گورنا که ماه اکتبر از سوی آکادمی سوئدی برنده نوبل ادبیات اعلام شد، در جریان سخنرانی خود در روز سه‌شنبه گفت پس از آنکه به انگلیس رسید، «در پی دوره طولانی فقر و بیگانگی، برایم واضح‌تر شد که چیزی هست که باید درباره‌اش صحبت کنم.»

عبدالرزاق گورنا

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، عبدالرزاق گورنا، برنده نوبل ادبیات امسال که در دهه ۶۰ میلادی از زنگبار به انگلستان گریخت، از اینکه چطور «در امتناع از جمع‌بندی‌های حاکی از اعتماد به نفس افرادی که ما را خوار می‌کردند و بی‌اهمیت جلوه می‌دادند» نوشتن را آغاز کرد، سخن گفت.

گورنا که ماه اکتبر از سوی آکادمی سوئدی به خاطر «بینش بی‌کم‌وکاست و دلسوزانه‌اش پیرامون آثار استعمار و سرنوشت پناهندگان در شکاف میان فرهنگ‌ها و قاره‌ها» برنده نوبل ادبیات اعلام شد، در جریان سخنرانی خود در روز سه‌شنبه گفت پس از آنکه به انگلیس رسید «در پی دوره طولانی فقر و بیگانگی، برایم واضح‌تر شد که چیزی هست که باید درباره‌اش صحبت کنم.»

او گفت: «همان سال‌های اول زندگی‌ام در انگلیس بود که توانستم به چنین مسائلی بیاندیشم، وقت زیادی را صرف تامل در زشتی‌هایی کنم که قادر بودیم به یکدیگر تحمیل کنیم و در دروغ‌ها و فریب‌هایی که با آنها خودمان را آرام می‌کردیم، تجدید نظر کنم. سرانجام شروع کردم به نوشتن درباره برخی از این تاملات، نه به‌طور منظم یا سازماندهی‌شده، هنوز نه، فقط برای اینکه بخش کوچکی از سردرگمی‌ها و عدم قطعیت‌های ذهنم را روشن کنم.»

گورنا در ادامه از درک «عمیقا نگران‌کننده» خود درباره این موضوع صحبت کرد که «تاریخ جدید و ساده‌تری در حال ساخت بود که آنچه را اتفاق افتاده بود، دگرگون و حتا محو می‌کرد.» او گفت: «آن‌وقت برایم واجب شد تا از چنین تاریخی دوری کنم و از آزار و بی‌رحمی‌هایی بنویسم که حکمرانانمان به دنبال پاک‌کردن آنها از حافظه ما بودند.»

او همچنین می‌خواست تجربه‌اش از بزرگ‌شدن در دوران استعمار را واکاوی کند؛ چیزی که به گفته او پس از مهاجرت به بریتانیا برایش آشکارتر شد «زیرا درک بهتری از این واقعیت به دست آوردم که چطور کسی مثل من در بعضی داستان‌های آنها از خودشان می‌گنجد، در نوشته‌ها و در گفتمان عادی‌شان، در قهقه‌ای که در تلویزیون و هرجای دیگری به استقبال جک‌های نژادپرستانه می‌رفت، در خصومت‌های غیراجباری که در برخوردهای روزمره در فروشگاه‌ها، ادارات و اتوبوس با آنها مواجه می‌شدم.»

گورنا، اولین افریقایی سیاه‌پوست که پس از ووله سوینکا در سال ۱۹۸۶ توانست برنده این جایزه شود گفت: «من نمی‌توانستم کاری برای آن عدم پذیرش انجام بدهم؛ اما همان‌طور که یاد گرفتم با درک بیشتری بخوانم، این میل در من شکل گرفت که در عدم پذیرش جمع‌بندی‌های حاکی از اعتماد به نفس افرادی که ما را خوار می‌کردند و بی‌اهمیت جلوه می‌دادند، بنویسم.»

اما این برنده نوبل که به دریافت‌کنندگان پیشین این افتخار ازجمله هارولد پینتر، دوریس لسینگ و تونی موریسون پیوسته است تاکید کرد که «نوشتن نمی‌تواند صرفا پیرامون بحث و جدل‌ها باشد؛ اگرچه می‌تواند تسلی‌بخش آنها باشد و قوت قلب دهد.»

گورنا گفت: «نوشتن محدود به یک چیز نیست، به این موضوع یا آن موضوع، این دغدغه یا آن نگرانی و از آن‌جایی که دغدغه‌اش زندگی انسان است، دیر یا زود ظلم، عشق و ضعف به موضوع آن تبدیل می‌شود. من معتقدم که نوشتن باید سایر جهات را هم نشان دهد؛ چیزی که چشم سلطه‌جو قادر به دیدن آن نیست؛ چیزی که باعث می‌شود مردم به‌ظاهر کوچک‌قامت بدون توجه به تحقیر دیگران، به خود مطمئن باشند. پس لازم دیدم در این باره هم بنویسم و این کار را صادقانه انجام دهم، تا زشتی و فضیلت محقق شوند و انسان از میان ساده‌انگاری و تفکر قالب ظاهر شود. وقتی این اتفاق عملی می‌شود، نوعی زیبایی از آن سر بر می‌آورد.»

................ هر روز با کتاب ...............

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...