مجموعه داستان «سنگ‌های لق روی دیوار» نوشته مهین سمواتی توسط نشر صاد منتشر شد.

سنگ‌های لق روی دیوار مهین سمواتی

به گزارش کتاب نیوز، مهین سمواتی متولد ۱۳۳۹ در همدان و مربی ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.

ناشر در معرفی این اثر او آورده است:

این کتاب دربردارنده داستان‌های کوتاهی برای نوجوانان است و از دغدغه‌ها و مسائل خاص زندگی آنان می‌گوید. مهین سمواتی در مجموعه داستان سنگ های لق روی دیوار، شش داستان با موضوعات مختلف برای رده سنی نوجوان نوشته است که از زبان پسران نوجوان روایت می‌شود. برخی از داستان‌ها مانند داستان سنگ های لق دیوار، بچه درخت و روسری اسبی در روستا رخ می‌دهند. شخصیت‌های اصلی در خانواده‌‌های متوسط رو به پایین از لحاظ اقتصادی به دنیا آمده‌اند و دغدغه‌هایشان از جنس دغدغه‌های نوجوانان این قشر از جامعه است. کنش‌ها و واکنش‌های درونی و بیرونی شخصیت‌ها در مواجهه با اتفاقات زندگی، متناسب با روحیات پسران نوجوان است.

بخشی از یکی از داستان‌های کتاب:

خدا نکند بلایی که سر من آمد، سر شما هم بیاید. گیرکردن میان یک‌جای تنگِ بوگندو. پایم برسد بیرون حساب همه‌شان را می‌رسم. سه‌چارتا از این جقلی‌پقلی‌های کلاس سومی‌چهارمی‌ها بودند. همه‌شان هم پیچ‌وتاب می‌خوردند و تحت‌فشار بودند مثل خود من. اینجا هم صف را رعایت می‌کنند، خب یک کلاس هفتمی چقدر می‌تواند خودش را کوچک کند و بایستد پشت سر این‌ها. تا رسیدم یک لگد خواباندم پاشنهٔ در. پسره که تو بود کشیده‌نکشیده‌بالا زد بیرون و من آمدم تو. اصلاً نمی‌دانم چرا درِ توالت باید از آن‌طرف هم قفل داشته باشد. کثافت از درودیوار بالا رفته است. بوی تند گند و نجاست بچه‌ها آدم را دیوانه می‌کند. همه‌شان دست‌به‌یکی کردند. اوّلش که با مشت‌ولگد افتادم به جان در، اینجا بودند؛ اما کُرّه‌بزها با خنده‌شان رفتند بیرون. اینجا شده یک سلول انفرادی، غرق سکوت که هرازگاهی چکیدن یک قطره آب سکوت گندش را می‌شکند. حتماً الان همه‌شان رفته‌اند توی خانه‌های گرم‌ونرمشان و یادشان رفته چه جنایتی در حقّ من بدبخت کرده‌اند.

حالا خودم هیچ، خبر به گوش آبجی‌زهرا برسد، حتماً یک بلایی سرِ خودش یا بچهٔ توی شکمش می‌آید. شیر آب را باز می‌کنم. شلنگ چرک را می‌گیرم دورتادور توالت را می‌شویم و دوسه بار سیفون تازه‌تأسیس را می‌کشم. حدّاقل بو کمتر شود و فکرم به کار بیفتد. هیچ راه خلاصی ندارم. دیوارها بلندند و کاشی‌های صاف‌وصوفی دارند. فقط خوبی‌اش این است که نیم‌متری با سقف مشترک، فاصلهٔ خالی دارد. اگر مثل سامان دراز بودم شانس بیشتری داشتم. هرچقدر هم بالا بپرم، دستم به لبهٔ دیوار نمی‌رسد. تا قبل‌ازاین چقدر آقای خانی را دوست داشتم و دلم برایش می‌سوخت. فکر می‌کردم مثل بابای خودم زحمت‌کش است. بی‌معرفت بعد از تعطیلی مدرسه حتّی نیامده چراغ‌ها را خاموش کند. اگر سری به کلاس می‌زد، حتماً کیفم را می‌دید. بچه‌های نامرد را بگو که الان با توپ من دارند بازی می‌کنند یا جمع شده‌اند دور هم و کلّه‌شان را کرده‌اند توی گوشی همدیگر و هِرّوکِرّشان کوک است. اگر من هم یک گوشی حدّاقل زِپرتی داشتم، حالا یک زنگ می‌زدم و همه‌چیز ردیف می‌شد. بچه‌ها هیچ یادشان نیست، به قول سامان: «کاوه بدبخت تو چه فلاکتی گیر کرده». مامان چندبار چادر سر کرده و سرک کشیده تو کوچه، از آن‌ها پرسیده:

«بچه‌ها کاوه رو ندیدین؟»

بی‌معرفت‌ها یک‌لحظه بازی را قطع نمی‌کنند، همان‌طور که‌می‌دوند داد می‌زنند:
«نه، با ما نیامده.»
احتمالاً حسن یک‌لحظه بایستد و مامان را دلداری بدهد و هس‌هس‌کنان بگوید:
«شاید مثل بعضی‌وقت‌ها رفته روستا خونهٔ مادربزرگش!»
و مامان با چشم‌های اشکی‌اش سر تکان می‌دهد:
«نه‌بابا، به همه سر زدیم نبود.»
بعد یادش می‌افتد چقدر بیشتر می‌توانست به من محبّت کند و اشکش سراریز می‌شود. یک‌دفعه سروکلّهٔ وانت قراضهٔ قرضی بابا قرقرکنان توی کوچه پیدا می‌شود و پیاده شده‌نشده می‌پرسد:
«چی شد؟ نیامد؟»
و مامان دستش را گذاشته روی قلبش.
لرز به جانم می‌افتد؛ مثل چی‌می‌گن؟ بید! نه‌بابا مثل سگ دارم می‌لرزم. برای هزارمین‌بار داد می‌زنم؛ اما گوشی این‌طرف‌ها نیست که بشنود. برای بار نمی‌دانم چندم می‌روم روی لولهٔ سیفون و می‌پرم بالا. همه‌اش تقصیر این ژن لعنتی است که باید بیاید و من راه هم به قدوقوارهٔ یک نسل قبل‌تر و شاید تا زمان دایناسورها یا عصر حجر وصل کند.

«سنگ‌های لق روی دیوار» نوشته مهین سمواتی در 88 صفحه و قیمت 15 هزارتومان در دسترس علاقمندان داستانهای کوتاه ایرانی قرار گرفته است.

................ هر روز با کتاب ...............

در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...