محسن آزموده | اعتماد


به نظر می‌رسد، بحث درباره 28 مرداد پایانی ندارد. این نگاه‌های متنوع البته همیشه به اسناد و مدارک و شواهد ارتباط ندارد، بلکه برخی از آنها چنان که داریوش رحمانیان تاکید می‌کند، به مفروضات غلط در تاریخ‌نگاری و نگاه غیرعلمی به تاریخ باز‌می‌گردد. منتزع کردن یک رویداد از وقایع پیش و پس از آن و تحلیل بر پایه جزییات و شواهدی درست یا غلط، یکی از این پیش‌فرض‌هاست. کتاب «ایران و سازمان سیا» (بازنگری در سقوط دولت مصدق) [Iran and the CIA: the fall of Mosaddeq revisited] تالیف داریوش بایندر یکی از آثاری است که در سال‌های اخیر در توضیح رویداد 28 مرداد نگاشته شده است. این کتاب به تازگی در ایران با ترجمه بهمن سراحیان منتشر شده است. بایندر در این کتاب نظریه‌ای «ظاهرا» جدید و بحث‌برانگیز درباره 28 مرداد و نقش عوامل داخلی و خارجی در آن مطرح کرده است. به همین مناسبت در نشست خانه نقد کتاب ادعاهای بایندر در این زمینه به بحث و نقد گذاشته شد. در ادامه گزارشی از این نشست از نظر می‌گذرد:

ایران و سازمان سیا» (بازنگری در سقوط دولت مصدق) [Iran and the CIA: the fall of Mosaddeq revisited]  داریوش بایندر

در ابتدای جلسه علی موذنی، دبیر جلسه توضیحی درباره برگزاری جلسه ارایه کرد و گفت: در مورد کودتای 28 مرداد و نقش عوامل خارجی و داخلی در وقوع آن دیدگاه‌های متفاوتی ارایه شده است. برخی محققان عمدتا بر نقش عوامل خارجی تاکید دارند، برای مثال انور خامه‌ای کودتای 25 مرداد را کار امریکایی‌ها و کودتای 28 مرداد را کار انگلیسی‌ها می‌داند یا یرواند آبراهامیان این کودتا را کار انگلیسی- امریکایی برای مخالفت با کنترل ایران بر منابع نفتی می‌داند. برخی دیگر مثل فریدون مجلسی عناصر داخلی را پررنگ می‌دانند. داریوش بایندر در کتاب حاضر نیز بر عناصر داخلی تاکید دارد و حمایت خارجی را در حکم کاتالیزور می‌داند. این کتاب در سال 2010 منتشر شد و از همان زمان نقدهای مفصلی به آن وارد شد، برای مثال مارک گازیروفسکی نقدی جدی بر آن نوشت و کار بایندر را غیرتاریخی خوانده است.

تز اصلی بایندر: 25 مرداد عوامل خارجی، 28 مرداد عوامل داخلی

در ادامه جلسه بهمن سراحیان ضمن ارایه توضیحاتی درباره کتاب تز اصلی کتاب بایندر را چنین شرح داد و گفت: بایندر اقدام به کودتای 25 مرداد را حاصل عوامل خارجی می‌داند اما 28 مرداد را اقدامی خودجوش از سوی عناصر خیابانی و اراذل و اوباش می‌داند. اما اسنادی که بعد از انتشار اصل کتاب منتشر شده، نشان‌دهنده آن است که این دیدگاه درست نیست. نکته جالب آن است آقای بایندر شاهد زنده کودتای 28 مرداد بوده است. در پایان لازم به زنده‌یاد سرهنگ سخایی شهید 28 مرداد اشاره کنم که توسط حزب زحمتکشان و عوامل بقایی به شهادت رسید.

ادعای بایندر درباره آیت‌الله بروجردی مخدوش است

سپس بهمن آهویی مترجم دیگر کتاب که آن را در خارج از ایران منتشر کرده صحبت کرد. وی بعد از بیان شرایط ترجمه کتاب و دوستی قدیمی‌اش با داریوش بایندر تاکید کرد: البته من نسبت به دیدگاه ایشان انتقاد دارم. اما بهترین نقد را از آن دکتر محمدعلی موحد در یک سخنرانی که در شماره 91 نشریه نگاه نو آمده می‌دانم. البته در آن نقد به دیدگاه بایندر درباره نقش آیت‌الله بروجردی اشاره‌ای نشده است. بایندر نقش ایشان را در 28 مرداد پررنگ می‌داند اما من نسبت به این دیدگاه نقدهای جدی دارم و معتقدم برداشت‌های آقای بایندر با توجه به روال سیاسی آیت‌الله بروجردی درست نیست. دلایل سه‌گانه‌ای نیز که بایندر برای این ادعا می‌آورد، ‌مخدوش است.

اهمیت کتاب در نقد روایت امثال روزولت و ویلبر است

کاوه بیات، پژوهشگر تاریخ معاصر بحث خود را با اشاراتی به ترجمه کتاب بیان کرد و گفت: زبان بایندر پیچ و خم‌هایی دارد و به نظرم در ترجمه به این نکات دقت کافی نشده است. جاهایی که کتاب ساده است، ترجمه نیز بهتر می‌شود اما در سایر موارد این‌گونه نیست.

وی در ادامه به محتوای کتاب اشاره کرد و گفت: این کتاب دو بخش دارد؛ نخست بخش مقدماتی است که شامل چهار فصل است که مروری بر مقدمات نهضت ملی شدن نفت است و نکته جدیدی ندارد. اما اصل مطلب که بخش مربوط به سقوط دکتر مصدق است، شامل مباحث مهمی است. در این بخش مطالبی که از فردای روز 28 مرداد از وقایع آن روزها ارایه می‌شود، مطرح می‌شود. این مباحث آنقدر متنوع است که حتی خود سپهبد زاهدی نامه‌ای به شاه می‌نویسد و به او توضیح می‌دهد که پولی دریافت نکرده و این تنها یک شایعه است. نقطه اوج این مباحث کتاب ضدکودتای کیم روزولت و سپس روایت دونالد ویلبرت است که در سال 1979 منتشر شده است. مهم‌ترین کار بایندر آن است که روایات روزولت و امثال او را جزء به جزء بررسی کرده و تناقضات آنها را نشان داده است. البته پیش از این نیز حدس‌هایی زده می‌شد که ممکن است به دلایل مختلف مثل دریافت بودجه اغراق‌هایی در این روایت صورت گرفته باشد اما بایندر با دقت نشان می‌دهد که روایت امثال روزولت در مورد سه روز از 25 تا 28 مرداد دقیق نیست. بایندر نشان می‌دهد اینکه فکر کنیم کل این ماجرا کاملا طراحی شده بوده و گام به گام طبق پیش‌بینی پیش رفته است، درست نیست. به نظر من چون و چرای بایندر در این زمینه مهم است. همچنین تحقیق بایندر نشان می‌دهد که حتی شلخته‌بازی در تاریخ‌نگاری غربی‌ها مثل گازیروفسکی که منابعش را آشکار نمی‌کند، وجود دارد و این از موارد مهم این کتاب است.

بیات بحث بعدی را تلاش بایندر در ارایه نظریه جدید در مورد علت فروپاشی دولت دکتر مصدق خواند و گفت: این نظریه قانع‌کننده نیست و خیلی از گزارش‌های دیگر نیز قانع‌کننده نیست. ایشان مثلا مرحوم آیت‌الله بروجردی را حلقه مفقوده کودتا تلقی می‌کند اما علی رهنما در نقدی که در ایران استادیز منتشر کرد، به درستی این دیدگاه را به چالش کشاند. درست است که برخی روحانیون از مخاطرات پیش‌آمده در دو سه روز فروپاشی نگران بودند و برخی نیز حمایت کرده بودند اما اسناد و داده‌های ما چنین ادعایی را درباره نقش آیت‌الله بروجردی ثابت نمی‌کند. نکته دیگری که بایندر بدیهی فرض کرده است، سیاست دکتر مصدق در قبال حزب توده است. او می‌گوید مصدق آگاهانه با کارت حزب توده برای ترساندن امریکا بازی می‌کرد، در حالی که بسیاری چون مرحوم خلیل ملکی که مسائل حزب توده را دنبال می‌کرد، این نظر را رد می‌کند و این رویکرد دولت مصدق را ناشی از فقدان نظم و انتظام در تشکیلات این دولت می‌داند. همچنین باید از بازی کردن تاکتیکی برخی رهبران جبهه ملی با حزب توده یاد کرد. به‌طور کلی مهم‌ترین کار بایندر زیر سوال بردن روایت ویلبر و روایات مشابه آنهاست.

داریوش رحمانیان ایران و سازمان سیا» (بازنگری در سقوط دولت مصدق)کاوه بیات

تاریخ ‌نگاری ما با مشکل مواجه است

داریوش رحمانیان، عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران نیز ابتدا به ترجمه کتاب اشاره کرد و گفت: انتظار می‌رفت با توجه به اینکه آقای سراحیان دانش‌آموخته تاریخ هستند و پایان‌نامه کارشناسی ارشدشان را راجع به نقش شوروی در ماجرای نفت نوشته‌اند، دقت بیشتری به خرج می‌دادند. این شاید به دلیل شتاب در کار بوده است.

وی در ادامه به مفروضات کتاب و نتیجه‌گیری‌های آن اشاره کرد و گفت: تاریخ‌نگاری ما درباره نهضت ملی و سرنوشت آن و حرکت‌های مشابه مثل انقلاب مشروطه گرفتاری‌هایی دارد. یکی از این مشکلات تاکید بیش از حد بر نقش عوامل بیرونی است. البته این مساله دلایل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی دارد که بسیاری از آنها در جای خودش موجه است. به هر حال عوامل خارجی نقش موثری در رویدادهای تاریخ معاصر ما داشته‌اند. اما در وجه غالب تاریخ‌نگاری ما توجه عوامل داخلی تا حد زیادی مغفول مانده است. این امر موجب رشد و تعمیق ذهنیت توطئه شده است. باعث پدیده توطئه‌انگاری و فرافکنی کردن و همه مصیبت‌ها را گردن غول بی‌شاخ و دم استعمار انداختن شده است. این امر فراتر از تاریخ‌نگاری در رفتار سیاسی مردم ما و مواضع‌شان تاثیر گذاشته است.

رحمانیان تاکید کرد: حافظه تاریخی کارکردهای نیرومندی دارد و خاطرات یک ملت از تاریخش تبعات دامنه‌دار و عمیقی در زندگی سیاسی و اجتماعی آن ملت دارد. بنابراین بسیار ضرورت دارد که محققانی با آثارشان در جهت اصلاح این نگاه بکوشند و نشان دهند که عوامل داخلی نیز نقش مهمی در رویدادهای سیاسی و اجتماعی ما داشته‌اند. از این جهت کتاب داریوش بایندر اهمیت دارد. ایشان کار مهمی در این زمینه انجام داده‌اند. اما متاسفانه خود کتاب ایرادهای متعددی از حیث اصول تاریخ‌نویسی دارد.

این استاد تاریخ یکی از این اشکالات را افراط در برابر تفریط خواند و گفت: بایندر در این کتاب آنچنان بر نقش عوامل داخلی تاکید کرده که از عوامل خارجی غافل مانده است. در حالی که به گمان من در شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران نمی‌توان نقش هیچ یک از دو عامل را نادیده گرفت. بایندر چنان درباره حادثه 28 مرداد حرف می‌زند که آن را یک خیزش خودجوش مردمی می‌خواند و همه را شگفت‌زده می‌کند. در حالی که در شکست این نهضت هر دو عامل داخلی و خارجی مثل دو لبه قیچی عمل کردند و هیچ یک از این عوامل به تنهایی نمی‌توانست حریف دولت ملی مصدق شود. کوشش‌هایی مثل کار آقای بایندر اگر درست انجام می‌شد، می‌توانست در اصلاح آفت فرافکنی و توطئه باوری نقش ایجابی ایفا کند.

رحمانیان آفت دیگر تاریخ‌نگاری ما را رویکرد دیو و فرشته‌سازی خواند و گفت: تاریخ‌نگاران ما رجال سیاسی را چنان ترسیم می‌کنند که یا بسیار مثبت تلقی می‌شوند یا کارنامه‌شان کاملا منفی تلقی می‌شود. به نظر من به عنوان یک محقق تاریخ معاصر در کار داریوش بایندر نوآوری وجود نداشت. اصل ادعای بایندر این است که هیچ پیوند ارگانیک میان 25 مرداد (کودتای شکست خورده اول) و رویداد 28 مرداد وجود نداشت. به نظر بایندر روز 28 مرداد نیروهای مختلف مخالف مصدق به طرزی ناگهانی و خودجوش و بنابراین شگفتی‌آور حتی برای طراحان کودتا به خیابان‌ها ریختند و قصه به تصرف ایستگاه رادیوی تهران و بعد خانه مصدق و... انجامید. از نظر بایندر در این میان افسران شاه دوست و گارد سلطنتی بسیار نقش آفرینی کردند اما بایندر بر نارضایتی روحانیت از وضعیت امور و نگرانی شدیدش نسبت به آینده کشور از احتمال چیرگی حزب توده نیز تاکید بسیار دارد.

رحمانیان در نقد این دیدگاه‌های بایندر گفت: بایندر به سادگی مدعی می‌شود که شاه حق داشته مصدق را عزل کند اما واقعیت این است که شاه چنین حقی نداشته و کسانی هم که به دوره احمدشاه و دوره‌های فترت مجلس اشاره می‌کنند، متوجه نیستند که این قیاس مع الفارق است. چه کسی می‌تواند بپذیرد که یک فرمان عزل را (حتی اگر اصالت داشته باشد) ساعت 11 شب با چند کامیون ارتشی رییس گارد سلطنتی به نخست‌وزیر تحویل دهد. اصلا اگر مساله طبیعی و قانونی است، چرا شاه به رامسر و کلاردشت رفته و از آنجا فرار می‌کند؟ همچنین می‌گویند شاه با اختیار خودش اعلامیه کذایی را در رم صادر کرد. در این موارد بایندر با الفاظ گونه‌ای بازی کرده است که باید حتما توضیحاتی ارایه می‌شد.

رحمانیان گفت: اما مساله از منظر تحلیل تاریخی رویدادها مهم‌تر و ساده‌تر است. رویدادها زمینه و بستر و پس و پیش دارند. فرض کنیم که دیدگاه بایندر درست باشد و سیا اعلام کرده بود برنامه شکست خورده است و... البته نمی‌توان خطاهای مصدق و کاستی‌های کار او و صد البته گرفتاری‌های اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در آن شرایط را نادیده گرفت. در آن زمان ما هنوز تحصیلکردگان رشد یافته و تشکل‌های قدرتمند و سازماندهی شده حامی دولت نداریم. در رفتار یاران مصدق هم اشکالاتی هم هست، حتی برخی رفتارهای دکتر مصدق می‌توانست به گونه‌ای شکل بگیرد که دو قطبی طرفداران مصدق و طرفداران شاه ایجاد نشود. حتی می‌شد در مورد بزرگنمایی خطر کمونیسم رفتار دیگری صورت بگیرد. اما نمی‌توان انکار کرد که اینتلیجنس سرویس و سیا و عوامل وابسته به آنها و نیروهای ضد مصدق از ماه‌ها قبل درباره ساقط کردن مصدق فعالیت می‌کنند. حداقل در تهران 20 روزنامه از سیا و اینتلیجنس سرویس برای تبلیغ علیه مصدق یارانه می‌گیرند. عواملی چون برادران رشیدیان و... را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. وقتی از نیروهای خود‌جوش در روز 28 مرداد یاد می‌کنیم، گویی این لحظه را از آن پیشینه جدا می‌کنیم. این یک خطای تاریخی است. در سقوط دولت مصدق مسلما عوامل خارجی اهمیت دارد، ضمن آنکه عوامل داخلی از ماه‌ها قبل حمایت و تغذیه می‌شدند و به شکل‌های گوناگون سازماندهی می‌شدند. در روزهای منتهی به 28 مرداد نیز این حمایت بود. البته ما هنوز خیلی چیزها را در مورد خود روز 28 مرداد بسیاری از نکات را نمی‌دانیم، بسیاری از اسناد و مدارک هنوز به دست ما نرسیده است. بنابراین در مورد خود روز 28 مرداد نیز بر خلاف تاکید بایندر، بسیار نکات را نمی‌دانیم. برای مثال نیروهای گارد سلطنتی دستگیر شده‌اند و آنها در باغ سلطنتی نزدیک خانه مصدق نگهداری و در روز 28 مرداد آزاد می‌شوند و در برنامه محاصره خانه مصدق شرکت کرده‌اند. بنابراین اولا با کمبود اسناد و مدارک و وجود روایات متناقض راجع به این رویداد مواجه هستیم اما وقتی نقشه حرکت ضد مصدقی‌ها و اراذل و اوباش را می‌بینید، در‌می‌یابید که اگر عوامل هدایت‌کننده که رگ خواب توده‌ها را در دست دارند، نبود، شاید رویدادها به آن شکل اتفاق نمی‌افتاد. علی رهنما در این زمینه تحقیقی کرده که بخشی از آن به فارسی منتشر شده است. او می‌نویسد حرکت تانک‌ها و یگان‌های نظامی و یگان سلطنت‌آباد و بعد در اختیار گرفتن تانک‌هایی که تحت‌نظر کیانی است، دست عوامل کودتا و سپس تصرف ایستگاه رادیو و سپس رفتن به خانه مصدق و... نیاز به سازماندهی بوده است. بنابراین به این سادگی نمی‌توان مثل داریوش بایندر از بی‌خبری عوامل خارجی و شوک آور بودن خبر برای آنها یاد کرد.

کنترل از دست مصدق خارج شد

کاوه بیات در بخش دوم سخنانش به تعبیر توضیح واضحات در سخنان داریوش رحمانیان اشاره کرد و گفت: به نظر می‌آید ما توضیح واضحات را به سادگی نمی‌پذیریم. ما متاسفانه به شرایط تاریخی شکل‌گیری وقایع و رویدادها توجه نمی‌کنیم. به نظر من تاریخ‌نگاری ما از این رویداد تحت چیرگی توده‌ها بوده است. مهم‌ترین نکته‌ای که نادیده گرفته می‌شود، خطر حزب توده است. مهم‌ترین عاملی که باید در این سه روز مد‌نظر قرار بگیرد این است که کنترل کاملا از دست دکتر مصدق خارج شده است و خودش هم این را می‌داند و تصمیم می‌گیرد کاری نکند (احتمالا، چون داده‌ها را نمی‌دانیم). الان سال‌هاست اسناد دوره نهضت ملی شدن نفت در مرکز اسناد ریاست‌جمهوری حبس است. چرا نباید به این اسناد دسترسی داشت؟ ما مدام به دنبال خائن و دست پنهان این و آن می‌گردیم. در حالی که همه‌چیز رو است و ما نمی‌خواهیم بپذیریم. دوستی که به اسناد ریاست‌جمهوری دسترسی دارد، از پیش‌نویسی نامه‌ای سخن می‌گوید که حاکی از آن است که مصدق و اطرافیانش در ابتدا بعد از ناپدید شدن افشار طوس فکر کردند که او قصد کودتا دارد و می‌خواستند بیانیه‌ای برای یافتن او از رادیو بخوانند! اینچنین ذهنیتی وجود داشته است. به نظر من در اسناد ام‌ای 6 و سیا دیگر هیچ نکته‌ای نیست. باید همه اینهایی که داریم را کنار هم بگذاریم و بررسی کنیم. بحث فروپاشی دولت مصدق در سه روز پایانی روشن نمی‌شود، باید روز به روز این وقایع را بررسی کنیم. مهم‌ترین بهانه نیز انتشار خاطرات ارسلان خلعتبری است که از همراهان اولیه دکتر مصدق بوده و تا روز آخر نیز طرف مشورت بوده است. او ارزیابی بسیار منصفانه‌ای دارد و ده‌ها نکته حقوقی در مسائل مربوط به نفت و مسائل اقتصادی و تصفیه‌ها را مطرح کرده است. مثلا بسیاری از تصفیه‌ها را از عوامل مشکل‌ساز می‌خواند. به نظر من دیگر نباید دنبال این بگردیم چه کسی به دیگری پول داد. با این روش کاری از پیش نمی‌رود. متاسفانه ما تاریخ را بدون کاسه زیر نیم‌کاسه و پرده پشت‌پرده نمی‌توانیم ببینیم و همین می‌شود که دور خودمان می‌چرخیم. به نظر من خیلی ساده‌تر می‌شود درباره رویدادهای تاریخی اندیشید. سخت دیدن و پیچیده کردن ماجرا بس باشد.

مصدق یک نخست‌وزیر عادی نبود

رحمانیان نیز در بخش دوم سخنش گفت: دکتر مصدق رییس دولتی بود که رهبر نهضت شده بود. او یک نخست‌وزیر عادی و ساده نبود. به همین خاطر بار بسیار سنگین‌تری بر دوش او بود و گفتار و کردار و رفتارش حساس‌تر می‌شود. به نظر من دکتر مصدق با همه احترامی که برای او باید قایل شد، در جاهایی خطاهای شگفت‌آوری دارد. در این ماجرا نمی‌توان به انتخابات مجلس هفدهم و آن حالت نابهنجاری که در برگزاری آن به وجود آمد، بی‌توجه ماند. متاسفانه دکتر محمد مصدق به مقتضیات جامعه آن روز و ریزش‌های نهضت و تلاش نسبی در حفظ انسجام جبهه ملی با تاکتیک‌هایی توجهی نداشت. فقدان این توجه‌ها نهایتا مصدق را به اتخاذ روش همه‌پرسی آن هم به آن شکل سوق داد که به انحلال مجلس و عمل شبه قانونی شاه منجر شد. بنابراین در تحلیل سرنوشت نهضت ملی و رویداد 28 مرداد باید به کاستی‌های رفتار و کردار و بینش خود شخص دکتر مصدق، یارانش، مشاورانش و نزدیکانش توجه کرد و از خطر حزب توده نیز غافل نشد. به نظر من رفتارهای مصدق باعث شد بسیاری از خطر کمونیسم سوءاستفاده کنند. تاریخ کمونیسم هراسی در ایران باید مطالعه شود. در دوره قبل از رضاشاه نیز از این سیاست بهره گرفته شده بود. در کودتای 3 اسفند از کمونیسم هراسی به درجات بهره گرفته شده بود. بنابراین دولتمردانی مثل مصدق که رهبر نهضت بودند، باید به این نکته توجه می‌کردند.

وی تاکید کرد: در مورد مذاکرات نفت بنده با تحلیل محققانی چون یرواند آبراهامیان و دکتر موحد موافقم که این خود غرب بود که نمی‌خواست با مصدق به مصالحه برسد. به ویژه انگلیس که نمی‌خواست با مصدق مصالحه کند. مخالفان داخلی مثل زاهدی و دیگران نیز به هیچ عنوان دوست نداشتند مذاکرات نفتی پیروز شود و مصدق بتواند این توافق را صورت دهد. اما بدون آنکه بگویم رد آخرین پیشنهاد در اسفند 1331 بزرگ‌ترین خطای مصدق بود و راه را بر کودتا گشود، معتقدم مصدق می‌توانست مذاکرات را به شکل دیگری پیش ببرد. دشمنانش سعی می‌کردند در کوره مطالبات ملی چنان بدمند که هر گونه بحث از غرامت ناممکن شود. ایشان می‌گفتند پذیرش غرامت به معنای تسلیم استعمار است. دکتر محمد مصدق ابزارهایی را برای آنکه افکار عمومی را واقع‌نگرانه کند و واقعیت‌های جهان آن روز را به مردم نشان دهد و توان ایران را برای مبارزه با یک کارتل بین‌المللی نفت خاطرنشان کند نداشت. دکتر مصدق و یارانش نتوانستند تمهیدات لازم را برای جلوگیری تاکتیک‌های دشمنان به کار گیرند.

رحمانیان در پایان گفت: به درستی لقب آرمانگرای واقع بین را باید به مرحوم خلیل ملکی اطلاق کرد. او در کتاب درس 28 مرداد که اخیرا منتشر شده است نیز با نظرگاهی به تحلیل عملکرد حزب توده می‌پردازد و نشان می‌دهد که حزب توده به هیچ عنوان مایل نبود که مصدق پیروز شود و تمام تلاشش را کرد که نهضت را به شکست برساند. خلیل ملکی در شکست نهضت ملی بزرگ‌ترین نقش را به عهده حزب توده می‌گذارد. البته من تماما تحلیل خلیل ملکی را نمی‌پذیرم، اما این تحلیل خالی از واقعیت نیست و خلیل ملکی مسائل مهمی را به عنوان ضعف در بینش و روش مصدق و یارانش در آسیب‌شناسی نهضت ملی تذکر داده است. در خاتمه لازم به ذکر است که متاسفانه تاریخ‌نگاری کودتای 28 مرداد هنوز تا جایگاه مطلوبی که بتواند از هیاهو فاصله بگیرد، دور است. به همین خاطر گمان من این است که در مورد آسیب‌شناسی تاریخ‌نگاری معاصر ما از جمله در مورد رویدادی با این همه اهمیت که روی حافظه تاریخی ما این اندازه تاثیرگذار بوده، کار زیادی انجام نگرفته است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...