها حق دارند نگرش رزمی داشته باشند. خشونت باعث تولید خشونت می‌شود. هیچ کس نمی‌تواند آنها را به خاطر تمایل به مبارزه سرزنش کند. این داستان رهایی همۀ مردم ستم‌دیده است. پس من نمی‌توانم در امریکا زندگی کنم چون نمی‌توانم شاهد رنج سیاهپوستان باشم همان‌طور که نمی‌توانم به کلکته بروم؛ چون نمی‌توانم شاهد بدبختی هندوها باشم. من دیگر آن‌قدر جوان نیستم که معترض یا انقلابی شوم و به‌خوبی می‌دانم تلاش ناچیز من برای شورش شخصی بی‌فایده است و تنها باعث خنده مردم می‌شود، پس ترجیح می‌دهم در فرانسه بمانم.»

ژان پیر ملویل همواره با هوش و اشتیاق درباره فیلم‌هایی که می‌دید صحبت می‌کرد. او که مانند من مشتاق دیدن فیلم «آدم‌های بارانی» (١٩٦٩) اثر فرانسیس فورد کاپولا بود، بعد از دیدن آن برایم توضیح داد که این اثر یکی از بهترین آثار سینمایی جهان است. ملویل اعتقاد داشت سینماگران به طرز احمقانه‌ای تحت تأثیر پدیده نوظهوری هستند که به «جنبش موج نو» معروف شده است و سینماگران امریکایی نیز از این قضیه مصون نمانده‌اند. مقالات مجلات سینمایی در حال رواج نوعی تروریسم دیالکتیکی است و برخی نویسندگان «اسنوب» امریکایی بر این اعتقادند که باید به اروپا رفت و دنبال چیزی گشت که مطلقاً آنجا نیست. آنها سال‌ها بر این باور بودند که حقیقت در این سوی اقیانوس اطلس نهفته است، اما این دوره تحقیقاتی بیهوده سبب شد سینمای تحسین‌برانگیز آنگلوساکسون امریکایی خود را بازسازی کند. او برایم تعریف کرد: «می‌دانید، ژان کوکتو به من می‌گفت: فرانسه کشور عهد جدید است و امریکا کشور عهد عتیق.» او به این نوع انسجام از منظر زیبایی‌شناختی و اخلاقی (بین جهان پروتستان و جهان یهود) معتقد بود. برای ملویل جهان کاتولیک در یک سو بود و جهان یهود و جهان پروتستان در سوی دیگر. اگرچه با دیدگاه او موافق نیستم، اما اعتراف می‌کنم که بین اخلاق یهودی مسیحی سخت‌گیر و اخلاق یهودی مسیحی کاتولیک‌ها تفاوت‌هاست. از نظر سخت‌کیشان، پروتستان‌ها و یهودیان دین‌دارترند تا کاتولیک‌ها.

سینمای مذهبی دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ امریکا (عهد عتیق) و افرادی چون «لوئیس بی. مه‌یر» با همه محدودیت‌ها و نقص‌هایشان، توانستند شکل زیبایی از زبان را دراندازند که من آن را دوست داشتم. ولی حالا سینما با بی‌شرمی به چیز دیگری تبدیل شده است.

امروز این هنر بدون وجود نخبگانی که در آن زندگی می‌کنند جذابیت گذشته را ندارد. ژان پیر ملویل در قامت یک دوست، یک هنرمند و یک شاعر، حق نداشت به این زودی ما را ترک کند، اما من به این کلمات «لئون پل فارگ» فکر می‌کنم که او به خوبی می‌توانست آن را توصیف کند:

غول مهربانی که آزارم می‌دهد وقتی احساس می‌کنم در خواب بی‌استخوان شده‌ام کیهانی است که برای خودم ساخته‌ام و مرا در رؤیاهایم گرم نگه می‌دارد و اگر فردا بمیرم از حمله نافرمانی خواهد بود. بنابراین، فرار نهایی او را آخرین رؤیای کودکی خود می‌دانم. او با خداحافظی امپراتور روح خودـ شد و سکان هدایت سرنوشت خود را در اقیانوسی بی‌پایان به دست گرفت.

................ هر روز با کتاب ................

هنر |
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...