کندو [La colmena یا The Hive]. رمانی از کامیلو خوسه سلا1 (1916-2002)، نویسنده‌ی اسپانیایی. این کتاب که از سوی اداره‌ی سانسور اسپانیا ممنوع بود، در فوریه‌ی 1951 در آرژانتین منتشر شد. کندو همان مادریدِ 1942، در تاریک‌ترین ایام قدرت فرانکو است. سه سال پس از جنگ داخلی، پیروزمندان و شکست‌خوردگان، درگیر تلخ‌کامی واحدی، در کنار هم به سر می‌برند. آنها در چرخ‌دنده‌های استبداد له شده و همه‌ چیز را از دست داده‌اند: آزادی و لذت زندگی‌کردن، و حتی امید تغییر احتمالی در دل پیروزمندان.

خلاصه رمان کندو [La colmena یا The Hive].  کامیلو خوسه سلا

هرکس در این سرزمین غرور و پیش‌داوری‌ها، دل‌مشغول پنهان‌داشتن پریشانی خود، در تنهایی خویش محصور می‌شود. اگر کسانی از روی غریزه می‌کوشند تا به عادت‌های گذشته بازگردند، مثلاً عادت کافه‌نشینی که خاص اهالی مادرید است، بیش از آنکه از سر لذت باشد، برای برانگیختن همنوعان خود با سخنانی است که امکان می‌دهد تا خلأ معنوی‌شان را از چشم خود پنهان دارند. در این «کندو»، که اشخاص بی‌شماری مانند زنبور در آن رفت‌وآمد می‌کنند، شخصیت اصلی وجود ندارد؛ حتی اگر مارتین مارکو2 یا دونیا روسا3 صاحب کافه، در نمایشی کابوس‌گونه کمی بیش از سیاهیان لشکر دیگر ظاهر می‌شوند.

از نظر روانی به همان اندازه مهم‌اند؛ خواه خولیتا4ی نفس‌پرست، دختر دونیا ویسی5 معصب، باشد، خواه خولیو گارسیا6 مأمور حافظ نظم، یا حتی سِئوانه7ی نوازنده: «سِئوانه مردی است که ترجیح می‌دهد فکر نکند؛ آنچه او می‌خواهد این است که روزها با شتاب تمام و هرچه سریع‌تر بگذرد و دیگر حرفی از آن نباشد.» زیرا در پس سایه‌های مواج جامعه‌ای همطرازشده به دست استبداد، شخصیت‌های حقیقی رمان قرار دارند: بی‌حوصلگی، ترس، اضطراب، نومیدی، و راه گریز آن‌ که نفسانیت است.

این شخصیت‌ها مردم را به حرکت وامی‌دارند و راهنمایی می‌کنند و یکی از دو رویه‌ی ممکن را در برابر بیهودگی زندگی تحمیل می‌کنند: لاابالی‌گری یا تسلیم. آنچه بی‌درنگ از فقدان شخصیت اصلی حاصل می‌شود، از میان‌رفتن طرح و توطئه‌ی مرکزی است و هیچ رشته‌ی هدایت‌کننده‌ای صحنه‌های کثیر زندگی در مادرید را طی جنگ جهانی دوم به یکدیگر متصل نمی‌کند. ده‌ها و ده‌ها حادثه درهم می‌پیچد که تقریباً همه‌ی آنها عاطفی است و در هیچ لحظه‌ای گره‌گشایی صورت نمی‌گیرد، زیرا در چنین موقعیتی گره‌گشایی امکان‌پذیر نیست.

نتیجه‌ی آن حس اضطراب‌آور، سرگیجه و تهوع است؛ سرگیجه و تهوع جامعه‌ای فاقد معنویت و سخت قدیمی در دنیایی جدید، اما خاص همه‌ی دولت‌های استبدادی. رشته‌ای چنین از عکس‌های فوری، که با همان دقت دوربین فیلم‌برداری غافلگیر شده‌اند، ممکن بود از محدوده‌ی یک سند تجاوز نکند. شایستگی بزرگ سلا در آن است که توانسته است مجموعه‌ای چنین پیچیده را، با تاباندن نوری بسیار شخصی و سخت شورانگیز به هرصحنه و هرشخص، به حد اثری هنری برساند. و این کار را با ریشخندی سرد و وحشتناک، که ریشخندی اسپانیایی، انجام داده است؛ ریشخندی که الهام‌بخش شاهکارهایی است که کندو در شمار آنهاست: ریشخند پیکارسک.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش


1. Camilo José Cela 2. Martin Marco 3. Dońa Rosa
4. Julita 5. Visi 6. Julio García 7. Seoane

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...